سرویس تئاتر هنرآنلاین: از مارتین مک‌دونا (1970) به‌عنوان مهم‌ترین نمایشنامه‌نامه‌نویس زنده‌ ایرلند یاد کرده‌اند. او سه‌گانه‌ای شامل نمایشنامه‌های "ملکه‌ زیبایی لنین"، "غرب غم‌زده" و "جمجمه‌ای در کانه‌مارا" دارد. مهم‌ترین نمایشنامه‌اش "ملکه‌ زیبایی لنین" در این سه‌گانه قرار دارد. "ستوان آینیشمور"، "مرد بالشی" و "مراسم قطع دست" از دیگر نمایشنامه‌های او است. او تحت تأثیر نویسندگانی ماند دیوید ممت، تنسی ویلیامز و سام شپارد است و تحت تأثیر آن‌ها به سبک شخصی خودش دست پیدا کرده است. آنچه نمایشنامه‌هایش را شخصی کرده است گروتسک، خشونت، تکرارهای ابزوردگونه در دیالوگ‌ها است.

ریشه‌های ابزوردیته و رئالیسم

 سبک نویسنده حاصل تلفیق چند گونه است. حاصل این تلفیق باید نامی جدید داشته باشد، چون گروتسک یا رئالیسم محض یا ابزوردیته‌ محض نیست بلکه چیزی جدید شکل گرفته است. در نمایشنامه "جمجمه‌ای در کانه‌مارا" شخصیت‌های مری و میک در ابتدای نمایشنامه دیالوگ‌هایی دارند که به طور مضحکی درباره‌ آب‌وهوا است و بعد معلوم می‌شود این کار هر روزشان است و مری برای اینکه بتواند کمی ویسکی مجانی پیش میک بنوشد هر روز این مراسم را راه می‌اندازد. میک هم این را می‌دانسته اما به احتمال زیاد برای داشتن هم‌صحبت یا مهربانی‌اش به آن تن می‌داده. مکالمات مرتین اغلب به دلیل گیجی او چند بار تکرار می‌شود. این تکرار به دلایلی که گفته شد گویی از یک فلسفه‌ ابزوردیته ریشه گرفته‌اند. آدم‌ها با حرف‌های‌شان با هم ارتباط ایجاد نمی‌کنند همانطور که در نمایشنامه‌های ابزورد اتفاق می‌افتد. در عین حال نویسنده شخصیت‌های روستایی واقعی‌ای را ساخته که برای حرف زدن موضوعی ندارند یا گویی همه‌ اتفاقات در لحظه و با تمام مکالمات پوچش در حال رخ دادن است؛ از این لحاظ به نظر می‌رسد نویسنده به نوعی رئالیسم، وابسته و وفادار است.

 میک و مرتین مسئول نبش قبر مردگان در منطقه‌ گَلوِی هستند تا فضای بیشتری در منطقه ایجاد شود. تامس پلیسی است که تحت تأثیر کارآگاهان سینمایی است و دوست دارد ماجرای کشته شدن همسر میک در تصادف را یک قتل جلوه بدهد. مری‌جانی مادربزرگ مرتین و تامس پیرزنی است که روزهایش را با تقلب در بازی بینگو می‌گذراند. علاوه بر اینکه همه افراد واقعی و ساده‌ای هستند، سرگرمی‌ها و زندگیِ خالی و بی‌معنایی دارند و همانقدر هم عجیب‌وغریب هستند که دستمایه‌ کاری گروتسک یا ابزورد باشند.

 علاقه‌ تامس به کشف یک جنایت، درونگرایی میک درباره‌ اتفاقات ناگوار گذشته‌ زندگی‌اش و علاقه‌ مردم روستایی به ایجاد شایعات یکی از دلایلی است که باعث می‌شود نمایشنامه معماگونه شود. مخاطب تحت‌تأثیر بازی تامس، شایعه‌گویی مرتین یا مری گمان می‌کند که ممکن است میک هفت سال پیش همسرش را کشته باشد و بعد آن را تصادف جلوه داده باشد؛ اما میک انگیزه‌های کافی برای انجام این جنایت را ندارد، حتی همسرش را هم بسیار دوست دارد. اما همین بازی‌های مسخره که تامس و دیگران راه انداخته‌اند شک را به جان مخاطب می‌اندازد.

گروتسک خشونت‌آمیز

 گروتسک نوعی طنز است که به خاطر رخ دادن حوادث غیرمعمول، مسائل کثیف و زشت و حتی ترسناک ایجاد می‌شود. ذات این نوع طنز برای خنداندن نیست و مک‌دونا از این نوع طنز برای خنداندن یا سرگرم کردن مخاطب استفاده نمی‌کند بلکه برای فضاسازی و ایجاد تلنگرهای ذهنی استفاده می‌کند. در همین نمایشنامه ماجرای در شاش مردن یا با استفراغ خفه شدن که میک و مرتین برای هم تعریف می‌کنند یا ماجرای پختن همستر در دیگ، چند نمونه از این گروتسک خشونت‌آمیز است. چون قبرستان پس‌زمینه‌ صحنه است نویسنده از امکانات بالقوه‌ این مکان برای ایجاد گروتسک استفاده کرده است. برای مثال خرد کردن استخوان‌ها توسط میک و مرتین، صحنه‌ای که مرتین اسکلت‌ها را می‌بوسد و با آن‌ها می‌رقصد. مک‌دونا این نوع طنز را با خشونتی تلفیق کرده است و خشونت را عامل ایجاد گروتسک کرده است. برای مثال صحنه‌ خرد کردن جمجمه‌ها توسط مرتین و میک خشونتی شدید دارد اما وقتی مرتین با وجود ترسی که چند لحظه قبل داشته با هیجان می‌گوید باید برای این کار به دنبال موسیقی باشند علاوه بر اینکه به شخصیت مرتین تصویر یک نوجوان یاغی و شرور می‌دهد طنزی ایجاد می‌کند که به علت تضادِ موقعیت ایجاد می‌شود.

خشونت کلامی و حتی زننده، دست‌انداختن یکدیگر به منظور تحقیر از ویژگی‌های شخصیت‌ها است و یکی از عوامل ایجاد طنز است. همین ویژگی تبدیل به یکی از اصلی‌ترین مشخصه‌ها‌ی متن "جمجمه‌ای در کانه‌مارا" شده است. شخصیت‌ها گاهی با دادن اطلاعات غلط درباره‌ جهان مردگان و رسوم مذهبی درباره‌ مردگان طنزی وقیحانه را ایجاد می‌کنند. شخصیت‌ها نسبت به هم و همچنین نسبت به مردگان توهین می‌کنند. اگر میک بی‌رحمانه می‌تواند جمجمه‌ مرده‌ها را خرد کند به این دلیل است که دارای گره‌های روانی‌ای شده است. این عقده‌ها ناشی از شایعات مردم پیرامون زندگی شخصی‌اش است. چون مخاطب با میک همذات‌پنداری می‌کند، زهر ماجرای خرد کردن جمجمه‌ مردگان گرفته می‌شود. حتی به این علت که میک دارد بازیچه‌ شایعات می‌شود، ترحمی نسبت به او شکل می‌گیرد که ماجرا را خنده‌آور هم می‌کند.

 نتیجه‌گیری

 شخصیت‌های روستایی واقعی، در عین حال عجیب‌وغریب و جنس مکالمات نمایشنامه را به سنت‌های رئالیسم و در عین حال ابزوردیسم متصل می‌کند. از طرفی بارزترین ویژگی متن "جمجمه‌ای در کانه‌مارا" گروتسکی خشونت‌بار و طنز کلامی رکیک است. جهان ساده، بدوی، بیکار و تهی شخصیت‌ها باعث می‌شود نوعی معماگونگی در نمایشنامه ایجاد شود در حالی که هیچ معمایی هم وجود نداشته است. اما همین معمایی که وجود نداشته شخصیت‌ها را مشوش کرده و مخاطب را درگیر نمایش می‌کند. همین موهوم بودن مسائل نیز از ویژگی‌های ابزوردیسم است. تلفیق این سبک‌ها با طنزی که نویسنده دارد سبکی منحصر به‌فرد برای مارتین مک‌دونا ایجاد کرده است.

 

منابع:

مک‌دونا، مارتین(1398)، جمجمه‌ای در کانه‌مارا، ترجمه‌ بهرنگ رجبی، چاپ پنجم، تهران: نشر بیدگل.