سرویس تئاتر هنرآنلاین: عباس نعلبندیان، درامنویس معاصر ایرانی بیگمان یکی از چکادها و قلههای تئاتر ایران است. زمانی که او رخ در نقاب خاک کشید، 1360 سال از تاریخ خورشیدی ما میگذشت و این او بود که در عنفوان سالدیدگی توانست سکویی برای خویش در میان سکوداران دیگر دست و پا کند. اگرچه او در این میان و به سبب محیط نامناسب و ناجور هنرهای نمایشی در تئاتر ایران، نتوانست قدر و ارج و منزلتش را چندان که بایست و شایست نشان دهد، اما در هر حال توانست به عنوان نمایشنامهنویس و قصهنویسی بزرگ و گشن خود را در میان داعیهداران نشان دهد. به اعتقاد من، عباس نعلبندیان پیش از آنکه قصهنویسی نامآور و درد آشنا باشد، نمایشنامهنویسی بالابلند، مدرن و در یک کلام دوست داشتنی بود.
صاحب این قلم، تاکنون بیش از سه مقاله و گفتگو درباره او نگاشته است. اولینش در سال 1355 در روزنامه اطلاعات و با عنوان "آشنایی با درامنویسی مطرح"، دومینش در همین یومیه و با عنوان "اصلا آدمی به نام عباس نعلبندیان وجود ندارد" و سه دیگر گفتگویی مطرح که زبانزد خاص و عام شد، در سه شماره روزنامه آیندگان در سال 1356 با عناوین "هنوز راه دستیابی به درونم را نیافتهام"، "آقای نعلبندیان چرا آثار شما را اجرا نمیکنند؟" و "جنسیت در حجاب برایم دلپذیر است" را به حلیه طبع آراستم. این گفتگوها، به دلیل آنکه من هماره در آرزوی نقبی به درون و دهلیزهای تو در توی زندگی پیچیده عباس را مطمح نظر داشتم، گفتگوهایی افشاگر و صاحب قدر و منزلت شناخته شد. به یاد دارم که در سال 1357 در دیداری با وی، به من گفت: "همایون، تحریر تو از تقریر من زیباتر بود." من سپاسش گفتم و به همین دلیل در شهریور 57 طی یک گفتگوی تلفنی به من گفت: "در این شرب الیهود، من چه کنم؟ چه راهی دارم؟" البته من خود در دامگاهی افتاده بودم که به هیچ روی قادر به نجات خودم نبودم، چه برسد به عباس! در هر حال، وی پس از انقلاب سخت کوشید تا دوباره به آن اوج و اوجگاهها دست یابد، اما ای دریغ که روزگار دگر شده بود و ارزشها به هم ریخته بود و دیگر کسی رفیق کسی نبود.
سال پیش، از طرف انتشارات نیلا و به کوشش ژیلا اسماعیلیان، گفتارهایی چند درباره نعلبندیان به چاپ رسید که در نوع خود بینظیر و بلکه یگانه بود. آثار و گفتارهایی از بابک احمدی، حمید امجد، محمد چرمشیر، امیرحسین سیادت، سهند عبیدی، همایون علیآبادی و عباس نعلبندیان، در این دفتر چاپ شد که با نشانیهای آشکار و با عطف توجه به آنچه در پیشانی مطلب گفتم، سخت خواندنی و زیبا بود. شاید از خود گفتن رسم بزرگان نباشد چرا که: بزرگش نخوانند اهل خرد / که نام بزرگان به زشتی برد. اما بیگمان تمام نویسندگان این مجموعه به مکاشفههایی در عمق دست یافتند که در نهایت چهره نعلبندیان را در ابعاد گوناگون خود به تماشا گذاردند. به اعتقاد من، کوشش خانم اسماعیلیان ماجور است. اولا کلیه این مقالات برای نخستین بار است که چاپ میشود، دو دیگر این که سطح کلی کارها و نیز نام نویسندگان آنها، از یک آبشخور ادبیات و هنر یکنواخت برخوردار شده است که در نهایت به نعلبندیان چهرهای زیبا، دوست داشتنی و عظیم داده است. شاید در میان قصههایش بتوان تغزل "ناگهان هذا حبیب الله مات قتیل الله..." را در میان قصههایش برتر و برجستهتر از بقیه دانست، چرا که توانسته است چهرهای پر توان و سخت کوشا از ادبیات مدرن فارسی را به صحیفه کاغذ بیاورد. در میان نمایشنامههایش نیز "داوود و اوریا" را میتوان برتر از بقیه نمایشنامههایش قلمداد کرد.
در هر حال کوشش خانم اسماعیلیان را مشکور و ماجور میانگاریم و امیدواریم در این ایام عید دلگیر نوروز 99 با مطالعه پیگیرانه و مسئولانه آثار نعلبندیان، یک بار دیگر نام و یاد او را بر صحیفه کاغذ جاودانه ثبت کنیم.