سرویس تئاتر هنرآنلاین: مهمترین عامل موفقیت یک نمایش همانا انتخاب و به کارگیری نمایشنامهای ساختارمند است که در آن موضوعی بدیع، کنشمند و نامتعارف به نمایش درآمده باشد؛ در این رابطه باید افزود که در هر نمایشنامهای همیشه طرح موضوعی و ساختاری اثر، تعیینکنندهترین عنصر به شمار میرود. چنانچه این طرح، در جاهایی ناقص و یا در آن از پردازش دراماتیک موضوع خبری نباشد، اجرا با نابسامانیهای قابل توجهی همراه خواهد بود؛ ضمن آنکه پردازش موضوع باید نشانگر یک روند روایی گرهدار و تعلیقآمیز باشد و به گرهگشایی معینی بیانجامد.
نمایش "مثل هیچکس" به نویسندگی چیترا نادری و علی کوچکی به کارگردانی مسعود رحیمپور که در سالن ماه حوزه هنری اجرا میشود، در ارتباط با موارد فوق قابل بررسی است. موضوع نمایش بیآن که خصوصیت روایی دامنهداری داشته باشد، خلاصه شده است در این که: دو برادر دوقلو به جبهه میروند و یکی از آنها بعد از جنگ و سپری شدن شانزده سال (مقوله جنگ به دلیل مدت بسیار طولانیاش نشانگر یک جنگ فرضی است و به جنگ ایران و عراق ربطی ندارد) به خانه برمیگردد. زنی که در انتظار شوهرش است به گرمی از مرد استقبال میکند، اما مرد اظهار میدارد که شوهر او نیست، بلکه برادر شوهرش است و شوهرش در جنگ کشته شده است؛ ضمناً تاکید میکند که یک اتفاق ساده مثل عوض کردن پلاکی که به گردن داشتهاند، سبب شده دیگران آنها را جای همدیگر بگیرند. در صحنههای دوم و سوم به طور متناقضی چنین وانمود میشود که این مرد از جنگ برگشته خود شوهر زن است. این موضوع، زن موردنظر را دچار شبهه و گمانهورزیهای مبهم میکند؛ موضوع همانطور مثل گره ناگشودهای میماند و نمایش با اجرایی ناقص و بدون نتیجه به پایان میرسد. در رابطه با موارد فوق، حتی اگر به نفع نویسنده متن و کارگردان نمایش ذهنیتی شخصی و یک سویه را وارد اجرا کنیم و دو صحنه دوم و سوم را با تعبیری اختیاری صرفاً جزو تصورات و ذهنیات زن به حساب بیاوریم، آنوقت بهطور متناقضتری نتیجه بدتر میشود و اساساً چیزی از خود موضوع باقی نمیماند؛ مضافاً آنکه همه چیز پوچ و بیمعناتر جلوه میکند. باید یادآور شد که در این اجرا هیچ نکته پنهان و رازآمیزی که آشکار کردنش ایجاد تعلیق نماید و به اجرا هیجان ببخشد، وجود ندارد؛ همه چیز از قبل بر تماشاگران آشکار است.
وضعیت فوق نشان میدهد که فقط موضوع همسان و همشکل بودن دوقلوها برای نویسندگان مبتدی این اجرا اهمیت داشته و موضوع جنگ و عوارض آن نادیده گرفته شده است: اشتباه گرفتن دوقلوها یک حادثه ساده و توجیه شدنی است و به عوارض جنگ مربوط نمیشود؛ ضمن آنکه برای دنیای تئاتر هم هیچ داده و داشته مهمی در بر ندارد.
دیالوگها برخلاف خود موضوع نمایش تا حدی نمایشی و زیبا هستند: "من شانزده سال تمام به همچه روزی فکر میکردم"، "واسه گفتن بدبختیها وقت زیاده"، "می خواستم دستش را بگیرم، چرا نگرفتم!"، "خیلی کارای دیگه میتوانستی انجام بدی که خوشحال بشم" و ... .
متن این "دوئودرام" (اجرای دونفره)، غیرنمایشی و ناقص است و به دلیل بیتوجهی به پردازش درست موضوع، هیچکدام از آدمهای نمایش شخصیتپردازی نشدهاند، در حالی که عنوان نمایش و موضوع آن، مقوله شخصیتپردازی را برای آدمهای روی صحنه الزامی کرده است.
تاویلزایی و تعلیقزایی تاثیرگذاری در اجرا نیست. طراحی صحنه نسبتاً مناسب، اما در آن تناقضی مشهود است: استفاده سهگانه از المانهای نمایهای و یک رویه پارچهای یا پلاستیکی که تصویر ساعت، عقربهها و چرخدندههای ساعت را به عنوان تاکیدی بر زمان نشان میدهند، چندان کمکی به اجرا نکرده و حتی سنخیت تجانسی و موضوعی ندارد؛ اگر کارگردان اصراری بر کاربری آنها داشته، حداقل بایستی فقط یکی از آنها را یعنی تصویری را که بر دیواره انتهایی (روبهرو) صحنه است، به کار میبرد. در حال حاضر، صحنه با کاربری دو المان جانبی تا حدی مخدوش و شلوغ شده است.
استفاده از نور موضعی نسبتاً نمایشی از کار درآمده و بازی بازیگران (مخصوصاً بازی پرستو کریمی) به طور نسبی پذیرفتنی است، اما باید این نکته را هم در نظر داشت که به علت ناقصیهای موضوعی و ساختاری متن، باورپذیر بودن نقشهای آنها تا اندازهای دشوار شده است. میزانسنها معمولی و اغلب تکراریاند و حاوی تاویلزایی نشانهواری نیستند و نمیتوان بر کارگردانی نمایش زیاد تاکید کرد.
نمایش "مثل هیچکس" به کارگردانی مسعود رحیمپور از نظر محتوا و اجرا هیچ داده و داشته مهم و تاملبرانگیزی در بر ندارد؛ از نظر پردازش موضوع هم ناقص و حتی در جاهایی مبهم است: این ثابت میکند که موضوع به علت تاکید زیاد و یک سویه بر همسان و همشکل بودن برادران عملاً و از قبل به ابهامزایی و گمانهپردازی ذهن خود نویسندگان متن هم دامن زده است.