سرویس تئاتر هنرآنلاین: با آنکه سی و هفتمین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر پایان یافت و در کل کارهای پایتخت و خارجی نتوانستند نسبت به داشته‌ها و پیشینه‌شان چندان امیدوارکننده باشند به استثنای نمایش‌هایی از گرجستان (زندگی احمقانه) و نروژ (من دیگری است)؛ اما در یک نگاه درست و به سامان و بنابر داشته‌های موجود در سراسر ایران، برخی از کارهای آمده از شهرستان‌ها افتخار آفریده‌اند و تا حد زیادی آبروی دوره سی و هفتم شده‌اند.

در بخش بین‌الملل سهم شهرستان‌ها فقط دو نمایش بود که آنها هم نتوانستند صاحب جایزه‌ای شوند. برخی از کارشناسان در عجب‌‌اند که چرا نمایش "خانه سیاه است" کار محسن اردشیر از آمل در هیچ بخش رقابتی نیست؛ در حالی‌که این نمایش میهمان به دلیل برخورداری از ترسیم درست کرئوگرافی (حرکت نگاری) می‌توانست یکی از کارهای مهم بخش بین‌الملل باشد.

در این گزارش ابتدا آمار موفقیت حضور شهرستان‌ها را بررسی می‌کنیم، سپس به بررسی چند نمونه از میان نمایش‌های حاضر که نگارنده موفق به دیدن‌شان شده است، خواهیم پرداخت و در پایان هم به یک جمع‌بندی اجمالی برای گرامی‌داشت این حضور موثر که حق طبیعی همه ایرانیان در سراسر کشور هست، خواهیم پرداخت.

آمارهای امیدوارکننده

 آمار گویای این مطلب هست که نمایش‌ها آمده از استان‌ها در دو بخش مسابقه ایران یک و دو موفق هستند اما در بخش بین‌الملل هنوز انگار فاصله‌ای برای ارائه موفقیت بوده است هر چند سال گذشته نمایشی از مشهد (حذفیات نوشته و کار مهدی ضیاچمنی) در بخش بین‌الملل شگفتی‌ساز بود.

در دو مسابقه تئاتر صحنه‌ای ایران یک و دو مجموعا 52 اثر نمایشی حضور داشته‌اند؛ از این تعداد 29 اثر (56%) از تهران و 23 اثر (44%) از سایر استان‌ها است. مجموع نامزدهای دریافت جایزه در این دو مسابقه 91 عنوان بود که در این بین سهم آثار تهران 41 عنوان (45%) و آثار استان‌ها 50 عنوان (55%) بود؛ یعنی با وجود حضور بیشتر آثار نمایشی از تهران در این 2 مسابقه، عناوین نامزدی دریافت جوایز آثار استان‌ها بیشتر بود.

دو نمایش "یک هفته راه رفتن در بهشت" از شیراز و "نمایش" از آمل، با یک نامزدی در بخش بین‌الملل حضور داشتند که در نهایت استان‌ها از این جوایز سهمی نداشتند.

در بخش مسابقه تئاتر ایران یک، 29 اثر نمایشی حضور داشته‌اند؛ 20 اثر از تهران و 9 اثر از استان‌های دیگر که خراسان رضوی با 3 نمایش در نامزدی پیشتاز استان‌ها بود. در این بخش، "رومئو و ژولیت" از خراسان رضوی با 5 نامزدی، پیشتاز استان‌ها بودند. در رتبه بعدی نمایش "عروسی خون" از بندر دیر بوشهر با 4 کاندیداتوری حضور داشت. رتبه بعدی با 2 کاندیداتوری برای نمایش‌های "آنشرلی با موهای خیلی قرمز" از چهارمحال و بختیاری، و "سردسیر" از خراسان رضوی بود. همچنین "ما داریم از این خونه می‌ریم" از خراسان رضوی، با 1 نامزدی حضور داشت. حسین اکبرپور برای طراحی آرایه‌های صوتی نمایش "ما داریم از این خونه می‌ریم" از خراسان رضوی، زینب عبدی برای طراحی لباس نمایش "عروسی خون" از بندر دیر بوشهر (عنوان برتر)، مسعود صفری برای طراحی صحنه نمایش "رومئو و ژولیت" از خراسان رضوی(عنوان برتر)، میثم عبدی برای موسیقی نمایش "عروسی خون" از بندر دیر بوشهر(عنوان برتر)، مونا بارانی برای بازیگری نمایش "رومئو و ژولیت" از خراسان رضوی(عنوان برتر)، آرزو عبدالهی برای بازیگری "نمایش آنشرلی با موهای خیلی قرمز" از چهارمحال و بختیاری(عنوان برگزیده)، برگزیده‌های این بخش بودند؛ که از 18 جایزه 6 جایزه در این بخش سهم استان‌ها بود. 

در  بخش مسابقه تئاتر ایران دو، 23 اثر نمایش حضور داشتند؛ 9 اثر از تهران و 14 اثر از استان‌های مختلف و بیشترین کاندیداتوری مربوط به استان‌ها بود که استان اصفهان با 4 نمایش در بخش‌های مختلف کاندید شد. در این بخش نمایش "دریاچه قو" از خراسان رضوی با 10 کاندیداتوری پیشتاز نمایش‌ها بود.  بعد از آن نمایش "بازگشت" از خرم‌آباد با 5 کاندیداتوری بودند. بعد از آن نمایش‌های "تاکسیدرمی" از اهواز و "پروانه الجزایری" از کرمانشاه با 4 کاندیداتوری حضور داشتند. بعد "افرا" از اصفهان با 3 کاندیداتوری، "سر میز شام" از اصفهان، و "استرالیا" از اصفهان با 2 کاندیداتوری و "گزارشی مرگبار از فصل سیاه خواب" از بوشهر و "دام" از اصفهان  با 1 کاندیداتوری حضور داشتند. حسام‌الدین انوشیروانی برای طراحی آرایه صوتی نمایش "دریاچه قو" از خراسان رضوی، رویا حشمتی برای طراحی گریم نمایش "دریاچه قو" از خراسان رضوی، سارا حسین‌پور برای طراحی لباس نمایش "تاکسیدرمی" از اهواز (عنوان برتر)، روحان امامی برای طراحی صحنه نمایش "بازگشت" از خرم‌آباد (عنوان برتر)، سعید حسنلو برای طراحی صحنه نمایش "پروانه الجزایری" از کرمانشاه (عنوان برگزیده)، محمود کریمی برای طراحی نور نمایش "دریاچه قو" از خراسان رضوی (عنوان برتر)، تینا لطفی برای طراحی حرکت نمایش "دریاچه قو" از خراسان رضوی (عنوان برگزیده)، میلاد قنبری برای موسیقی نمایش "دریاچه قو" (عنوان برگزیده)، پیام لاریان برای نمایشنامه "پروانه الجزایری" از کرمانشاه (عنوان برگزیده)، علی غابشی برای بازیگری نمایش "بازگشت" از خرم‌آباد (عنوان برتر)، ستایش رجایی‌نیا برای بازیگری نمایش "دریاچه قو" از خراسان رضوی (عنوان برتر)، عاطفه پوربهرام برای بازیگری نمایش "دریاچه قو" از خراسان رضوی (عنوان برگزیده)، محمدرضا درند و سعید زندی برای کارگردانی نمایش "پروانه الجزایری" از کرمانشاه (عنوان برتر) و رضا صابری برای کارگردانی نمایش "دریاچه قو" از خراسان رضوی (عنوان برگزیده) برگزیده‌های این بخش بودند که از 20 جایزه 14 جایزه سهم سایر استان‌های کشور بود. همچنین نمایش "دریاچه قو" رضا صابری از خراسان رضوی 8 جایزه این بخش را از آن خود کرد.

خانه سیاه است

خانه سیاه است

"خانه سیاه است" که می‌توانست در بخش بین‌الملل یک رقیب جدی برای گروه‌های داخلی و خارجی محسوب شود، در بخش مهمان و در میان هیاهوی تماشاگران آمد و رفت و برای آنان که دیدنش، یک خاطره خوش شد. در حالی‌که می‌توانست این هیاهو همچنان ادامه داشته باشد. محسن اردشیر کارگردان و طراح نمایش خانه سیاه است، با بهره‌مندی از زندگی و اشعار فروغ فرخزاد به دنبال آن است که دغدغه‌های خودش را در زمانه اکنون روی صحنه بیاورد.

خانه سیاه است، نمایشی تلفیقی است که در آن با هدف‌گذاری معین زندگی، آثار و تفکرات فروغ فرخزاد شاعر معاصر ایرانی بر آن هست که ما را نسبت به درون و بیرون، و زشت و زیبای‌مان آگاه کند و در آن فروغ صریح و بدون ماسک را مقابل ما قرار دهد که او دارد با آیینه شدن در مقابل یک جامعه پر از ماسک مسیر بهتری را نشان می‌دهد؛ این دقیقا اثبات خویشتن است. فروغی که از این خانه سیاه در گذر هست، درواقع ما را در مسیر یک خانه روشن قرار می‌دهد که آن را در چشم‌اندازی پیش روی‌مان آشنا می‌کند.

در نمایش خانه سیاه است، زندگی تا مرگ فروغ فرخزاد شاعر و فیلمساز بررسی می‌شود و البته هدف این هست که از او الگویی پیش روی‌مان قرار دهد که نسبت به اجتماع آن روزگار -دهه سی و چهل، کنش‌مند است چون یک منتقد اجتماعی و زنی پیشرو دارد مسیری را برای فعالیت‌های زنان و برابری‌های اجتماعی رقم می‌زند، حال و هوایی که امروز بخشی از آن عادی شده و بخشی نیز با تلاش خود زنان در حال عادی شدن هست. در این نمایش که به لحاظ سبک چیزی بین فیزیکال، موزیکال کمدی و میم اجرا شد، ما به نوعی دیگر و در بی‌کلامی همه چیز و تبلور بدن‌های شعورمند آنچه باید را درک می‌کنیم؛ یعنی همه چیز در القای فضا به ما منتقل شد.

این روزها هنر و ورزش در تقابلی هماهنگ در جهت افزایش کارایی یکدیگر نقشی اساسی ایفا می‌کنند. آنچه مسلم است این است که هنرمندان نیازمند هنر نمایی‌اند و این هنرنمایی در تئاتر فیزیکال نیازمند عواملی بر گرفته از ورزش است. یک بازیگر برای حضور بر صحنه تئاتر قبل از هر عمل نمایشی نیازمند حرکت است و بدون حرکت هرگز بر صحنه تئاتر حضور نمی‌یابد؛ پس حرکت یک بازیگر مقدم بر اعمال و گفتگوهای نمایشی او است و از آنجا که حرکت یک فرآیند کاملاً بیومکانیکی و فیزیکال است، جدا کردن حرکات ورزشی از تئاتر امری امکان‌ناپذیر است.

در این نمایش هم اردشیر گروهش را در دایره مکنونات دشواری قرار داده که با گذر از نشدنی‌ها در مدار شدنی‌ها صحنه را به تکاپو درآورند. درواقع هنر هم یافتن امر ناممکن است در ارائه مدار ممکن‌ترین‌ها... در اینجا بازیگران ضمن داشتن بدن‌های نرم و منعطف که همانند یک ژیمناستیک کار یا کونگ فوکار ما را متاثر می‌کند، در هماهنگی با بدن‌های آماده دیگر ترکیب‌های نمایشی و تصویری را ارائه می‌کند و در این نمودار شدن فیگورهای متنوع است که خلاقیت فردی منجر به عمل زیبایی‌شناسی گروهی خواهد شد و در واقع مخاطب از این همه حضور و نوآوری وامی‌ماند که چگونه است بدن به زیبایی می‌آفریند تصورات و تصویرهایی که باید به خلق فضا منجر شود. این همان تئاتر فیزیکالی است که عامل اصلی مشاهده است و می‌تواند ما را متوجه هر چیزی در صحنه کند.

بیومکانیک در تئاتر، شکلی از پرورش بازیگر است که هدفش به وجود آوردن بازیگرانی ورزشکار است که با بهره‌گیری از ورزش‌هایی مانند آکروبات، ژیمناستیک، یوگا، باله و ورزش‌های رزمی به ماشین‌هایی متحرک تبدیل شده‌اند. در خانه سیاه است، اردشیر نیز به دنبال آمادگی بدن‌هایی بوده که در ارتباط‌های دو نفره و چند نفره بتواند ترکیب‌های تصویری متغیر و پیوسته‌ای را ارائه کند که در نهایت نیز بر همین اساس نمایشش شکل بگیرد. حالا این شکل‌دهی می‌تواند تئاتر فیزیکال هم تلقی شود که در آن بدن‌های شعورمند در خدمت لحظه‌هایی هستند که بشود گویای مطالبی باشند و در آن فضاسازی همه چیز را رقم بزند.

همچنین در لحظاتی نمایش خانه سیاه است، به خود حالت تئاتر موزیکال و موزیکال کمدی را می‌گرفت و این‌گونه هست که کلیت اجرا حالت چندگانه و تلفیقی می‌گیرد.

تئاتر موزیکال گونه‌ای از تئاتر است که در آن ترکیبی از موسیقی، دیالوگ و رقص خودنمایی می‌کند. محتوای اساسی این گونه تئاتر می‌تواند دربارهه مسائل طنز، عشق و نفرت باشد. همچنین خود داستان نیز می‌تواند از طریق ادای کلمات، موسیقی و حرکت دارای جنبه‌های سرگرمی باشد. امکان دارد تئاتر موزیکال و اپرا از دیدگاه برخی یکسان باشد و این بدین دلیل باشد که اهمیت یکسانی به موسیقی در برابر گفتگو بر اساس دیالوگ می‌دهند.

اردشیر مثبت اندیش است و ضمن نمایان ساختن یاس و ناامیدی فروغ و اینکه این شاعر ایران آن روزگار را چون جزام‌خانه‌ای می‌داند اما درنگ کارگردان امروز ما پر از رنگ است. بازیگران سفید بر تن کرده‌اند که با آمدن نورهای رنگارنگ در لحظه رنگ بگیرند و هویت راستین زندگی را نمودار سازند. او حتی یک کتاب بزرگ ساخته که در سرپا شدنش حالت در و دیوار می‌گیرد و از آن فروغ می‌آید که جریان و جنبشی باشد و با مرگ از آن بیرون می‌رود. در اینجا هم اردشیر لبریز از رنگ و زندگی است و امید را می‌تراود و بر آن یاس فروغ چیره می‌شود چون این مدار زندگی رو به پیش است و خواه‌ناخواه از آن حال و هوا کاسته شده و هنوز هم می‌شود با این همه حرکت و تکاپویی که بدن‌های پر از انرژی بازیگران به صحنه می‌آورد، می‌شود به حرکت‌های رو به پیش امیدوارتر بود. اردشیر نمی‌خواهد امید واهی بدهد بلکه این امید در فضا منتشر می‌شود و غایت خود را در حرکت تداعی می‌کند. این القاگری ذات تئاتر هست که انسان را نسبت به داشته‌ها و نداشته‌هایش آگاه می‌سازد.

نمایش

نمایش1

"نمایش" نوشته ساموئل بکت است که مسعود حق پناه در مقام مترجم و کارگردان این نمایش را از آمل به تهران آورد که در بخش بین‌الملل اجرا کند. اجرایی که در کل نتوانست رضایت‌بخش باشد با آنکه بخش عمده‌ای از اجرا نزدیک هست با آنچه در دیگر اجراهای خارج از ایران منتشر است اما تفاوت عمده در ایجاد ضرباهنگ هست که در تندخوانی‌های دو بازیگر زن (آپامه خسروی و شیرین احمدی) از بین می‌رود و تنها بازیگر مرد (آیدین حق‌پناه) با ریتم تند اما با اتکای به درست‌خوانی‌هایش ما را در جریان ساز و کار نمایشنامه قرار می‌دهد اما این یک سوم از کل ماجراست و در کل مخاطب ناکام می‌ماند از این متن بسیار نوین بکت که در نوع خود می‌تواند با ایجاد ضرباهنگ در کلیتش تبدل به نمایشی تاثیرگذار شود.

شکل اجرا منحصر بفرد است و انگار سه شخصیت در دفینه‌های خاکستری به سر می‌برند و انگار از جهان مردگان دارند درباره روابط خودشان گزارش می‌دهند. یک مرد به همراه دو زن که یکی همسر و یکی دیگر معشوقه‌اش هست، دارند از اتفاقاتی می‌گویند که در آن حسادت و انتقام‌جویی زنانه موج می‌زند. مبنای کار بکت غیرطبیعی شدن این اجراست و در آن مکث و سکوت‌ها و گفتن واگویه‌های درونی باید منجر به نوعی اکسپرسیون‌های غیرقابل مهار شود که در نهایت ما را متصل به ناکجایی غیر از زمین کند و در شکل ظاهری حق‌پناه بسیار موفق هست که البته این موفقیت به متن بکت هم برمی‌گردد که خیلی دقیق زبان اجرا و میزانسن‌ها و ترکیب‌بندی‌ها را مشخص کرده که چگونه در نور و نحوه ارائه بازی‌ها می‌تواند تاثیرگذار باشد. اما در بخش بازیگری هنوز باید روی ضرباهنگ بازی‌ها تاکید و رتوش شود که بتوان متوجه آن در این نمایش شد.

آنشری با موهای خیلی قرمز

آنشرلی با موهای خیلی قرمز

نمایش "آنشرلی با موهای خیلی قرمز" با نویسندگی فراز مهدیان‌دهکردی درباره آنشرلی‌ است که توسط خواهر و برادری میانسال به نام متیو و ماریلا به سرپرستی پذیرفته می‌شود اما این موهای قرمز با مخالفت‌های ماریلا همراه می‌شود اما متیو اصرار دارد که باشد هم برای کمک به کارهای خانه و هم اینکه توسط او تحت تعلیم رقص قرار بگیرد که در آینده مربی رقص شود... اما ماندن با حسادت‌ها و درگیری‌هایی همراه می‌شود و شاید در پایان باعث کشته شدن آنشرلی در این خانه می‌شود. رویارویی واقعیت و رویا آنشرلی را در شرایط پیچیده و روان‌شناسانه قرار می‌دهد. در این مسیر بسیاری از خواسته‌ها و عقده‌ها وانمود می‌شود و آینه این دو خواهر و برادر در اصرار با هم زندگی کردن باعث از دست دادن مسیر درست زندگی شده‌اند و حالا دردسرهایی برای خود و آینده‌‌شان رقم زده‌اند. گروه هم به واسطه ترسیم درست بازی‌ها بر خطوط در هم تنیده و نقش‌آفرینی‌های تو در تو بر جاذبه نمایشی اثر افزوده‌اند. هر چند می‌شد که بازیگر آنشرلی اصراری بر لحن کودکانه نداشته باشد و با بیان بدنی این بازی را رخ‌نمایی می‌کرد و شاید این گونه باورمندی نقش دو چندان می‌شد.

طراحی و کارگردانی امیربهاور اکبرپوردهکردی نیز خلاقه می‌نمود و میزانسن‌هایش هوشمندانه بود چون از پس عبور از خطوط تو در تو و در هم تنبیده به راحتی برمی‌آمدند.

بازیگران به ویژه هر دو بازیگر خواهر و برادر موفق هستند. آنها توانسته‌اند در گره‌های روانی برای جلب توجه موفق باشند. اینکه قرار هست در این روابط گزاره‌های درونی نمایان شود و پلی بین واقعیت و حقیقت وجودی این آدم‌ها زده شود و ما دچار سورئالیسمی غیرقابل شرح شویم که تنها می‌شود به استناد گزاره‌های درونی درباره‌اش تحلیلی را ارائه کرد که نمود عینی‌اش را در صحنه بازی می‌کنند؛ در جریان بازی‌ها ته‌نشین خواهد شد. اما بازیگر نقش آنشرلی نیازی نبود که لحن کودکانه را برای نقش در نظر بگیرد که بازی‌هایش تصنعی شود؛ او کافی است نشان دهد که یک دختر نوجوان و رو به بلوغ است و این همان نقطه اتکایی است که همه درگیری‌ها و حسادت‌ها را تا لحظه کشتن و انتقام‌جویی گویا خواهد کرد. به هر تقدیر برادر دارد عاشق می‌شود و این بنابر نظرگاه با هم بودن خواهر و برادر در تداوم زندگی هم‌خوانی ندارد و این نکته است که کنش‌های روانی و زد و بندها و درگیری‌ها را برای‌مان جالب توجه می‌گرداند و ارزش‌مندی اثر هم به دور شدن از آن آنشرلی کودکانه است که در این تئاتر به زبان و بیانی تازه و خلاقیت‌های گروهی نمود عینی می‌یابد.

عروسی خون

عروسی خون

"عروسی خون" کار فضل‌الله عمرانی از بندر دیر، یک آزموده درنگ آمیز هست که در دید تماشاگر با گسست پیوندگانی روبروست و نمی‌تواند ایشان را با لذت پایانی همسو و هماهنگ گرداند با آنکه تلاشش را با سرراستی و گذاشتن انرژی بسیار به صحنه آورده است.

در این کوته‌نبشته به دنبال بیان چرایی نشدن آنچه باید در اجرای این کارگردان استان بوشهر هستم و باید که بر روشنای این راه به شیوه نقد ساختارگرا تاکید ورزم.

"عروسی خون" از متون سه گانه روستایی فدریکو گارسیا لورکا به همراه یرما و خانه برناردا آلباست که در سبک و سیاق رئالیسم شاعرانه نوشته و خواه ناخواه بهترین شیوه اجرایی‌اش نیز همین خواهد بود؛ اما کارگردان نوجوی بندر دیر سماجت و جسارتش را بسیار بی‌پروا در چکیده کردن متن لورکا و سپس هم اجرایی اکسپرسیونیستی (گزاره نما) سمت و سو داده است.

به هر حال متون لورکا هنوز هم در ایران پتانسیل‌های بسیاری را برای هویدا شدن دارد و چه بهتر که گروه‌های ایرانی از این امتیاز بهره‌مند شوند و چه بهتر که هم بسترسازی فرهنگی باعث شود که اجرا قابل فهم‌تر و به روزتر هم بشود. تا اینجا کارگردان مسیر را درست آمده است و حتی دگرگونی و نگاه موجز داشتن به متن و در عین حال اجرا محور شدن نگاه فضل‌الله عمرانی نیز از امتیازات کارش محسوب می‌شود و به نوعی همسوی با دراماتورژی نوین در جهان امروز است چون می‌دانیم که بهتر است متون قدیمی و کلاسیک، باید که چنین شود. اصلا کارگردانی با به روز بودنش هست که به چشم می‌آید و چه بسا این کارگردان بندر دیری مسیر دشوارتری را هم برای اجرایش در نظر گرفته است که پیوسته بتواند با تصویرسازی‌های بر القای فضا بیفزاید و در عین حال بگوید که دارد متفاوت با آنچه مرسوم هست لورکا را کار می‌کند.

با تمام تلاش‌های انجام شده؛ انگار هنوز هم می‌خواهد که بر شاعرانگی این اجرا باید تاکید شود که شوربختانه از آن دور شده، و این‌گونه انگار دچار گسست و بی‌پیوندی با جهان اجرا می‌شویم... با آنکه همه چیز با تلاش همراه شده اما در تئاتر مهم پیامد است. ما تئاتر کار می‌کنیم که تماشاگر خوشش بیاید و ما تئاتر را صرفا برای لذت فردی‌مان کار نمی‌کنیم. نه اینکه اکنون هم این عروسی خون تهی از لذت باشد؛ نه این طور نیست اما لذت غایی ندارد... یعنی تو را دگرگون و شگفت‌زده نمی‌کند، بنابراین باید مشکلی باشد. آستانه‌ای دارد اما بیرون رفتنی ندارد پس تو سرگردانی که چرا این طور شد؟!

درک متن همواره از نام نمایش و به نوعی دیگر نام درام‌نویس آغاز می‌شود. باید که رویکرد و نگره متن به شکل خیلی موجزی در نام آشکار باشد. لورکا شاعر است و خوشبختانه شاعرانگی‌اش را می‌توان خیلی راحت در نام‌های کارهایش دید. عروسی خون هم یکی از زیباترین نام‌های موجود در جهان است که به یک متن ادبی و نمایشی تعلق گرفته است؛ و این زیبایی تا آن جایی است که هیچکس نمی‌تواند این نام را برای خود کند.

عروسی محل شادی‌هاست و در آن پیوندی شکل می‌گیرد و زندگی جلوه تازه‌ای می‌یابد و هدف هم تداوم زندگی بین نسل‌های جوان‌تر هست چنانچه اغلب در نمایش‌های کمدی که باید همه چیز به خیر و خوشی رفع و رجوع شود؛ شاهد یک عروسی بین قهرمانان کمدی خواهیم بود... اما عروسی خون یکی از مهمترین تراژدی‌های قرن بیستم است که در نیمه اول این سده در اسپانیا و بنابر فرهنگ و مسائل حاد اجتماعی و سیاسی این سرزمین که یکی از تلخ‌ترین دوره‌های تاریخی‌اش را دارد سپری می‌کند، نوشته شده است. دختر و پسری که باید ازدواج کنند اما دختر یک نامزد دیگر هم داشته که ناکام مانده و با آنکه ازدواج هم کرده حالا همچنان مدعی است و نمی‌خواهد هیچکس دیگر به دختر دلخواهش نزدیک شود... حالا بین دو رقیب دوئلی در می‌گیرد و باید که در نبرد تن به تن همدیگر را بکشند که مدعی واقعی معلوم شود اما هر دو می‌میرند و این دختر است که یک عمر باید میرث‌دار یک تراژدی اندوهبار باشد. بنابراین به جای عروسی، خون ریخته می‌شود و این خون است که بر عروسی و سپیدبختی یک دختر می‌نشیند... این پایان برای دختر بی‌پایان و ابدی است و هرگونه هم برایش تصور و پنداری باشد؛ بازهم تراژدی بر آن موج می‌زند.

حالا در این اندوه همچنان بستر استعاری چیره هست بر همه سویه‌های فضایی که لورکا دارد ترسیم می‌کند و باید که این شاعرانگی زیبا همراه با خشم و خشونت نمایان باشد. باید واقعیت روابط بسترساز تمام رویدادها باشد اما رفتن به سمت گزاره‌نمایی کردن همه چیز و به واقع درونی شدن واگویه‌ها، انگار ما را از یک صراحت بیان و درک درونی بازمی‌دارد چون لورکا از درون همه چیز را به بیرون ریخته و همه رودررویی‌ها در بیرون دارد رُخ می‌دهد. اما عمرانی دارد اینها را به یک گزاره کلی از یک درد مشترک تبدیل می‌کند و ما را از آنچه باید باشد و هست، بازمی‌دارد. با آنکه گروه بازیگران در ترکیب با هم و در واقع هماهنگی با نور و موسیقی مدام دارند تصاویری را آشکار می‌کنند که القاگر فضای موثری باشند اما هنوز هم انگار یک چیزی در میان نیست و انگار هنوز گسستی با آنچه نمایان می‌شود، محسوس باشد. مگر در لحظاتی که برخی از دیالوگ‌پردازی‌ها بیانگر یک امر واقعی است؛ چنانچه صحنه خواستگار مادر پسر از پدر عروس که با نوع برخورد پدر که خیلی چرک و کثیف غذا می‌خورد، نمایانگر پلشتی حاکم بر روابط است و این خود به گونه‌ای یادآوری گوشه‌ای از نگاه لورکاست که حالا در این اجرا کمرنگ و در جاهایی بی‌رنگ شده است. با آنکه عمرانی هنوز خطوط اصلی متن لورکا را نگه داشته اما در چکیده کردن لحظات بر آن است که در گزاره نما شدن همه چیز، آن اشاره‌های لازم را در تدارک این ترکیب‌ها نمایان کند. نمی‌شود؟! و با آنکه بازیگران انرژی زیادی هم صرف کرده‌اند که بشود... به هر روی عمرانی در این سال‌ها نشان داده که مسیر رو به رشدی را پشت سر گذارده و این نوع برخورد با متن‌های بزرگ هم گویای چنین نگاهی است اما در آزمون و اشتباه کردن‌ها همیشه هم پیروزی پیش نمی‌آید. به هر روی، فضل‌الله عمرانی خود را آزموده و این به گونه‌ای بیانگر شناخت از خویشتن است که توش و توان یک کارگردان را برای پیوست کارهایش به همدیگر ممکن می‌گرداند. باشد که در این راه شاهد پیروزی‌هایش باشیم. و... همین!

جمع‌بندی

اینکه از مشهد، کرمانشاه، اهواز، اصفهان، شیراز، بندر دیر، آمل و شهرکرد کارهای درجه یک به جشنواره راه یافته باشند باعث امیدواری تئاتر ایران هست که در دیگر شهرها نیز با راه‌‌اندازی تئاتر شهر و فعال شدن بخش خصوصی با حمایت وزارت فرهنگ و ارشاد و شهرداری‌ها می‌شود به بسامان شدن تئاتر امیدوارتر شد و شاید در این توجه‌های لازم و کافی بشود در سراسر ایران همانند لیگ فوتبل قطب‌هایی در خور تامل ایجاد کرد که با تئاتر پایتخت برابری کنند. به هر روی مشهد و کرمانشاه هر دو تئاتر شهر فعالی دارند و این خود نقطه امیدی است برای برخورداری مردم این شهرها از نمایش‌هایی که برای آنان تولید و اجرا می‌شود. در واقع جشنواره فجر بهانه و انگیزه‌ای باید باشد که مشوق تولیداتی باشد که در مواجهه با مخاطبان برتری خود را در لذت‌بخشی آثار نمایشی اثبات می‌کنند.

با آنکه این آمارها نشانه پیشرفت تئاتر در سراسر ایران هست اما همه آن چیزی نیست که ملت ایران باید از آن برخوردار باشند چون اگر تئاتر زیباست و لازم و کاربردی است؛ نه فقط در پایتخت که در شهرهای کوچک و حتی دهات و دهستان‌های ما نیز باید به عنوان وسیله‌ای برای سرگرمی و آموزش و از همه مهمتر حظ معنوی برای درک حقایق به کار آید؛ و این همان نکته کلیدی است که هنوز ما را از داشتن تئاتر همگانی دور نگه می‌دارد. به هر روی می‌دانیم هر اجتماعی نیازمند تعالی است و بخشی از آن در مشارکت همگانی در هنر اتفاق خواهد افتاد؛ هنر تئاتر نیز مردمی‌ترین هنرهاست و حیف است که ما کمتر از توش و توان تاثیرگذار آن برای ارائه بهنجارها در جامعه برخوردار باشیم.