سرویس تئاتر هنرآنلاین، نمایش «گاومیش» نوشته وحید فقیهی به کارگردانی حسین حیدریپور و تهیه کنندگی سجاد افشاریان در تماشاخانه مهرگان روی صحنه است. آرمان طیران نویسنده، کارگردان و مدرس تئاتر پس از تماشای این اثر، یادداشتی در اختیار هنرآنلاین قرار داد که متن آن از این قرار است:
«نه سنگی نه نامی بر سنگ!
جنگ و دفاع مقدس هنوز دارای سویه هایی ناپیدا و نامُبَرهن است که قطعیت و حتمّیتِ اظهارنظر و اعلام رای درباره اش را می تواند مخدوش کند اما آنقدر هست که منشاء نوعی ساحتِ معنوی نیز باشد یا به آن بشارت دهد. اگر چه بسیاری از رخدادهای دراماتیک این حوزه درگیر اهمیتهای تاریخی استنادی نیستند اما بروز رخداد مقاومت، ذاتاً امری تاریخمند است و این تاریخمندی آن را جزو امور معرفت شناختیِ بااهمیت جلوه میدهد. شمایل مقاومت در نبردی مانند جنگ عراق علیه ایران، شاید متفاوتتر هم باشد و معمولاً تصویر هنرمندانه ما از مقاومت، دلاورانه و مملو از شور بوده است و قرائتهایی از این دست را جایگزین بسیاری از واقعیت های این رخداد مهمِ تاریخ معاصر ایران مینماییم و رویکردهای غیر از آن، چندان واجد اعتبار و شانیت نیست.
البته، بحث در این حوزه نیازمند صورت بندی گفتمان های تازه با حفظ حریم وحُرمت هاست اما می شود و باید در آن به سپهرهای تازه ای روی آورد و فراموش نمی کنیم که یافتن، بسته به میزان تلاشی است که انجام می گیرد و در این دست آوردِ تازه، هیچ کلامی پاک و منزه و دست نخورده نیست. در این اجرا، ماهیتِ عملِ تماشاکردن برای تماشاگر، «دانستن» است؛ یعنی تماشاگر در حالتی از دانایی در برابر پدیداری قرار می گیرد -اجرا- که از فرایندِ تاریخی تولید آن و نیز واقعیتی که آنرا پنهان می کند آگاه است. در اینجا، بدن، به کمک کلام و میزانسن روی صحنه در حال تولید فضاست. تماشاگر با شرایط مختلف ذهنی و جسمی و موقعیت های مختلفِ اجتماعی این بدن ها برخورد می کند که گاه معنادار، نمادین یا از روی عمد، شیطنت آمیز است.
هر چند از ابتدا، بدن های مورد نظر، پایانشان در سکون تعریف شده اما وجود ماهیت تروماتیک این بدنها، زیربنای اصلی جهان اثر را شکل می دهد و به شیوه خاص خود، افراطی یا منطقی، برای عینیّت یافتگی همان سکون، آگاهانه میزانسن شده است. آفرینش این جهان، رفتاری است برای رهایی از سکون و کنار رفتنِ خاک و پیدا شدن بدن ها از زیر خاک اما همچنان نیز غنای بن مایه های روانشناختی این شخصیت ها و بازتاب مستقیم شان در تلفیقی ساختاری و کاربردی در رفتارهای صحنه ای، چونان انسانِ زنده قابل ردیابی است. کشتارگاه به مثابه خانه- زندگی- بستر روابط بین آدمها و جایگاهی برای آرامش بخشی و همجواری بدن های اشاره شده به مینیمال ترین حالت ممکن طراحی و اجرا شده است. چرا که خانه برای مستاجر، در نسبتش با مفهوم خانه، جایگاهی است برای عبور و رسیدن به مقصد بعدی، نبود تعلق خاطرِ دائمی، دل کندن از خاطرات و اشیاء آشنا و در انتها اجبار برای جا به جایی توسط دیگران.
کشتارگاه، نه مکانی همیشگی و امن برای زیست دائمی که استراحتگاهی است موقت و بین راه برای این بدن ها. با این نگاه، کل اثر، از حالتِ اجرایی نمایشی، به رویکردی نمادین تبدیل وضعیت می دهد و در موازات اتمسفر و فضای فولکلور و باورهای عامیانه مربوط به خوزستان، جهان پیشنهادی اجرا در مقابل مخاطب به تصویر کشیده می شود. آنچه با گذر زمان در اجرا مخاطب را همراه خود جلو می برد، علاوه بر کارکُنش های کارگردانی و عناصر بصری اجرا، ذات و خصلت دلبستگی بدن ها به خاک است؛ چه ما که زنده ایم و چه آنها که مُرده اند. اجرا، متناسب با خواست و نیّتِ متن گام برمی دارد و چارچوبهای دراماتیک و تکنیکال تئاتری را برای انتقال تمام مفاهیم گفته شده، بسیج می کند و در پایان با انگیزشی نوستالژیک و برآمده از نگاه جهانشمولِ متن ، مخاطب را در شور و هیجان درونی به دست اکنونیّت و زمان حال می سپارد تا با خویشتن خلوت کند و خودش در غبارِ تاریخی برساخته اش دوباره مدفون شود.