سرویس تئاتر هنرآنلاین: حوزه نقد، حوزه دشواری است. ورود و ماندن در این عرصه به صبر، شکیبایی، شجاعت، آگاهی، دانش، مطالعه و... احتیاج دارد. یک منتقد خوب همواره باید در حال مطالعه و دانشافزایی باشد. باید خوب ببیند، خوب گوش کند و به دور از حب و بغض بنویسد. شاید به همین جهت است که آدمهای کمی وارد این حوزه میشوند و میمانند. در بین آنهایی هم میآیند تعداد اندکی محبوب و تأثیرگذار و ماندگار میشوند.
همایون علیآبادی یکی از این آدمهاست. ۵۰ سال ماندگاری در این عرصه به ما یادآوری میکند که او مرد این میدان سخت بوده و خواهد بود. به قول خودش در تمام این سالها به کسی باج نداده، قلم فروشی نکرده، مطالعه را رها نکرده و از دایره ادب دور نشده است. به بهانهی بزرگداشت همایون علیآبادی در سی و نهمین جشنواره تئاتر فجر با او به گفتوگو نشستهایم که آن را خواهید خواند.
آقای علیآبادی، چطور شد نقد را انتخاب کردید؟ معمولاً افرادی که وارد عرصههای هنری مانند سینما و تئاتر میشوند به رشتههای کارگردانی، نویسندگی و بازیگری علاقه پیدا میکنند ولی جالب است که شما در همان دوره هم ترجیح میدهید که بیایید علمیتر به تئاتر و سینما نگاه کنید و نقد و روزنامهنگاری را انتخاب میکنید.
من ورودی سال ۱۳۵۲ دانشگاه تهران هستم. در مصاحبه دانشگاه، آقای بیضایی، دکتر پرویز ممنون و آقای پرویز پرورش از من سؤال پرسیدند. من رفتم روی صحنه و نمایش «ندای آغاز»، که بر اساس یکی از شعرهای سهراب سپهری بود اجرا کردم. بعد آنها از من سؤال کردند که میخواهی چهکار کنی؟ گفتم من میخواهم نقد بنویسم. من آن دوره از قبل هم در مجلات کار میکردم و نقد مینوشتم. روزی که نتایج دانشگاه اعلام شد من در رشته هنرهای نمایشی قبول شدم. آن موقع شاخههای مختلف تئاتر از هم جدا نبود و همه تحت یک رشته به نام «هنرهای نمایشی» بودند. در دانشکده هنرهای دراماتیک هم قبول شدم. آنجا دکتر فروغ و آقای نصرت کریمی بودند ولی من به خاطر دوری راه دانشگاه به خانه (چون دانشگاه در محله آب سردار بود)، آنجا نرفتم. (تیپ آن دانشگاه سیاسی بود.) دلم میخواست به آنجا بروم ولی نشد. آنجا تنها هشت دانشجو میپذیرفت ولی دانشگاه تهران ۱۵ نفر. من از همان دوره کارم را شروع کردم. اولین کاری که انجام دادم گفتوگو با آقای اسماعیل خلج بود. دانشجوی سال اول بودم که یک روز ضبط صوت را بردم و با او مصاحبه کردم. سال ۱۳۵۳ در گروه «ادب امروز» رادیو و تلویزیون ملی به سرپرستی زندهیاد نادر نادرپور عضو شدم. اثردهی که من در گروه «ادب امروز» یافتم را در هیچ کلاس درسی نیافتم. بزرگانی مانند احمد کسیلا و حسین منزوی در آنجا بودند. من شش ماه در دفتر نادرپور رفت و آمد داشتم ولی او هیچ اثری از من نخواند. بعد در برنامه رادیویی «آیینه آدینه» مشغول کار شدم که جمعهها صبح پخش میشد. آقای دکتر قطبالدین صادقی، خانم پوران فرخزاد، شورانگیز فرخ، لیلی گلستان و لیلی ترقی هم آنجا بودند. پس از آن کارم را ادامه دادم تا اینکه سال ۱۳۵۳ رفتم کنسرت «گیریبل و پیر اوربان» که در تئاتر شهر برگزار میشد که دیدم دکتر جواد مجابی آنجا نشسته و دارد من را نگاه میکند. جلو رفتم و با او سلام و احوالپرسی کردم. گفت میخواهی راجع به این کار چیزی بنویسی؟ و با جواب مثبت من، کارم در روزنامه اطلاعات از همان سال شروع شد. آن زمانها معروف شده بود که قلم من چموش است و باید حواسشان به من باشد! در سال ۱۳۵۳ یک مقاله با نام «جشنوارههای بیگانه با مردم، محکوم به شکست است» در روزنامه اطلاعات نوشتم که در رابطه با جشن توس بود. از آن روز به بعد مسئولین جشن من را بایکوت کردند و جالب این که حتی به جشن هنر شیراز هم دعوت نشدم! دولت هم یک قران به من پول نداد. خیلی راحت میگفتند ما نمیخواهیم علیآبادی گزارش تهیه کند، اما دست برندار نبودم و با کمکخرجی روزنامه به شکل انفرادی میرفتم. حتی سال ۱۳۵۵ در هتل کوروش بودم که زندهیاد آتشی گزارشگر جشنواره بود و برای خودش و همسرش و بچههایش اتاق گرفتم چون هتل مسافر نمیپذیرفت.
در ابتدای صحبتهایتان اشاره کردید حتی قبل از دانشگاه هم نقد مینوشتید. آیا آن نقدها شکل آماتوری داشتند یا در جایی چاپ میشدند؟
در مجلهی « دختران و پسران» چاپ میشد. اولین مقاله من در سن هشت سالگی چاپ شد که آن مقاله را راجع به ایبسن نوشته بودم. منوچهر سپهربند سرپرست ما بود.
چگونه در سن هشت سالگی با ایبسن آشنا شدید؟
من علاقهمند بودم و نمایشنامههای ایبسن را میخواندم.
خانواده هم شما را حمایت میکردند؟
پدرم موزیسین بود و ویولن میزد. ایشان شاگرد ابوالحسن خان صبا بود. یک خانه اجارهای داشتیم که او در یکی از اتاقهای آنجا به شاگردانش نت آموزش میداد. من در ادامه به روزنامه آیندگان رفتم و آنجا مشغول به کار شدم. در آیندگان افرادی مانند محمدجواد شریفی و جهانبخش نورایی کار میکردند. یادم است هوشنگ وزیری به دعوت داریوش همایون از ایتالیا آمد و سردبیر شد. حتی زمانی که انقلاب شد ما گفتیم که میخواهیم با هوشنگ وزیری کار کنیم. پس از مدتی سال ۱۳۶۰ رفتم در آزمون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شرکت کردم تا در یکی از پستهای دولتی قبول شوم. پنج هزار نفر آزمون دادند و من نفر دوم شدم. در آنجا به من گفتند یا باید گزارشگر تلویزیون شوی یا مجری. من از هیچکدام از آن کارها خوشم نمیآمد. آقای همتی رئیس فعلی بانک مرکزی و آقای حیاتی هم با من آمده بودند امتحان بدهند. من کارمند رسمی وزارت ارشاد شدم و ۳۳ سال آنجا خدمت کردم و چند سال پیش بازنشسته شدم. چند سال هم مسئول بخش تئاتر روزنامه ابرار بودم. در زمینه نوشتن سعی میکردم یک گونه جدیدی از نقد را ارائه بدهم. بههیچوجه نه اهل مصالحه بودم و نه تعارف. آخرین کاری که کردم یک نقد تند درباره کتاب آقای ناصر کوشان در هنرآنلاین بود.
فکر میکنید چه تغییری در شیوه نقدنویسی قبل و بعد از انقلاب به وجود آمده است؟ بسیاری از جوانهایی که بعدها وارد عرصه روزنامهنگاری و نقد شدند حداقل نقد افراد قدیمی را خواندهاند و گاهی از شیوههای نقدنویسی آنها استفاده کردهاند. در حال حاضر بسیاری از آن جوانهای بعد از انقلاب خودشان استاد شدهاند و حتی دارند شیوههای نقدنویسی را آموزش میدهند.
من دو ترم در دانشگاه هنر درس دادم ولی بعد بیرون آمدم. در مورد این مسئلهای که گفتید باید بگویم آن موقع مطالب (نقدها) خوانده میشد. مجادلهی قلمی که بین رضا براهنی و محمدعلی سپانلو بود سالها ادامه داشت و خوانده میشد. من سال ۱۳۵۶ در را روی خودم بستم و فقط تاریخ مشروطیت خواندم. من آن کتابها را میخواندم ولی الآن کسی نمیخواند. هیچکس هیچ چیزی نمیخواند. صداهای ما منتقدان یک طرفه است و از طرف مقابل صدایی نمیآید. در گذشته هر کسی یک نقد مینوشت مسئولیت آن را بر عهده میگرفت و پای آن میایستاد ولی الآن صداها یک طرفه است. بسیاری از کسانی که الآن دارند در حوزه نقد کار میکنند سواد ندارند. البته در بین آنها افرادی هم هستند که خوب مینویسند ولی نقد عرصه وسیعی است و باید کارهای بیشتری انجام بدهند. امسال در سی و نهمین جشنواره تئاتر فجر برای من یک بزرگداشت گرفتند ولی هیچ صدایی از هیچ جایی درنمیآید و سکوت کامل برقرار است!
قبل از انقلاب پیش آمده بود که یک نقدی درباره تئاتر بنویسید و با کارگردان یا نمایشنامهنویس درگیر شوید؟
بارها اتفاق افتاده. مثلاً من با پرویز صیاد به خاطر نمایش «فالگوش« درگیری داشتم.
یعنی او نسبت به نقد شما ایراد داشت؟
آنها قلدر بودند. آقای صیاد من را تهدید کرده بود و گفته بود اگر سمت سینما تئاتر کوچک تهران پیدایت شود حتماً تو را میزنم!
متأسفانه مطبوعات و خبرگزاریها در سالهای اخیر کمتر به مقوله نقد بها دادهاند. آیا فکر نمیکنید خود همین مسئله باعث شده که ما در تئاتر دچار یک افت ساختاری بشویم؟ آیا تئاتر ما به خاطر عدم وجود نقد، به لحاظ شکل و محتوا افت نکرده است؟ اصلاً در حال حاضر چیزی به نام نقد وجود ندارد.
بله. نقد به معنای واقعی پشت سر اجراها میایستد. باید یک چیزی باشد که منِ منتقد راجع به آن بنویسم. من در خلأ که نمیتوانم بنویسم. وقتی اجراها اینقدر بد و ناخوبند، من چه چیزی بنویسم؟ چیزی وجود ندارد که راجع به آنها بنویسم. بچههای دانشجو در کلاسهای نقد هم شرکت نمیکنند. علاقهای هم به نقد ندارد. بارها شده که به بهانه تمرین و یا فیلمبرداری در کلاسها حاضر نمیشوند. به اعتقاد من متأسفانه سیر نقد، سیر صعودی نبوده است. کتابها و مطالب خوانده نمیشوند، درحالیکه بودجه نسبت به گذشته زیادتر شده و کتابهای بیشتری به چاپ میرسند. در دوره پیش از انقلاب فقط بنگاه ترجمه و نشر کتاب وجود داشت. ما آنجا را روی سرمان میگذاشتیم و خاک آن را میبوییدیم. آن موقع کتابهای زیادی وجود نداشت ولی الآن کتابهای زیادی وجود دارد. نصف این کتابها اگر خوانده میشد الآن نقد ما چند گام جلوتر بود. در بخش ترجمه و نشر کتاب، آثار بسیار خوبی منتشر میشد.
چرا ترجمه نمایشنامه در ایران با کمدیهای فرانسوی نظیر متنهای مولیر آغاز میشود؟
ما با فرانسویها عجینیم. ژن ما با ژن فرانسویها عجین است. این همه کتاب خوب درمیآید ولی چرا خوانده نمیشوند؟ حیف است واقعاً. همه چیز فراهم است ولی چرا نمیخوانند؟ بچههای ما راجع به دوران مشروطه چیزی نمیدانند. من در دهه پنجاه فقط دو سال تاریخ مشروطه خواندم. کتابهای «شوهر آهو خانم» و «شادکامان دره قرهسو» را میخواندم. اخیراً از شمیم بهار کتابی منتشر شده، چرا آن را نمیخوانید؟ تنها خبرگزاریای که زمینهی تولید نقد را فراهم میکند هنرآنلاین است. اینجا به من این امکان را میداد و من هم مینوشتم. من راجع به افراد مختلفی مانند انوشیروان ارجمند، هادی مرزبان و محمد چرمشیر مطلب نوشتم. یک مدیریت خوب، آدم را سر ذوق میآورد و من وقتی مطالبم چاپ میشد کیف میکردم.
ما در حال حاضر علاوه بر نقد مکتوب، نقدهای حضوری هم داریم که با حضور منتقدان و گروههای اجرایی برگزار میشود. شما چنین نقدهایی را چقدر تأثیرگذار میدانید؟
من خودم سالها در چنین جلساتی حضور داشتهام. نقد حضوری یک شیوه نقد دیگری میخواهد. من بارها دیدهام که منتقدان حاضر در این جلسات حتی نمیتوانند قصه را تعریف کنند. متأسفانه الآن شرایطی به وجود آمده که کسی کار نمیکند. من ابراز نارضایتی و تأسف میکنم.
با توجه به تمام تلخیهایی که وجود دارد، آینده نقد را چطور میبینید؟ آیا نسبت به آینده نقد نگران هستید یا معتقد هستید که ما در دوره گذار به سر میبریم و در آینده اوضاع بهتر میشود؟
چیزی وجود ندارد که من بخواهم آن را داوری کنم. محیط کاملاً خالی است. دوستان منتقد جلو بیایند تا ما آنها را بشناسیم و ببینیم. من به دوستان منتقد میگویم، شما من را میشناسید ولی من شما را نمیشناسم. بیایید همدیگر را ببینیم. مطالبتان را کجا چاپ میکنید که ما برویم نقد شما را بخوانیم؟ متأسفانه جلسات نقد حضوری هم راه خودش را گم کرده است. نقد تئاتر، چیزی جدا از پیکره تئاتر نیست. وقتی تئاتر ما در سردرگمی پیش میرود، نقد هم دنبالِ روی آن است.
درواقع فکر میکنید اگر ما در نقد افت داریم، این افت بهطور موازی در تئاتر هم دارد اتفاق افتاده؟
مسلم است که تئاتر خوب، نقد خوب را به همراه میآورد. وقتی یک کار خوب اجرا شود ما هم لذت میبریم و نقد خوبی دربارهی آن مینویسیم. من سر نمایش «خلوت خفتگان» با آربی اوانسیان درگیر شدم. آن موقع ثابت کرده بودم که تم آن نمایش زِنای با محارم است. ما در روزنامه آیندگان با همدیگر درگیر شده بودیم و پاسخ همدیگر را میدادیم. درآمد ما در آن سالها بسیار پایین بود و ما هم به جایی وصل نبودیم. من از مطبوعات و خبرگزاریها حقالتحریریه نمیخواهم، بلکه آن چیزی که من میخواهم این است که احوال آدم را بپرسند و به نقد بها بدهند. من وقتی بیمارستان بودم فقط آقای محمود نورایی از هنرآنلاین مدام تماس میگرفت و احوال من را میپرسید.
بهعنوان منتقد، نقد چه کسانی را قبول داشتید و میخواندید؟
شمیم بهار برای من اسطوره بود. ناصر وثوقی اسطوره بود. آیدین آغداشلو نقد نقاشی مینوشت. جواد مجابی اسطوره بود. اینها همه اسطورههای ما بودند که نقدهای خوبی مینوشتند و کار میکردند. یک فضای فعالی وجود داشت. وقتی نقد مینوشتیم مراقب بودیم، چون جواب ما را میدادند. من الآن یک نقد تند برای کتاب آقای کوشان نوشتهام ولی ایشان هیچ جوابی به نقد من ندادهاند.
به فکر این نیستید که یک مجموعه از نقدهایتان را بهصورت کتاب چاپ کنید؟
یکبار این کار را انجام دادم و یک مجموعه با نام «سیر نقد تئاتر در ایران» درآوردم که الآن یک نسخه هم از آن در بازار موجود نیست، اما در اندیشهی آن هستم که یک کار خوب و اساسی جمعآوری کنم.. یک بار در دوران جوانی، جواد مجابی به من گفت تو میتوانی با علی رفیعی گفتوگو کنی؟ گفتم بله. بعد از آن گفتوگو با افراد مختلفی مانند اسماعیل خلج گفتوگو انجام دادم.
شما مقاله «جشنوارههای بیگانه با مردم، محکوم به شکست است» را در آن دوران نوشتید که با حاشیههایی هم روبرو شد. آیا هنوز هم معتقد هستید که جشن هنر شیراز یک جشنواره غیرمردمی بود؟
من در آن مقاله به جشن توس اشاره داشتم و منظورم جشن هنر نبود. من هر چه یاد گرفتم از جشن هنر شیراز یاد گرفتم. از سال ۱۳۵۰ به جشن هنر شیراز میرفتم. دانشآموز بودم که مقداری پول از پدرم میگرفتم و به آنجا میرفتم. در آن دوره انگیزه کار کردن وجود داشت. جشن هنر شیراز، خادم تفکر و اندیشه هنری در ایران بود. بعد از مدتی رکود، هنر از زمان قاجار و بعدها پهلوی دوباره زایش خود را آغاز کرد. «تکیه دولت» چطور ساخته شد؟ یکبار ناصرالدینشاه به انگلستان رفت و از آنجا ایده ساخت «تکیه دولت» به ذهنش رسید و دستور ساخت آن را داد. من بسیاری از اجراهای خوب تئاتر و موسیقی را در شیراز دیدم.
امسال در جشنواره تئاتر فجر از شما تقدیر شد. چقدر این تقدیرها را مؤثر میدانید؟
بله خوب است. آدم وقتی تشویق میشود بهتر کار میکند. در بسیاری از مواقع تشویق باعث رشد هنرمند میشود.