سرویس تئاتر هنرآنلاین: نمایش "اومان اصل بیریشه" با بیانی فلسفی، گاهی روانشناسانه و گاهی شاعرانه و با ارجاع به اسطورهها به دنبال یافتن اصل و ریشه آدمی است. اما این ریشه چیست؟ تفکرات آدمی؟ عشق؟ وطن؟ در هر لحظه، نمایش میخواهد بگوید دنیا و وسوسهها، تعلقات و وابستگیهایش بیش از هر چیزی در وجود آدمی ریشه دوانیده...
نشانیهای اندیشگانی:
اگر مایههای فکری این نمایش را در مقدمه مثنوی معنوی مولانا بیابیم عجیب نیست؛ مولانا میگوید:
بشنو از نی چون حکایت میکند / از جداییها شکایت میکند
از نیستان تا مرا ببریدهاند / در نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق / تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / بازجوید روزگار وصل خویش
شعار اصلی اولین جشنواره آرخه یعنی «انسانم آرزوست» نیز برگرفته از اشعار مولانا است: دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر / از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست.
این ویژگی انسان است که مدام اصل وجودی خودش را بکاود و به دنبال معنا برای خودش باشد. بنابراین گفتوگوی درونی از ویژگیهای انسان است. انسانی که در نمایش "اومان" نشان داده میشود انسانی متعلق به هر زمان و مکانی میتواند باشد. انسانی با وسوسه سیب، دارای افکاری بالاآورده که نمیداند برای چه دغدغه صلح و وطن دارد.این نشانهها و کلمات در نمایش ما را به انسانی نوعی میرساند که فقط به دلیل بیان و ادبیات فلسفی و نیچهوارش ردی از انسان مدرن دارد.
از اندیشه تا اجرا:
کاویدن معنا منجر به دیالوگ با جهان و با خود میشود. دیالوگ اومان با ریشهاش، دیالوگ با خودش است. از طرفی حرکت اومان به سمت معنا و ریشه با حرکت بازیگر روی صحنه مرتبط است.
نمایش دارای بازیهایی با نور، صدا و آب بوده که به گفته کارگردان از دست رفته است. اما با این حال کار گروه نمایشی را میتوان در طراحی حرکات و صداها و موسیقی که توانسته بودند ارائه کنند، دید. از همان ابتدا حرکت و معنا در نمایش به هم آمیخته است. شیطان که در قالب شخصیت جوکر نمود پیدا کرده، نخهایی ناپیدا را به حرکت درمیآورد و اومان را مانند عروسکی حرکت میدهد. در واقع اندیشه کلی نمایش حرکت آدمی را خالی از نفس شیطانی نمیداند. در تمام نمایش این حرکات معنادار و ریتمی که افت پیدا نمیکند، تماشاگر را با خودش میکشاند. موسیقی و صداها در ایجاد کشش و ریتم مؤثر است.
این نمایش به معنی کلاسیکش دارای ابتدا، میانه و پایان نیست و از تعریف کلاسیک پیرنگ دوری میکند. دلیلش تطابق محتوا و فرم است. محتوا پارهاندیشههایی درباره اصالت آدمی و جست وجوی اوست و فرم از این سیالیت اندیشه و محتوا تبعیت میکند و از اشکال کلاسیکشده نمایش تبعیت نمیکند اما به هر حال این شروع و میانه و پایان برای جلوگیری از هرج و مرجِ شکلی و برای بستن یک ساختار نمایشی وجود دارد. میشود این شروع، میانه و پایان را برای این نمایش به این شکل دید: 1- حیات انسان با آمیزهای از شَرّ شروع میشود. 2- جستوجوی انسان برای ریشهاش با رنج و قطع از وابستگیها همراه است. 3- جدال انسان برای یافتن اصالت، دردها، وسوسهها، شیطان همواره وجود دارند اما معلوم نیست کدام یک غلبه پیدا خواهد کرد.
آدمی که از اصل خویش دور مانده در افکار خویش به دنبال معنا و اصالت است. اما نمایش از قطعیت پرهیز میکند و نمیگوید آیا میشود به این اصالت دست یافت.
طراحی صحنه، گریم، طراحی لباس:
میشود حدس زد طراحی صحنه ایدههایی خام داشته. صحنه شامل مثلثهایی قائمالزاویه و رو به هم است و مانند درهایی باز محل عبور و حرکت بازیگر میشود. اما این ایده نه چندان کامل در اجرا نتوانسته شکل بگیرد و بروز و ظهور تأثیرگذاری داشته باشد. به احتمال بسیار زیاد موانع مالی مهمترین دلیل این خامی در ایده و اجرا بوده است. مسئلهای که کل تئاتر، در سطوح مختلف و اشکال مختلف با آن درگیر است.
در عوض گریم و طراحی لباس با امکانات ساده اما عرضه قابلقبول به صحنه رنگی از یک اجرا و نمایش حرفهای را میداد. اومان لباس یکدست سفیدی دارد که برش و طرح دوخت آن یادآور دوخت لباس دلقک است. نفس شیطانی دنیا در قالب شخصیت جوکر نمود پیدا کرده است و لباس و گریم جوکر برای شیطان انتخاب شده است. لباس اومان و جوکر دلالتهای نشانهای و معنایی با هم پیدا میکنند. ریشه لباسی از جنس گونی دارد که ریش ریش است و این ریشه بودن با گریمی بر روی صورت او هم تکرار و تأکید شده. سه بازیگر زن که نقش سایه دارند نیز سیاه پوشیدهاند. در نتیجه می شود گفت گریم، لباس و صحنه در خدمت نمایش و عرضه اندیشه نویسنده و کارگردان عمل میکند.
مؤخره:
نمایش "اومان، اصل بیریشه" بین اندیشه و فرم توانسته به هماهنگی برسد و در نتیجه ساختار محکمی داشته باشد. اما گاهی نمایش میان مرز قبول شدن و رد شدن قرار میگیرد. برای مثال شخصیت جوکر از دل فیلمهای ابَرقهرمانی و کمیکبوکها بیرون کشیده شده و به آن نقش شیطان داده شده است. به جز اینکه آیا جوکر اینجا و در این نمایش توانسته وارد متن شود یا جداافتاده و مردود است، میتوان اصلِ انتخاب او را هم زیر سؤال برد. جدال اومان و ریشه جدالی انتزاعی است، بنابراین دیالوگها گاهی تا حدِ مرز پیچیدگی و بیمعنایی تبدیل به ملغمهای از افکار در همتنیده و بدون هدف میشود که نشاندهنده نداشتن یک جهانبینی یکدست و تعریفشده در دنیای نمایش است. نویسنده و کارگردان سعی کرده با عینی کردن دیالوگها و البته همراه شدن دیالوگ با حرکت، موسیقی، نور و صدا از در افتادن به چنین مخمصهای دور شود. در نهایت چیزی که نمیتوان انکار کرد این است که اندیشهای انتزاعی که ملهم از فلسفهای انتزاعی و یک جهان شعری است به نمایشی دیدنی تبدیل شده است.