سرویس تئاتر هنرآنلاین: نمایشهایی که تحت عنوان پسادراماتیک در جهان معاصر شناسایی میشوند، در این دهه ساله اخیر حضور چشمگیری در تئاتر فجر داشتهاند اما هنور با تعریف و دستهبندی درستی در جدول جشنواره ارائه و داوری نمیشوند و امسال اما برای نخستین بار طراحی حرکت و آرایههای صوتی برای چنین آثاری در نظر گرفته شده بود که البته هر دو مورد نیز در تئاتر مدرن نیز کارایی دارند؛ بنابراین در یک رقابت مشخص امسال احسان همت برای طراحی حرکت نمایش "جادویت میکنم" از بلژیک و ازگیل گارسیا رومئو برای طراحی نور نمایش "یک تئاتر کوچک از انتهای دنیا" از فرانسه برگزیده بخش بین الملل تئاتر فجر سی و هفتم شدند.
در دهه 90 خورشیدی شاهد رشد ورود نمایشهای پسادراماتیک در جشنواره تئاتر فجر بودهایم اما بیآنکه بتوانیم این نمایشهای ضد نمایشی را در چهارچوب و دستهبندی مجاز و شناسایی عرضه کنیم؛ اصرار بر بودنشان کردهایم و هر بار نیز انتقاداتی بر این حضور بوده است، چون اینگونههای نمایشی با ساختار، محتوا و هدفمندی متفاوتی از آثار نمایشی تئاترگونه (ارسطویی و ضد ارسطویی) ارائه و اجرا میشوند؛ بنابراین مناسبات دیده شدن و کارکرد و رویکردشان متفاوت و بسیار نوین است و داوری شدن آنها در کنار نمایشهای معمول هم کم لطفی به هر دو مدل اجرایی است.
در این سالها برخی از کارهای پسادراماتیک یا نمیتوانستند برگزیده باشند و یا اگر کاری مثل "سوارم" از مجارستان که یک پرفورمنس در خور تامل بود، میتوانست برگزیده باشد اما اصلا دیده نشد. "سوآرم" میتوانست به عنوان یک نمایش کاربردی در زمینه ایجاد همگرایی و پرهیز از واگرایی در میان گروههای اجتماعی به بازی گرفته شود. اما هنوز هم خلط مبحث متناقض است با ورود و شیوه دیده شدن و داوریشان...
به هر روی امسال نمونههایی از این دست در جشنواره سی و هفتم تئاتر فجر حضور داشتند، که در یک نگاه اجمالی بررسی میشوند.
"فقط استخوانها"
نمایش "فقط استخوانها" به نویسندگی و کارگردانی توماس مونکتون از فنلاند به مدت ۴۵ دقیقه مخاطبان را به دلیل چیره شدن سویه سرگرمکننده، جذب خود ساخت.
فقط استخوانها یک نمایش سرگرم کننده و لذتبخش است و همه را نیز دربرمیگیرد مگر کسی که مخالف با شادی و خندیدن باشد چون در این نمایش به جزء اپیزود اول بقیه لحظات جنبه شادیبخشی دارد. اپیزود اول شاید نمایهای از یک آکواریوم ماهی یا برشی از یک اقیانوس باشد که در آن انواع آبزیان وول میخورند و زیر نور آبی (ماوراءبنفش) چنین تصویری در مواجهه با دستان هنرمند و خلاقه بازیگر فنلاندی شکل میگیرد. شکلی که فقط جذاب است و در آن هنر اجرایی (پرفورمنس) به غایت زیباییهای دیداریاش میرسد. ساختن یک لحظه ناب و آرامشبخش که در آن اندیشهای متبادر نمیشود. فرق هنرها در همین جاست و جشنواره تئاتر فجر باید که اندیشمند باشد، نمیتواند چنین اجرایی را با همه زیباییاش مال خود گرداند.
مانکتون به دنبال ارائه یک اجرا سهگانه هست، که در آن خلاقیت فردیاش در به کارگیری کمترین چیزها بروز یابد. او متکی به بدن هست. در اپیزود یکم دستها، در اپیزود دوم پاها و دستها و در اپیزود سوم کل بدن و میمیکهای صورت و صداسازیها زمینهساز یک خلاقیت منحصر بفرد هست. اینکه آنچه او در چنته دارد همانند چشمههای شعبدهبازی به کار گرفته میشود، که هم تازهاند و هم از عهده هر کسی برنمیآیند و هم خنده سازند. بنابراین تماشاگر لحظات شادی را با این اجراگر دارد و او هم نسبتهای خلاقهاش را میافزاید که بیشتر درگیرش کند. برای همین در زمان صداسازیها از تماشاگران دعوت میکند که صداهای دوگانه حیوانات را پیشنهاد کنند و حتی نحوه اختلاط این صداها را هم به چالش بکشند. بنابراین فرآیند تولید پرفورمنس از چهار چوب اجرا بیرون زده شده و تماشاگر هم به اجراگر نزدیک میشود. یعنی احساس یکی شدن و صمیمت میکند و ضمن لذت بردن میداند که در بدن هر انسانی نکات منحصر بفردی هست که اگر به بازی گرفته شود مثل همین اجراگر فنلاندی میتواند تماشایی باشد.
یک تئاتر کوچک از انتهای دنیا
نمایش "یک تئاتر کوچک از انتهای دنیا" به کارگردانی ازکیل گارسیا رمئو، از فرانسه، یک نمایش تلفیقی درباره تاریخ زیست بشر بر زمین از آغاز تا انتهاست که در آن تعلیق چند شیوه اجرایی به کار آمده است.
در این نمایش میکرو تئاتر، نمایش عروسکی، نمایش اشیا و حتی نمایشی رئال با بازیگر، شیوههای به کار گرفته شده در کلیت آن هست. تماشاگر پس از وارد شدن به یک سالن بلکباکس که میتواند دور صحنه آن بچرخد یا بنشیند، کوچکترین تئاتری را تماشا میکند که کوتاهترین و بزرگترین تاریخ دنیا را روایت میکند. عروسکهای این نمایش در سه حرکت، تمام دنیای بشر را نشان میدهند؛ تولدش، زندگی و ناپدید شدنش را در آغوش جهان. همه چیز انگار در یک رؤیا اتفاق میافتد. این مینیاتور انگار از اعماق قرنها صحبت میکند و پیامی را به عمق جان و فکر مخاطبش منتقل میکند.
در خلاصه داستان این نمایش آمده است: همه چیز در فضایی رخ میدهد که منظره بیابان را به ذهن متبادر میکند. این مکان یک انتخاب سیاسی است که خبر از تمدنی میدهد که به تمدن ما چسبیده است. جهان مادون امروز و ابر جهان فردا. به عنوان بخشی از تکامل جهان معاصر، به معنی واقعی کلمه تئاتری برای هر نوع تخیلی. این منظره، قلمروی حفاظت شدهای را به یاد میآورد که بیش از اندازه مورد بهرهبرداری قرار گرفته است که در فضایی بیرون از شهرنشینی متمدن و عاری از هرگونه هویتی قرار دارد.
تماشاگر پس از وارد شدن به یک سالن بلکباکس که میتواند دور صحنه آن بچرخد یا بنشیند، کوچکترین تئاتری را تماشا میکند که کوتاهترین و بزرگترین تاریخ دنیا را روایت میکند. عروسکهای این نمایش در سه حرکت، تمام دنیای بشر را نشان میدهند؛ تولدش، زندگی و ناپدید شدنش را در آغوش جهان. همه چیز انگار در یک رؤیا اتفاق میافتد. این مینیاتور انگار از اعماق قرنها صحبت میکند و پیامی را به عمق جان و فکر مخاطبش منتقل میکند.
اجباری نیست که تماشاگر حتماً از قبل شناخت داشته باشد چون این نمایش یک دنیای باز را نشان میدهد که تماشاگر میتواند برداشت شخصی خود را از آن داشته باشد. بنابراین همین قضیه باعث میشود که دچار برداشتی هم نشویم و شاید شخصینگریهای کارگردان مانع از همگانی شدن ایدههایش بشود؛ چنانچه اپیزود سوم تقریبا از چنین حس و حالی برخوردار هست که ما در آن فقط یک سری عروسک میبینیم که از سه سوی صحنه به کنارهها روانه شدهاند و در آن میان هم مقداری اشیا پراکنده شدهاند بیآنکه دلیلی برای آن فرض شود و اگر هم فرضی هم باشد که هست، انگار در ذهن کارگردان باقی مانده و نقل عمومی نشده است.
"یک تئاتر کوچک از انتهای دنیا"، دو دنیای موازی را نشان میدهد؛ یک دنیا که مشخص است و در آن کار و زندگی میکنیم و دنیای دیگر همان جو بالایی است که تکنولوژی بشر در آن وجود دارد؛ تکنولوژیای که اجازه میدهد دنیا از ثروت دنیا منفجر شود. این واقعیت قابل درک هست اما آنچه میخواهد اتفاق افتد فقط در اپیزود چهارم به دلیل هولناک شدن وضعیت قابل درک هست.
سوارم
"سوارم" اثری است از مجارستان به کارگردانی گوبار گودا به مدت 70 دقیقه. در معرفی این اثر گروه اجرایی نوشته است: سوارم چطور کار میکند؟ چطور ارتباط برقرار میکند و تصمیم میگیرد؟ آیا انتخاب فردی در آن موثر است یا تکثر انتخابهای فردی باعث حرکت و به پیش راندن اجتماع سوارم شده است؟ آیا میتوان سوارم را یک موجود زنده منفرد و منحصر به فرد در نظر گرفت؟ آیا میتوان همه بشریت را یک موجود زنده و پیچیده در نظر گرفت و آن را با سوارم مقایسه کرد؟
سوارم یک پرفورمنس است که از تلفیق مولتی مدیا و اینستالیشن ایجاد شده، بنابراین قیاس آن با تئاترهای متکی به متن و کارگردانی تقریبا ناممکن هست؛ با آنکه در بخش بینالملل حضور دارد بهتر است که کارهای این بخش همه تئاتر باشند و نه پرفورمنس که در گونهای متفاوت از تئاتر هست.
جادویت میکنم
نمایش "جادویت میکنم" به کارگردانی احسان همت نمایشی مشترک از ایران و بلژیک است که در آخرین روز سیوششمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر سال گذشته در بخش تمرین اجرا و در تئاتر آفتاب اجرا شد و امسال توانست در بخش بینالملل به عنوان اثری صحنهای حضور پیدا کند.
به گفته کارگردان نمایش این اجرا خط داستانی ندارد و ایده آن از یک پروژه تحقیقاتی که با حمایت دولت بلژیک انجام شده به وجود آمده است.
کارگردان درباره هدفش از این اجرا گفته است: میخواهم در واقع نحوه کارکرد این متریالها را در حضور تماشاچی مورد سنجش قرار بدهم و بدانم خوانش تماشاگر از این متریالهای حرکتی چیست و بر اساس این خوانش به دراماتورژی متنی برای همین حرکات برسم. در واقع تخیل تماشاگر به من کمک خواهد کرد که به یک اجرای کامل برسم و حالا به نظر میرسد نتیجه کامل شده آن پروسه را در جشنواره امسال شاهد خواهیم بود.
این نمایش مبتنی بر حرکت نگاری بود و در آن هر چیزی قابل استنباط است، چون با بیان بدنی و حضور فیزیکال بازیگران در نتیجهگری از معنا کوشیده میشد و همین خود عامل پیش برنده در گریز از مرکز و در نهایت نمیتوانست فکر و ایده متمرکزی را برای تماشاگرانش در نظر بگیرد.
گذرگاه
"گذرگاه" به کارگردانی و نویسندگی پیر جودلووسکی از کشور فرانسه درباره راهرویی است که به خاطرات جهان اختصاص داده شده و در آن صدای موسیقی به گوش میرسد. این چیدمان راهرویی 10 متری است و بازدیدکنندگان با فضایی مملو از نور و صدا روبرو میشوند و موسیقی سنتی کشورهای مختلف را میشنوند. این نسخه از گذرگاه، به احترام خاطره کسانی است که مجبور شدهاند کشور خود را ترک کنند.
پسرها پسرند
نمایش "پسرها، پسرند" یکی دیگر از نمایشهایی بود که در نهمین روز جشنواره تئاتر فجر در تالار مولوی روی صحنه رفت. این نمایش از کشور رومانی و به کارگردانی "فرنس فهر" در بخش بینالملل حضور داشت.
"پسرها، پسرند"، نمایشی ۴۰ دقیقهای فیزیکال و بدون کلام است که سه بازیگر مرد در آن نقش آفرینی میکنند. در این نمایش بازیگران با چهرههای عبوس و سرد که انگار در آسانسوری قرار دارند به طور هماهنگ همراه با موسیقی حرکاتی را انجام میدهند.
گویا کارگردان در این نمایش به خشونتی که در مردان وجود دارد اشاره میکند، خشونتی که نسل به نسل در جامعه خشونت زده دیده میشود و تکرار حرکات در نمایش بر این تداوم تاکید میکند.
بازیگران در طول اجرا با حرکات نمایشی به طرز خشونت باری یکدیگر را کتک میزنند و در جاهایی از نمایش نشان میدهند که به این خشونت عادت کردند. در واقع به نوعی بیان میکنند که جامعه به خشونت عادت کرده و تمام جوامع بر این گمانند که مرد باید ذات خشنی داشته باشد و همه آنها طبق یک دستورالعمل پسران و مردان خشنی تربیت و تحویل جامعه میدهند.
"پسرها، پسرند" با وجود اینکه یک نمایش مفهومی بود که هرکس میتوانست برداشتی متفاوت انجام دهد و نمایشی با تکرار یک سری حرکات هماهنگ بود اما توانست تاحدی نظر مخاطبان خود را جلب کند.
در خلاصه داستان این نمایش آمده است: آسانسور یک فضای باریک است که مردم در آن قرار میگیرند و بدون آنکه با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، به بالا و پایین میروند. آسانسور همیشه در حال حرکت است اما اگر به طور ناگهانی در راه گیر کند، هرچیزی میتواند رخ دهد.
جمعبندی یا چگونگی بودن
حالا که اصرار بر ورود و حضور این گونههای نوین پسادراماتیک هست، بنابراین باید در جدول چهارچوبی هم برای عرضه این آثار –به شکل رقابتی یا غیر رقابتی- در نظر گرفته شود که هم مخاطب علاقهمند و هم داوران این بخش بنابر علاقهمندی و تخصص بتوانند به برداشت درستی از این آثار برسند. باید این آثار بنابر نحوه ایدهپردازی چون غالبا متن محور نیستند، کارگردانی، طراحی حرکت، پرفورمر (اجراگر)، استفاده از ابزار و عناصر تکنولوژیک و مانند اینها داوری و به برگزیدگانش جایزه داده شود.