سرویس تئاتر هنرآنلاین: تماشاگران در مواجهه با اجرای یک نمایش انتظار دارند نویسندگان، کارگردانان و بازیگران که اغلب تحصیلکرده تئاتر هستند و یا دورههای بازیگری را در آموزشگاههای هنری طی کردهاند، به تناسب رشته تخصصیشان حداقل معانی واژگان، اصطلاحات و عباراتی مثل "طرح"، "چگونگی و چرایی انتخاب موضوع"، "پردازش موضوع در متن"، "پرسوناژ"، "حادثه"، "نتیجهگیری از موضوع"، "شناخت نقش"، "شناخت میزانسنهای تاویلدار"، "شناخت سبکها"، "ساختارها" و "شناخت ژانرها" را بدانند؛ زیرا اگر به این دانستههای اولیه توجه نکنند، آنچه اجرا میکنند و یا در آن ظاهر میشوند، اغلب نتایجی فضاحت بار خواهد داشت؛ ضمن آنکه به تاریخ تئاتر و آبروی گذشته این هنر آسیب میزنند. اگر اجرا حتی موضوع و محتوایی هم نداشته باشد، دیگر باید گفت کارنامه چنین کاری پر از نمره صفر خواهد بود.
در اجرای سطحی و حتی غیرنمایهای "چیزهای سرد" به نویسندگی و کارگردانی رامین اکبری که هم اکنون در سالن سایه تئاتر شهر اجرا میشود، همه موارد فوقالذکر نادیده گرفته شده است؛ اجرا در چند صحنه محدود خلاصه شده: در صحنه اول یک جمع هشت نفره (چهار زن و چهار مرد جوان) که چهار نفر از آنان هم سن و سال به نظر میرسند، در تمام طول صحنه هر یک به کاری مشغولاند و هیچ کدام دیالوگی ندارند. کاری که آنها انجام میدهند، عبارت از پوست کندن خیار و گوجه، مرتب کردن لباسهای کهنه، تلویزیون تماشا کردن، نوشتن، جدول حل کردن، سشوار کشیدن مو و... است؛ این صحنه اول بدون هیچ محتوای اجتماعی یا خانوادگی قابل طرح به آخر میرسد. صحنه دوم شامل آمدن نوبتی بازیگران به صحنه و گزارشدهیهای یک سویه درباره مامانشان و غیره (با میزانسن خطابی و روبه تماشاگران) است که به غلط در تئاتر ایران به "مونولوگگویی" منتسب شده است. محتوای تکتک حرفهای بازیگران که به نوبت وارد صحنه میشوند، تدریجاً به جملات درهم، منقطع، مضامین بیربط و هذیانگویی میانجامد: "به جای چشمم دو نقطه رنگی روشن میبینه"، "دردهای ما منشاً مشخصی ندارند"، "وقتی توی خیابون راه میرم، گیر میکنم به نقطهای"، "همه چیز دور سرم جا عوض میکنه"، "وقتی میگوییم من... ما، منظورمون یک نقطه ثابته"، "وقتی معده من حساستره، چرا اینها را فرو کنم" و ... ؛ این صحنه هم چیزی برای تماشاگران ندارد. محتوای صحنه سوم هم که صحنه پایانی است، در مشورت آدمها برای اینکه چگونه مراسم ختم مامان مردهشان را برگزار کنند، خلاصه شده که آن هم به حرکات "اسلو موشن" ختم میشود: چون داستانی مطرح نشده و موقعیت مهمی هم که به روایتی حداقل اختیاری دامن بزند مورد نظر نبوده، نویسنده نتوانسته ذهنیاتش را به نتیجهای برساند؛ لذا به چنین ترفندی متوسل شده است. باید یادآور شد بخشهایی از اجرا بدون دلیل در تاریکی محض اجرا میشود.
آدمهای نمایش همگی مانند افراد دارای اختلالات ذهنی به نظر میرسند و این درست خلاف آن چیزی است که قصد نویسنده و کارگردان (هر دو یک نفرند) بوده است. هیچ تم داستانی در کار نیست و موقعیتی مهم و نمایشی هم ارائه نشده است؛ اجرا به کنشهای دو یا چند سویه هم نپرداخته و کشمکشی دراماتیک هم وجود ندارد. نویسنده که کارگردان نمایش هم است، فراموش کرده که اجرای نمایش به گونهای محقق نشان دادن یک داستان است و به سبب همین ارتباط مستقیماش به هنر ادبیات هرگز تبدیل به گزارش نمیشود؛ لذا، نمیتوان صرفاً با نشان دادن چند انسان بیهویت که فقط اسمی بر خود دارند، اجرا را به عنوان نمایش یا تئاتر عرضه کرد. در زندگی هر کدام از تماشاگران میتوان عناصر به مراتب نمایشیتری از آنچه روی صحنه اجرا میشود، یافت. اگر هنر تئاتر این قدر سطحی، پوچ و ساده بود، هرگز جایگاهی نداشت.
در طراحی صحنه و کاربری نور، نکته و داشته خاصی وجود ندارد. میزانسنها معمولی و غیرنمایشیاند: در آنها تاویل و یا موقعیتدهیهای مضمون داری نیست. در کل، کارگردانی اجرا به دلیل غیرنمایشی و بیمحتوا بودن متن، بسیار سطحی است؛ ضمناً هیچ کمکی هم به متن نکرده است. پرسوناژی در صحنه شکل نگرفته، بنابراین مقوله شخصیتپردازی منتفی شده و بازیگری هیچ کدام از بازیگران قابل ارزیابی نیست. فقط موسیقی نمایش تا حدی با صحنههای بیتحرک و عاری از رمز و رازهای نمایشی، همخوانی نسبی دارد.
"چیزهای سرد" به نویسندگی و کارگردانی رامین اکبری هیچ داده و داشته محتوایی و نمایشی مهم برای ارائه ندارد. اجرا از آغاز تا پایان، روندی طی میکند که با "هیچ" و "هیچتر شدن" قابل تبیین است؛ ضمن آنکه به شدت ملالآور و اساساً اجرایی "ضد نمایش" محسوب میشود.