به گزارش هنرآنلاین، مسعود موسوی کارگردان، بازیگر و منتقد تئاتر که "دستهای آلوده" سارتر را کارگردانی کرده درباره دراماتوژی نمایشنامه و کوتاه کردن بخشهایی از این اثر گفت: متن طولانیتر از این حرفهاست و من حدود 80 صفحه از آن را کم کردم. بیشتر یک بیانیه است و معتقدم کارگردان کارش زمانی شروع میشود که از متن جلو بزند.
وی ادامه داد: اگر یک متن خوب را کارگردان خوب اجرا کند از نظر من کاری انجام نداده است چون متن حرف نویسنده است و کارگردان زمانی میتواند کارش را شروع کند که از متن جلو بزند، ناگفتهها را پیدا کند، زیر متنها را بیابد و با شرایط روز جامعه خودش یکی کند و ارائه بدهد. با این نگاه بارها و بارها متن را خواندم و با توجه به این که سارتر شخص عادی نیست که بگویی یک خطاش اضافی است. احساس کردم که چون برای این مملکت و این مردم میخواهم اجرا کنم میتوانم خیلی مختصرتر و موجزتر و تصویریترش کنم.
وی با اشاره به دو ویژگی جهانشمول و بهروز بودن که در کارگردانی آن را رعایت میکند گفت: تلاش میکنم تماشاگری که میآید کار را ببیند و برایش هزینه میپردازد چیزی را ببیند که به دردش بخورد. در دراماتورژی این متن بخشی از دیالوگها را کوتاه کردم و به سمت تصویر پیش رفتم. اگر در متن اصلی 50 صفحه به بازکردن شخصیتها اختصاص داده شده بود خیلی کمتر شد و به 10 صفحه رسید. ولی سعی کردم تماشاگر بدون هیچ نقطه ابهامی درباره شخصیتها، موقعیت نمایشی و پیامی که میخواهم به او بدهم سالن را ترک کند. حتی با بازیگران بارها درباره بخشهایی که برایشان نامشخص و غیر شفاف بود صحبت کردیم و زمانی پیش رفتیم که بازیگر اذعان میکرد که ابهامی درباره کل نمایش و متن ندارد. خوشبختانه بازخوردی که داشتیم نیز نشان میداد که تماشاگر نیز همه اثر و اینکه چرا من این نمایش را برای الان ایران کار کردهام را درک کرده است.
محمدحسین خدایی منتقد این جلسه در نقد رویکرد دراماتورژی اثر گفت: وقتی با متنی از نویسندهای مانند سارتر روبرو هستیم که واجد نوعی اندیشهورزی و جهان خودبسنده است که با فلسفهاش گره خورده به سهولت نمیتوان دست به حذف زد. چیزی که در آثار این نویسنده مهم است مفهوم وضعیت است. در کتاب تئاتر ایدهها قسمتی درباره سارتر توضیح میدهد که او کار را از هستی شخصی آغاز میکند اما به این معنی نیست که برای ساختن یک نظام مهیا و حاضر است بر عکس او هستی شخصی را موجودی متغیر و شکننده توصیف میکند. در قاموس او هستی شخصی یک پروژه است که این را از هایدگر به ارث برده است. وی بخشهای دیگری از این کتاب را خوانده و اجرای موسوی را به دلیل وضعیتزدایی مورد نقد قرار داد.
خدایی افزود: تفاوتهای سیاسی که اتفاقا شخصیتها بر اساس آن وارد شدهاند و بحث میکنند، درگیر یک امر دیالکتیکی هستند، اعتلاف میکنند و یا اعتلافی را میگسلند، از ایدئولوژیهای متفاوتشان میآید. اتفاقی که در دراماتورژی آقای موسوی رخ داده این است که هر نوع تفاوت سیاسی را بیمعنا کرده است. نه اعتلافها معنادار است و نه اینکه چرا فاشیستها و سرمایهدارها و چپها میتوانند در جایی به اعتلاف برسند و یا بر عکس. اینکه چرا باید از نظر سیاسی موضعی گرفت؟ چیزی که سارتر به درستی روی آن میایستد این است که هر وضعیتی واجد یک وضعیت سیاسی، اقتصادی و دارای انبوهی مناسبات تولید است.
پرویز نشاط مجری این جلسه از حمیدرضا نعیمی بازیگر نمایش دستهای آلوده پرسید که آیا به عنوان یک نویسنده رویکرد موسوی را در دراماتورژی میپذیرد؟ که نعیمی پاسخ داد: یک نویسنده– کارگردان متنی را انتخاب نمیکند که بگوید نویسنده یک حرفی زده و من میخواهم حرف دیگری بزنم. کارگردان ممکن است متنی را در دست داشته باشد که نگاه فرمالیستی به یک اثر رئالیستی باشد و این اشکالی ندارد. گذر از متن است. باید دید در خوانش کارگردان چه چیزی بدست آمده و چه چیزی از دست رفته است. به شخصه عبور از متن را می پذیرم اما به این معنا که جوهره اصلی متن از بین نرود.
نعیمی تاکید کرد که کارکردن متنهای شناخته شده خیلی سختتر از متنهای ناشناس است چرا که وقتی اثری را برای اولین بار کار میکنید تعریفی از آن نمایشنامه میدهید ولی وقتی نمایشنامه شناخته شدهای را کار میکنید باید بگویید چه چیزی را جدای از همه برداشتها و اتفاقاتی که در داخل و یا خارج بیان شده میخواهید به آن بیافزایید. شخصا با جابجایی و خلاصه کردن بخشهایی از متن با این معنا مشکلی ندارم گرچه در دنیا، کمپانیها کارگردانها را مجبور میکنند که تمام متن را کارگردانی کنند.
وی ادامه داد: اینجا وقتی موسوی متن را خلاصه میکند دست به خوانش تازهای از این متن میزند. من با واژه دراماتورژ در این اثر مشکل دارم. مخالف این هستم که کارگردان خودش این وظیفه را بر عهده بگیرد. برای آن دلایلی هم دارم که میتواند در فرصتی دیگر این بحث به صورت چالشی بین من و مسعود مطرح شود.
نعیمی با اشاره به یکی از آثار پیتر بروک گفت: بروک ، سولولوگ "بودن یا نبودن" را به خاکسپاری اوفلیا میبرد و آن را از سولولوگ به مونولوگ تبدیل میکند. رسما کارکرد آن را تغییر میدهد. این خوانش یک کارگردان و عبور یک کارگردان از متن است. به شخصه در کارهای بسیاری که نوشتهام کارگردانی را به آقای دادگر میسپردم و میدیدم که ایشان پازلها را تغییر میداد. کم میکرد چون به ریتم صحنهاش فکر میکرد. فکر میکنم این نمایشنامه سارتر با شرایط امروز ما، امکاناتی که در سالنهایمان هست و بودجهای که داریم و شرایط تمرین و وضعیتی که برای آمادهسازی یک نمایش داریم، قرار بود اجرا شود شاید به این کیفیت نمیرسید. این یک سری استراتژیهایی است که کارگردان میگوید الان این نمایشنامه چطور میتواند در بهترین شرایط خودش به منصهظهور برسد. مسلما مخالفها و موافقهایی دارد.
وی تاکید کرد که من هم مانند موسوی، سارتر را بیشتر از آن که درامنویس بدانم فیلسوف میدانم. همانطور که کامو را بیشتر درامنویس میبینم. در آثار کامو همیشه درام قربانی فلسفه نمیشود اما در آثار سارتر همواره درام فدای فلسفه میشود.
خدایی در ادامه این بحث تعریف استانداردی برای عبور از متن را غیرممکن دانسته و افزود: هر اجرایی یک جهان خودبسنده است. آلوده کردن ، عبارتی که در عنوان اثر است، یک کنش بین انسانهاست. هگل در جانهای زیبا میگوید که جهان آلوده است و من این دست ها را به آن آلوده نمیکنم. سارتر اینجا به نوعی جواب او را میدهد که اتفاقا برای ایجاد کنش و انقلاب و تغییر باید دستهایت را آلوده کنی.
خدایی با بیان اینکه در وضعیت کنونی ما تمام اثر را روی صحنه بردن اقدامی انقلابیتر است تا این که آن را خلاصه کنیم گفت: مناسبات این متن در راستای همدیگر است. وقتی کار را میدیدم به نظرم می آمد که خود آقای نعیمی ارتباط منطقی و دیالکتیک با آن وضعیت برقرار نمی کند و مجبور است که به آن کنشهایی بیافزاید.
وی با ارائه مثالهایی درباره سیستم خودبسنده اثر نمایشی و تغییر و یا بازآفرینی این خودبسندگی در شرایط و زمانهای مختلف توضیح داد.
بهزاد مرتضوی با طرح این سوال که اگر مخاطبی سارتر را نشناسد و این اثر را ببیند آیا با اثری کامل روبه رو میشود یا اثری ناقص بحث را به سوی درک و دریافت مخاطب از جهان اجرا سوق داد.
خدایی با بیان نظریه بارآفرینی معنا توسط ذهن گفت: نظم سیاسی آیا چپ است یا راست است؟ این نسبت اهمیت دارد. مشکل این است که فکر میکنیم بیانیه سیاسی دادن بد است اما میخواهم بگویم که اتفاقا باید موضع سیاسی داشته باشیم وگرنه شخصیتی پست مدرن میشویم که همه حق دارند و... نیروهای سیاسی در این اجرا چه نظم سیاسی را بیان میکنند؟ چرا هر ارجاعی به کمونیسم و جنبش چپ در این اجرا حذف شده است؟ عمدتا شخصیتهایی را نشان میدهد که هیچ رویکرد سیاسی در آن آشکار نمیشود.
بحث درباره رویکرد کارگردان به نمایشنامه سارتر و تاثیر آن بر فضا، شخصیتها و چگونگی شکلگیری ملودرام در این اثر از سوی مرتضوی، خدایی، نعیمی و نشاط ادامه یافت.
موسوی با بیان این که خود شما که سارتر را میشناسید مجبور شدید از روی کتاب بخوانید گفت: چطور انتظار دارید من هشتاد صفحه نظر او را برای مخاطب امروز روی صحنه ببرم؟ مخاطب امروز من چه کار دارد که در آن سالها وضعیت سیاسی، احزاب و غیره چگونه بود؟ من آن بعد سیاسی داستان را که افرادی درگیر سیاست کثیف میشوند و مجبور میشوند مردمشان را بکشند را نشان دادم. معتقدم کارگردان مولف دوم است. متن حرفاش را می زند و حرف خودم را به آن اضافه میکنم. این که ماشین تایپ را به سوی تماشاگر میگردانم و میگویم بقیهاش را تو تایپ کن، تو بنویس که چه کسی حق دارد متعلق به من است.
این حرف من است برای جامعهای که از یک ماه قبل نفهمید از کجا خورد تا الان. سارتر برای من بهانه است. جنگ جهانی بهانهای برای من است که حرف امروزم را بزنم. ادعا ندارم که فلسفه سارتر را به صحنه بردهام اسمم را دراماتورژ گذاشتهام چون رابطی بین اجرا و مخاطب هستم.
بحث درباره احزاب، شرایط سیاسی امروز جامعه، تاریخ معاصر کشور، بازیهای سیاسی و دغدغههای اجتماعی و سیاسی امروز، دلیل اقتباس از آثار خارجی در حوزه ادبیات نمایشی، محدودیتهای نانوشته درباره پرداختن به برخی از موضوعات تاریخی، بخش دیگر این جلسه بود که جذابیت خاصی به محفل صمیمانه این اجرا داد.
بخش سوم این نشست به فرم اجرایی نمایش دستهای آلوده پرداخته شد که در اینباره مسعود موسوی گفت: با همراه طراحان صحنه، موسیقی و لباس گفتمانهایی شکل گرفت که قالب اجرایی چه میتواند باشد و در نهایت در همه بخشها به آن چیزی رسید که روی صحنه میبینید. یکی از افتخاراتم این است که هیچوقت به طراح نمیگویم چه اتفاقی باید بیافتد و ابتدا محول میکنم به خود طراحان عزیز که طرحهایشان را بزنند. بعد گپ میزنیم و روی آن صحبت میکنیم. اتفاقات جالب اینجاست که وقتی با تک تک دوستان صحبت میکردم میدیدم که عناصری در پوستر، صحنه و حتی موسیقی به طور مشترک وجود دارد. مانند ماشین تایپ. همه چیز شد آهن و صدای زنگ زده آهن که در طول اجرا وجود دارد.
محمد فرشتهنژاد آهنگساز این نمایش با بیان این که من آدم نظریهپردازی نیستم و چیزهایی را میگیرم که به اثر نزدیک باشد. گفت: چیزی که در این اثر بیش از هر چیز مرا گرفت یک جمله بود که مرکز هنرهای نمایشی آن را حذف کرد. جمله "یک نویسنده خوب بودن بهتر از یک قاتل بد بودن است" انقدر برایم این جذاب بود که ناخواسته شلیکهای دستگاه تایپ برایم زنده شد. اینکه کلمات چقدر میتوانند برد داشته باشند و تاثیر بگذارند.
او ادامه داد: من هم مثل هر فرد دیگری دیدگاههای سیاسی خودم را دارم و فکر میکنم کلمات خیلی بار پیشبرندهای برای آدمهایی دارد که مشعوفاند یا سرخورده از رویدادها. در این اثر هم فرانسهای وجود داشت که در عین رمنس بودناش یک فضای مبارزاتی را نیز شامل میشد. بنابر این موسیقی یک موسیقی چریکی است و هر بندی در هر جای دنیا بخواهد میتواند آن را اجرا کند. ولی باید یک صدای موثر نیز برای اجرای صحنهای در آن میبود. پرکاشنهای من همان دستگاه تایپ بود. حتی در تیراندازیها هم صدای دستگاه تایپ هست. من آن صدای فلز را دوست دارم و به خشونت فضا میافزاید.
ساسانی نژاد طراح صحنه این نمایش با اشاره به تجربیات آکادمیک و کارگاهیاش گفت: ترجیح میدهم تجربیات خودم را داشته باشم با دنیای ناخودآگاه خودم با اثر روبرو میشوم و از دنیای تحلیل دورم. بارها سر تمرین میروم و مینشینم و اجازه میدهم کار کارگردان و بازیگران ناخودآگاهم را درگیر کند. سعی میکنم به فضای ذهنی آنها نزدیک شوم. صحنه به دنیای بازیگری کمک میکند. وظیفهام این است که میزانسن درستی در اختیار کارگردان بگذارم و این لایف استایل را میدهم که بازیگر در آن زندگی میکند. خیلی خودشیفتگی است اما طراحی صحنه را به نوعی کارگردانی میکنم.
حمیدرضا نعیمی با بیان این که خیلی چیزها از این کار یادگرفتم و با چیزهایی هم مخالفم ولی من یک بازیگرم و باید تابع خواست کارگردان باشم گفت: دروغ محض است که یک کارگردان موقع بازی فقط به بازی فکر میکند و کارگردانی نمیکند. اما به عنوان بازیگر دوست داشتم طراحی صحنه را به صورت ماکت نشانم بدهند ولی طراح توضیحاتی داد و رفت . وقتی صحنه ساخته شد مدام در خودم غر میزدم که صحنه بد است و فکر میکردم ما فنا میشویم. ولی در پایان اجرای اول متوجه شدم چقدر قضاوتم اشتباه بود. نه تنها دکور دست و پای مارا نسبت و نه تنها خودش را بر ما تحمیل نکرد بلکه با نگاه درست بین کارگردان و طراح صحنه به درستی اتفاق افتاده است.
خدایی درباره اجرای این نمایش گفت: رویکرد آقای موسوی رویکردی مینیمالستی است تا خشونت وضعیت را بیش از این که اشخاص اعمال کنند در عناصر اجرا دیده شود. به نظر من از جنبهای خلاقانه است که دراماتورژی ایشان کم شدن اندازه خشونت را مدنظر داشته و آن را به عناصر موسیقایی و طراحی و نور داده است. اگر سالن بزرگتر بود و این فشردگی به آن تحمیل نمیشد مناسبات شخصیتها منطق بهتری پیدا میکرد. افراد خیلی به هم نزدیک هستند و خودش واجد خشونت میشود. شاید دستهای آلوده خودش را در نسبت با سالن تطبیق میدهد. از نظر اقتصاد اجرا نیز این تمهید که از بازنمایی جدا و به منظق مدرنیستی امروزیتر برسیم موفقتر است.
مرتضوی نیز در این بخش گفت: اگر من به جای آقای موسوی بودم متن را ابتدا به یک نویسنده میدادم. این از نظر آقای خدایی جداست. متن را در ذات خود این اثر میخواهم بررسی کنم. به نظر من یکی دو تا شخصیت هنوز در نیامده است. برای من خیلی مهم نیست که سارتر چه گفته است. شاید اگر من کارگردان بودم شخصیتهایی را به کار اضافه میکردم و از یاد میبردم که در متن او چه شخصیتهایی بودند. به نظر من شخصیت دستیار بخشهای تاریک دارد. من هم مثل شما کار را یک بار دیدهام و متن را در دوران دانشجویی خواندهام. بنابر این چیزی که در ذهن من خالی میماند مشکل متن است. چفت و بستهای دراماتیک در نیامده و آنچه که قرار است بهانهای برای اکشنی باشد که قرار است اتفاق بیافتد انقدر واضح نیست که آن را باور کنم. ناپدید شدن دو سرباز در متن من ایجاد خلا میکند. فکر میکنم بهتر بود قبل از اینکه بخواهد تمرین را شروع کند متناش را برای گرفتن این خلاها به یک نمایشنامهنویس نشان میداد.
او با بیان این که افتخار میکنم اسمم در بروشور این کار است گفت: خوشحالم که با کارگردانی کار کردهام که میداند چه میکند و واجد اندیشه است.
رضایی بازیگر این نمایش درباره دلایلی که باعث شد این نمایش را بپذیرد گفت: در نمایشی بازی میکنم که اثری دغدغهمند است و میتوانم از آن دفاع کنم. بازی که استاد از من دیده بودند کاراکتر متفاوتی بود و خوشحالم که به من اعتماد کردند. خیلی درباره شخص صحبت کردیم و نوع ارتباطی که با کاراکترهای دیگر دارم در این صحبتها شکل گرفت.
حمیدرضا نعیمی نیز با تاکید بر این که در مقام بازیگر هرگز نقدهای فضای مجازی را نمیخواند ادامه داد: چون برخلاف زمانی که کارگردانی میکنم و خیلی عاقل هستم در مقام بازیگر کاملا احساسی هستم. اولین برخورد من با کارگردان در انتخاب متن است. وقتی متن دشواری را برگزیده است پس کارگردان است. به عنوان بازیگر خیلی منظم هستم. با چراهای الکی روند خلاقهاش را متوقف نمیکنم. زیاد به کارگردان نگاه نمیکنم و بیشتر با گوش میشنوم. تاکید میکنم به بازیگران که مانع نباشید. برای کارگردان چرخ باشید. هرگز درباره قرارداد صحبت نمیکنم ولی وقتی کارگردان هستم درباره آن صحبت میکنم همان طور که مسعود هم این را گفت. هرشب با استرس روی صحنه میروم. هر اجرا نبردی است که گاهی میبینم در آن شکست میخورم و گاه میبرم.