سرویس تئاتر هنرآنلاین: آلمانیها همانطور که بیشترین حضور را در جشنواره تئاتر فجر در این بیست و یکسال داشتهاند؛ به اعتبار حضور گروههای صاحب سبک و کارگردانان صاحب امضا توانستهاند در دامنه تاثیر بر تئاتر ایران نیز گوی سبقت را از دیگر کشورها کسب کنند. به هر روی کیفیت آثار و تدبیرات درست فرهنگی آنان است که توانسته این حضور را منجر به تولیدات بهتر در ایران کند که متاثر از آثار و شیوههای اجرا شده در آثار اروپایی و به ویژه آثار آلمانی است.
کشورهای لهستان، سوییس، فرانسه، تاجیکستان (و مکتب تئاتر روسی)، ایتالیا، ژاپن، یونان، پرتقال، مجارستان، اتریش، چک، اسلواکی، بلغارستان، گرجستان، ارمنستان، اسپانیا، انگلیس، روسیه، سوئد، نروژ، صربستان، اسلونی، چین، هند، پاکستان، تایلند، کرهجنوبی، تایوان، کانادا، آذربایجان، ترکمنستان، مصر، تونس، فلسطین، لبنان، سوریه، ترکیه، کردستان عراق، یمن، عمان، کویت، و... در این سالها با یک یا بیشتر از یک نمایش در تهران حاضر بودهاند؛ برخی حضورشان موثر بوده و برخی نیز آمدهاند که تاثیر بگیرند.
سوییس با مارکوس زونر در زمینه بازیگری خلاق بر ما تاثیرگذار بود و اینکه دو بازیگر چگونه میتوانند با تغییر و تبدیلاتی بازی و جریان نمایشی را پیش ببرند. اینکه اقتدار و توان بازیگر چگونه میتواند رشد کند و در خالی شدن صحنه و رسیدن به کمینهها چگونه میتوان پادشاه صحنه شد.
تاجیکستان با فرخ قاسم در بیداری ملی ایرانیان با خود نکتههای بارزی را مطرح کرد و البته او از ایران ما با خود تاثیراتی را به کشورش برد و بهرام بیضایی مثال روشنی برای این تاثیر گرفتن است؛ اما نمیشود حضورش در ایران را انکار کرد که اگر او نمیآمد در سالهای بلاتکلیفی تئاتر، ما متوجه داشتههای فرهنگی و نمایشی خود برای یکبار دیگر نمیشدیم و نمیتوانستیم آنچه در دهه سی و چهل خورشیدی به زحمت عباس جوانمرد و علی نصیریان به عنوان تئاتر ملی شکل گرفته بود، دوباره زنده کنیم و ما با خوانشی نوین از آنها همراه نمی شدیم.
لهستان با فرستادن ولادیمیر استانیفسکی از شاگردان و همکاران یرژی گروتفسکی به ما یادآوری کرد که طبیعت، اساطیر و موسیقی هم میتوانند زمینهساز نوع دیگری از تئاتر آیینی باشند که انسان را گره میزنند به ریشههای اصیل و همیشگیاش... پیوستی که در نبودنش شاهد ویرانی انسان و طبیعت خواهیم بود. البته از لهستان گروههای خیابانی هم به تهران آمدهاند که در مقالهای مفصل باید بر این حضورها تاکید کرد که تئاتر خیابانی ما را دگرگون کردهاند. اما در تئاتر صحنهای هم به اندازه خودش این بده و بستان فرهنگی بر ما تاثیرگذار بوده است.
ایتالیا با رومئو کاستلوچی توانست ما را متوجه تئاتر تجربی کند که در آن داشتههای فرهنگی در آمیزش با تکنولوژی میتواند منجر به تئاتر فضاساز و پر از تصویر شود که در آن اجرا ملاک است و ادبیات کمرنگ میشود، هر چند ادبیات را هم باید زیر سطرهای یک اجرای موثر در نظر گرفت.
فرانسه ژروم بل، یکی از فعالان و بزرگان پرفورمنسآرت را به ما داد. او که میتواند ایدههای بسیار خلاقهای را تبدیل به اجراهای تاثیرگذار کند و یکی از منتقدان وضعیت نوین جهانی و جهان سرمایهداری باشد که مصرفگرایی و ویران شدن محیط زیست پیامد سیاستهای بیقید و بندش است اما تاکید بل بر شکلهای درست، بسامان و تاثیرگذار است.
همینطور ژاپنیها، یونانیها، انگلیسیها، روسها، پرتقالیها، اسپانیاییها، ارمنیها، بلغارها و گرجیها با کارهای در خور تامل کمابیش ما را با پرسشگری و جستجوگریهای دیگری همراه کردهاند. مواجههای که هنوز هم دهان به دهان نقل محافل و کلاسهاست. هر کدام هم به نوعی با اهمیت بودهاند.
آلمانها
آلمانها اما بیشترین و ماندگارترین تاثیر را بر رشد و توسعه تکنیکی تئاتر ما داشتهاند. شاید بشود گفت که بیشترین و بهترین تاثیرات هم نشات گرفته از مجموعه نمایشهای روبرتو چولی باشد. او با کارهای متنوعاش ما را متوجه قلمرو بیحد و حصر تئاتر کرد. او با یادآوری بازخوانی و دراماتورژی مرهمی شد بر تئاتر بی در و پیکر ما که در آن کمبودهایی چون نبودن متون نمایشی را چگونه میشود ترمیم کرد و همچنین در مجالست با دیگران چگونه میشود بر نقد و اصلاح آثار افزود که برآیندش کارهای شکیلتر و کم ایرادتر باشد. او این تعامل و گفتگویی را که لازمه بهتر شدن هر چیزی است، به تئاتر ما افزود و یکی از بهترین رویدادهایی است که هنوز هم با شاخ و برگ یافتن مسیر رو به رشدش را میگذراند.
چولی مرد ایدههای ساده و دشوار بود و برای همین با هر کار گره از مشکلات عدیده ما میگشود. او "شاه لیر" را به شیوه و دیدگاه اجرای "آخرین نوار کراپ" از متون تکگویی ساموئل بکت اجرا کرد. شیوهای که صدای خیلیها را درآورد چون دقیقا موافق با او نبودند و این تنها دلیلش عدم شناخت از این همه دگرگونی در تئاتر جهان بود. شادروان سمندریان یکی از منتقدانش بود. او هم در سال 77 با اجرای "دایره گچی قفقازی" به دلیل دور شدن از شیوه اپیک برتولد برشت و آمیزش این اجرا با نگاه همذاتپندارانه استانیسلاوسکی مورد نقد شدید و تند واقع شده بود اما خودش در دیدن "شاه لیر" چولی انگار متوجه نبود که این هم نوعی گرایش به آمیزش دیدگاهها و شیوههای اجرایی است.
چولی با "کاسپار" دگرگونیهای زبانشناسانه را با متن بسیار زیبا و دقیق پیتر هاندکه اتریشی بر ما یادآوری کرد. اینکه انسان وحشی چگونه در انطباق با طبیعت زیست میکند و انسان متمدن با زبان چگونه ساز و کار بهتری به زندگیاش میبخشد. این کارگردان با هر اجرا میتوانست ما را دچار دگرگونی کند و ما بازتابش را در جشنواره تئاتر فجر میدیدیم که از تهران و دیگر شهرها این تاثیرات در اجراهایشان به صحنه آورده میشود. هر چند برخی صورت مساله را دقیق متوجه نشده بودند اما برخی هم با پرسشگری و رفتن به سراغ منابع بیگانه خود را نسبت به آن آمادهتر کرده بودند.
کلاوس پیمان حرفهایگری در جهان تئاتر را بر ما یادآور شد و اینکه بازیگری و طراحیهای نیرومند میتواند ذهن و روان تماشاگران را به کار گیرد و هر اجرایی به تاثیر ماندگار و همیشگی تبدیل شود. اما با این وجود رسیدن به جایگاه کلاوس پیمان، هنوز زمان میبرد. ما هرازگاهی با بازیهای قدر قدرت مواجه شدهایم اما این هنوز به رسم و شیوهای متداول بین گروههای ایرانی تبدیل نشده است، چون در واقع توش و توانمان از این مهم برخوردار نیست. نه آموزشمان توانمند هست، نه گروه داریم و نه استقرار گروهها بنابر نیازها و ضرورتهای حقیقی شکل گرفته است و نه کارگردانان ما میتوانند همه بازیگرانشان را به این انسجام زیبا و بیبدیل در بازیگری برسانند. اما آرزویش هم در آینده میتواند ما را برخوردار از چنین توش و توانی گرداند. به هر روی تا اینجا برایمان "ریچارد دوم" و "ننه دلاور و فرزاندانش" کلاوس پیمان برایمان خاطره خوش شده است.
دیتر کومل دوباره اساطیر و افسانهها و داستانهای قدیمی را برایمان مهم جلوه میداد. او کارگردانی بود که میخواست به نوعی داشتههایمان را به کار گیریم که بشود از این متنها و اجراهای تازه و نابی را به صحنه بیاوریم. او همچنین بر این موضوع تاکید میورزید که تئاتر کودک و نوجوانانمان را بر اساس همین افسانهها تاثیرگذار گردانیم که این پیوست به گذشته در بیداری انسانی و بازگشت به خویشتن بهترین راه ممکن خواهد بود.
پتر اشتاین هم یک کارگردان ممتاز جهانی است و ای کاش میتوانست "اورستیا" را در تهران کار کند. ای کاش مدیران وقت میتوانستند رضایت او را کاملا جلب کنند و بدانند این حضور مثل یک رویاست و دم را غنیمت میشماردند. شوربختانه چنین نشد و فقط او ما را در خوانش دقیق چکیده "فاوست" و در آمیزش با موسیقی که به درستی هم انجام میشد، همراه کرد.
توماس اوسترمایر ما را با گروتسگ و همآمیزی جهان تراژدی کمدی آشنا کرد. نکتهای که هنوز نویسندگان و کارگردانان ما، به راحتی از پس چنین نوشتار و اجرایی برنخواهند آمد. اما او هم یکی از حرفهایترینهای تئاتر جهان هست که مثل اشتاین و پیمان باید سالها وقت و هزینه شود و شاید با ریلگذاریهای درست بشود به چنین معنا و مقصودی جامه عمل پوشانید.
گروه رمینی پروتکل ما را به شهر بردند و در مواجهه با تهران ما را متوجه عیبها و زیباییهایمان کردند. شاید با تحقق چنین شیوهای در درمان امراض بزرگی چون ترافیک، آلودگی هوا و صوتی بکوشیم و از سوی دیگر بتوانیم زیباسازی شهر و پیوستن به محیط زیست سالم را ممکن گردانیم.
به هر تقدیر جشنواره تئاتر فجر برای خودمان خیلی مفید بوده و اگر سیاستها و سرمایهگذاریهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی جدیتر گرفته شود، فراتر از ایران و منطقه میتوانیم پیام آور یک حرکت بزرگ فرهنگی باشیم. یعنی ما در آستانه جهانی شدن جشنواره تئاتر فجر هستیم که در سالهای آتی دور از ذهن هم نخواهد بود و باید که این امر ممکن شود چون در این بیست سال و اندی بینالمللی شدن هدف عمده جشنواره تئاتر فجر بوده است.