سرویس تئاتر هنرآنلاین: نمایش "فرشته تاریخ" به نویسندگی و کارگردانی محمد رضاییراد؛ درباره آخرین روز زندگی والتر بنیامین است. والتر بنیامین فیلسوفِ مارکسیست و یهودیتبار آلمانیِ قرن بیستم بود. او زمانی که از فاشیسم آلمان میگریخت در مرز فرانسه و اسپانیا دستگیر شد. مرگ او تاکنون در هالهای از ابهام قرار دارد. برخی معتقدند او با قرص مرفین خودکشی کرد و برخی گمان میکنند پلیس مخفی استالین او را به قتل رسانده است. به همین دلیل این نمایش سعی کرده به جستوجو در زندگی و نحوه مرگ او بپردازد و حتی با تخیلی نمایشی برای این فیلسوف پایانهای متعددی را فرض میگیرد. خودکشی بنیامین با مرفین، با مرگ سقراط مقایسه شده است. آثار بنیامین طیف متنوعی از موضوعات مانند سیاست، نقد ادبی و هنری و عرفان یهودی را در برمیگیرد. از آثار مهم بنیامین میتوان به این موارد اشاره کرد: سرچشمه درام تراژیک آلمانی؛ خیابان یکطرفه؛ پاساژها؛ مقاله اثر هنری در عصر بازتولید مکانیکی؛ عروسک و کوتوله: مقالاتی در باب زبان و تاریخ.
بنیامین بین کمونیست و عرفان کابالایی در نوسان بود. ایدئالیسم و رمانتیسیسم باعث علاقه او به هنر و فلسفه شد. با این طیف گسترده از آثار و موضوعات و علاقهمندیهای بنیامین، ساختن تصویری یگانه و کامل از اندیشه و زندگی او کاری سخت به نظر میرسد. بنابراین نمایش با الهام از چند اثر از او خواسته تصویری متحد و یگانه به دست بدهد. آثاری که این نمایش بیشترین دریافتها را از آن دارد، عروسک و کوتوله است. مهمترین سؤال این است آیا این نمایش توانسته تصویری درست از والتر بنیامین را در قالب نمایشی دیدنی و جذاب به مخاطب ارائه کند؟
بخش مهمی از کار بنیامین نقد هنری بود. تحلیل آثار کافکا، اشعار بودلر و نمایشنامههای برشت، بخشی از این نقد ادبی و هنری است. او نسبتِ اثر هنری، زمینه اجتماعی- تاریخی آن و دریافت مخاطب را بررسی میکرد. به نظر او نمایشنامههای برشت و تئاتر اپیک او ضد زیباییشناسی کلاسیک بودند. یکی از نقاشیهای مورد توجه بنیامین "فرشته نو" اثر پل کله است. این نقاشی رهیافتی از اندیشههای بنیامین نسبت به دنیا و آینده را نشان میدهد. فرشته بالهایی گشوده در برابر طوفان اتفاقات دارد. در نمایش "فرشته تاریخ" این فرشته شاید همان بنیامین است که در برابر طوفان اتفاقات هولناک تاریخ و زمانهاش قرار گرفته است.
در این نمایش ارتباط میان بنیامین با برشت و همینطور ارتباط بنیامین با آسیه لاسیس بازیگر روسی و معشوق او از محورهای مهم است. آسیه چهرهای دوگانه دارد و دو بازیگر نقش او را بازی میکنند. یکی از این زنها در واقع هانا آرنت، دوست بنیامین است که بنیامین به دلیل اغتشاش ذهنی او را با آسیه اشتباه میگیرد. استاد اُتُو که استاد راهنما دانشگاه، بنیامین است در زمان نازیسم یکی از منتقدان و مفتشان بنیامین میشود. استاد اتو که بعدها کلنل اتو میشود، حتی در زمان دانشجوییِ بنیامین هم آرای او را به خوبی درک نکرده است. مأمور نظامی اسپانیا دنبال سگی میگردد که بعد مشخص میشود این سگ شخصیتی کولی است که آینده بنیامین را پیشبینی میکند و آن را هولناک میداند. دسته ملاحان یا گروه همسرایان که شامل سه مرد و سه زن هستند؛ روایتگر زندگی، ترسها و رؤیاهای بنیامین هستند. بنیامین در زندان با زنی همبند است که او را با آسیه اشتباه میگیرد اما در واقع او هانا آرنت دوست فیلسوفش است. گاهی اتفاقات و فلشبکهای ذهنی بنیامین ساخته تصورات و حاصل اغتشاش ذهنی او است و ساخته تخیل نمایشنامهنویس و هیچ اسناد تاریخیای برای آن وجود ندارد. از طرفی نمایش با دادن اطلاعاتی زندگینامهای به تئاتر مستند نزدیک میشود. گاهی برای دادن استناد دقیق، عکسهایی واقعی از شخصیتها بر روی قاب انتهای صحنه یا دیوارههای سالن میافتد.
با این بررسی کوتاه مشخص شد شخصیتهای مهم و اثرگذار نمایش شخصیت بنیامین، کلنل اتو، برشت و آسیه لاسیس و در نهایت هانا آرنت هستند. دسته ملاحان که نقش همسرایان را هم دارند به عنوان یک امر تزئینی و اشاره به نقش همسرایان در تاریخ نمایش و روایتگری آنها، در بخشی از قسمتهای نمایش پذیرفتنی است اما در بخش زیادی از نمایش جز تزئینی اضافی که بر طول نمایش میافزود چیزی نبود. حضور زندانبان و کولی هم تا جایی مؤثر بود اما در اغلب صحنهها حضور و تأکید بیش از اندازه بر نقشهایی است که فاعلیت و بار دراماتیکی ندارند بلکه به زور به نمایش وصله شدهاند. نمایش با اطناب در برخی صحنهها و تأکید بیمورد به برخی معنا یا اندیشههای بنیامین باعث میشد از ریتم متناسبی برخوردار نباشد. اگر قرار باشد کسی با فلسفه بنیامین آشنا شود آیا خواندن مقالات و آثار او سریعترین و بهترین راه نیست؟ زمانی که کلنل اتو برای اولین بار در مقابل بنیامین قرار میگیرد، مخاطب به خوبی شکست ایدئولوژی در آلمان و اتفاق هولناکتر یعنی درکناشدگی این فیلسوف در زمانه خودش را به خوبی میفهمد. در مقابل هم قرار دادن کلنل اتو و بنیامین به همین منظور بارها در نمایش رخ میدهد که به نوعی بازتولید فکر نویسنده است و یکی از دلایل دیگر اطناب نمایش همین است. چرا نمایشی که حداکثر میتوانست در 40 یا 60 دقیقه به پایان برسد و اندیشه و زندگی این فیلسوف را به نمایش بگذارد، 180 دقیقه طول میکشد؟
نمایش "فرشته تاریخ" توانسته بود قابها و تصاویر زیبایی را بسازد. این قابها گاه تحت تأثیر نقاشی و ژستهای نمایشی بود. ژست و تعلیق نمایشی یکی از موضوعات بحث بنیامین و برشت در این نمایش بود. نقاشی و ژست با مضمون نمایش و شخصیت والتر بنیامین رابطه برقرار میکرد. بنابراین میتوان گفت در تصویرسازیهای نمایشی رابطه فرم و محتوا متعادل برقرار شده است. اینجا در هم تنیدگی معنا و شکل به نمایش ساختاری محکم داده است. گفته شد که شخصیت بنیامین با سقراط مقایسه شده است. یکی از نقاشیهای ژاک لویی داوید به نام "مرگ سقراط" است. در این نقاشی سقراط در حال نوشیدن جام شوکران است و شاگردانش در اطراف او هستند. این نقاشی سقراط را قهرمانانه و شاگردانش را در ژستهایی متأثر و ناراحت به تصویر کشیده است. این ژستها در نمایش مایه الهام ژستهایی نمایشی است. وقتی بنیامین مورفینها را سر میکشد، همسرایان متأثر در اطراف او حلقه زدهاند و ژستهایی همانند این نقاشی به خود گرفتهاند. نویسنده و کارگردان ارتباطات درستی را از دل تاریخ بیرون کشیده است. دو بزنگاه تاریخی و یک مقایسه قابل تأمل انجام داده است. همانطور که سقراط و اندیشههایش درک نشد، بنیامین هم برای اندیشههایش طرد شد و مُرد. ایدئولوژی میتواند انسان و انسانیت را نابود کند؛ این چیزی است که سالهاست اروپای ایدئولوژیزده به آن رسیده است. اما شاید خودِ نمایش در برخی جاها اسیر ایدئولوژی برساخته خودش است. برای مثال زمانی که کوروش را با رهبر نازی مقایسه میکند. پشت این اندیشه چیست؟ چرا باید چنین مقایسهای شکل بگیرد؟ به جز این، اطناب آفت این نمایش است، چون حتی اطناب در پرداختِ صحنه مرگ بنیامین انتظار، کشف، ریتم و از همه مهمتر تأثیرِ نمایشی صحنه را از بین برده است.
وقتی شخصیتی مانند والتر بنیامین با اولین شهید فلسفه یعنی سقراط مقایسه میشود به او والایشی فلسفی داده میشود. در این نمایش خودکشی بنیامین ژستی حماسی و ستایشانگیز میگیرد. اما یک تناقض آشکار در شخصیتپردازی بنیامین وجود دارد. نویسنده میخواسته برای فلشبکهای ذهنی و افکار مغشوش بنیامین در زندان یک دلیل روانی پیدا کند، بنابراین او را تحتتأثیر مخدر نشان میدهد. آیا همین که یک فیلسوف دارد روز آخر عمرش را در زندان میگذراند نمیتواند بهانهای باشد که زندگیاش را مرور کند؟ چرا مدام از بنیامین تصویر یک معتاد ساخته میشود؟ یک معتاد که مدام درون خودش است چه تناسبی با بنیامینِ مارکسیست و انقلابی یا حتی چه نسبتی با سقراطِ شهید فلسفه دارد؟ نویسنده با برخی تناقضها به کاری که میتوانست جریان خوبی پیدا کند، آسیب زده است.
یکی از دلایل زیبایی قابهای نمایش زیبایی طراحی صحنه است. در دو طرف صحنه طنابهایی آویزان است که نقش دیوار و جداکننده دارند. از طرفی گاهی استعاره از بند یا طناب دار هستند و در برخی صحنهها یادآور طنابهای روی کشتی ملاحان است. انتهای صحنه قاب کجی است که تصاویری بر روی آن میافتد. تصویر گاهی روی دیوارها و کف صحنه نیز منعکس میشود. لباسهای بازیگران رنگهایی خنثی دارند. رنگهایی که روی صحنه وجود دارند و هیجان و احساس تولید میکنند، گاهی در قاب کج انتهای صحنه و تصاویرِ روی آن منعکس میشود. استعاره نقش مهمی در تولید تصویر و معنا در نمایش دارد؛ برای مثال قاب کج استعاره از کج بودن جهان در زمانه بنیامین است. صدای شخصیتها در برخی جاها انعکاس پیدا میکرد که استعاره از انعکاس صدای آدمها در دل تاریخ است. یکی از اشکالات صدا این بود که در برخی صحنهها موسیقی آنچنان بلند بود و نامتناسب مهندسی شده بود که صدای آواز گروه همسرایان درست شنیده نمیشد.
پراکندگی ذهن نویسنده و برداشتهای متناقض از شخصیتها و بهخصوص شخصیت والتر بنیامین آسیب نمایشنامه است که در اجرا باعثِ اطناب شده است. نویسنده میخواسته همزمان به چندین بحث کلان بپردازد و نمایش و اجرا ظرفیت آن را نداشته است. طبیعی است که بنیامین در روز آخر عمرش، دوست مهمش برشت یا معشوقهاش را به یاد بیاورد. بنابراین طبیعی به نظر میرسد مکالماتش با برشت درباره ژست نمایشی سلسله برداشتهایی در نمایش ایجاد کند. اما کافی است پرسیده شود چرا بنیامین در روز آخر عمرش باید بحث الهیات و ماتریالیست را به یاد بیاورد؟ مکالمات کلنل اتو و بنیامین گاهی بدون آنکه هویتی نمایشی داشته باشد، تبدیل به مقاله و بیانیهای فلسفی میشد. گویی به جای روایت نمایشی، روایتی سنگین و تکهتکه شده وجود دارد. این آسیبها همراه با ایدئولوژیزدگی آسیبهای نمایشی است که میتوانست فرمی زیبا و ساختاری محکم داشته باشد و یک بزنگاه تاریخی، یک اندیشه و یک فیلسوف را به مخاطب نشان بدهد و بشناساند.