سرویس تئاتر هنرآنلاین: اصرار برای حداقلی کردن تئاتر از نظر متن و محتوا و نیز از لحاظ اجرایی، سبب میشود که اجرا به همان نسبت عاری از دادهها و داشتههای نمایشی و دراماتیک باشد. در این اجراها حرف زدن جای دیالوگگویی را میگیرد و موقعیتهای دوسویه و حتی سه سویه به دلیل کم اطلاعی نویسندگان به صورت یک سویه در میآیند و در نتیجه، آنچه که در تئاتر به "کنشزایی دراماتیک" موسوم است، از بین میرود. حرف زدن اگر به شکل دوسویه یا چندسویه نباشد، هیچ کارکرد دراماتیکی ندارد و اساساً برخلاف تعبیرات غلط برخی از نویسندگان و کارگردانها، مونولوگ هم محسوب نمیشود. مونولوگ همیشه بعد از حادثهای عینی که برای پرسوناژ اتفاق میافتد، کاربری و کارکرد نمایشی و روانشناختی دارد. وقتی حادثهای عینی برای پرسوناژ رخ نداده حرف زدن درباره آن حتی اگر به صورت دکلمه یا وانمودسازی باشد، چیزی جز گزارش روایی و خبری نیست؛ نوعی بیان خاطرههای تلخ و شیرین و عملاً رجوع به گذشته خود پرسوناژ یا دیگران است. نمایش یعنی آنچه به طور عینی رخ میدهد و نشان داده میشود. با چند ژست و تظاهر به نقشهای گوناگون نمیتوان یک اجرا را مونودرام به حساب آورد، بلکه برعکس، وقتی نقش یک یا چند نفر توسط تک پرسوناژ روی صحنه به صورت نمایهای و اتوودیک بازی میشود، این ثابت میکند که متن و اجرا در اصل دوئودرام یا اساساً درام است که به غلط به صورت مونودرام توسط یک بازیگر اجرا میشود.
نمایشواره "بازینامه نوروز" به نویسندگی و کارگردانی کیوان نخعی که به عنوان یکی از نمایشهای چارت اجرایی نوزدهمین جشنواره آئینی سنتی در سالن سایه تئاتر شهر اجرا شد، در رابطه با موارد فوقالذکر قابل بررسی است. در این اجرا یک دختر از طریق مردپوش شدن خودش را به شکل پسرها و متعاقباً به شکل یک غلام سیاه درآورده و با یک دایره زنگی در ایام نوروز حرکاتی موزون دارد و در ارتباط با آمدن عید، ترانهخوانی و کسب درآمد میکند. او به تناوب در حالات نشسته و سرپایی به اینکه کسی را ندارد و چرا خود را به شکل یک پسر و سپس به هیئت غلام سیاه یا همان حاجی فیروز در آورده، توضیحات روایی طولانی ارائه میدهد که شامل حوادث خطرناک و تهدیدآمیز جامعه برای دختران است. تاکید او بر به سرآمدههایش و اشاره به دادههایی که به عنوان بیوگرافی خود و خاطرههای تلخاش با میزانسن خطابی در قالب درد دل به تماشاگران میگوید، جزو موضوعات اصلی گزارش شخصی و روایی اوست.
او در جاهایی با یک بازیگر دیگر که نقش سنگتراش سنگ قبور را در گورستان بازی میکند در پشت صحنه، حرف میزند؛ در ادامه نقشپذیریهایش خودش به تنهایی مبادرت به وانمودسازی موقعیتهای دونفره میکند: او به نوبت جا و حالت عوض میکند و در کنار نقش خود نقش مخاطب، همراه یا آدم مزاحمی را بازی میکند (همه این قسمتها دوئودرام است که عمداً به شکل اتوودیک در قالب مونودرام اجرا میشود).
چون پرسوناژ به معنای فردی که در گیر و دار حوادث واقعی قرار میگیرد و همزمان حداقل به طور نسبی تاثیر میگذارد و تاثیر میپذیرد – در متن و اجرا وجود ندارد، دختری که روی صحنه است شخصیتپردازی نمیشود و در نتیجه، مقوله نقش و شخصیتپردازی کاملاً منتفی است. بحث درباره میزانسنها و کارگردانی هم اساساً مطرح نیست، زیرا هیچ حادثه و رویارویی حادثهواری با دیگران (نه در حرف) وجود ندارد تا ارزیابی شود که نقش کدام است و بازیگر چگونه آن را بازی میکند. هیچ گرهافکنی، یا نقطه اوج و فراز و فرود کشمکشواری در اجرا نیست و کیوان نخعی حرف زدن را جای حادثه گذاشته است. البته اگر پرسوناژ دیگری در صحنه بود و از این حرف زدن زیاد، خشمگین میشد و با دختر جدل کلامی داشت یا درگیری ایجاد میشد، در آن صورت حرف زدن دختر مورد نظر دقیقاً کارکرد حادثه یا علت حدوث حادثه را داشت. در حال حاضر، حرفهای او از جنس دکلمه، خاطره و گزارشگویی است.
در گوشه صحنه به تقلید از اجرای نمایش تختحوضی دو نوازنده با ادوات کمانچه و تنبک حضور دارند و اجرا را همراهی میکنند. این اجرا را به رغم حضور غلام سیاه یا همان حاجی فیروز نمیتوان به نمایش تختحوضی منتسب دانست. اجرای این نوع اجراهای بیوگرافیک یا اتوبیوگرافیک هیچ بازده نمایشی ندارد جز آنکه حس دلسوزی تماشاگران را نسبت به تنها آدم روی صحنه تحریک نماید: این به خودی خود نوعی ضعف محتوایی هم به حساب میآید.
طراحی صحنه معینی در کار نیست و دکوری هم وجود ندارد. اجرا دارای ماهیتی صرفاً اتوودیک و تمرینی است. عنوان نمایش (بازینامه نوروز) ارتباط چندانی به مضمون اجرا ندارد. به علت بیساختاری متن که شیوه اجرا برآیند آن است، میتوان درددل و بازگویی خاطرهها را که کارکرد خبری دارند، ساعتها ادامه داد.
نمایشواره تک نفره و گزارشی "بازینامه نوروز" به نویسندگی و کارگردانی کیوان نخعی اجرایی ملالآور و خستهکننده است؛ این اجرا در محتوا و اجرا، حرف و داشته اجرایی مهمی برای تماشاگران ندارد.