سرویس تئاتر هنرآنلاین: رکن رکین و اُسطُقُس هنر نمایش دیالوگ است. دیالوگ همان دیالکتیک است که در هیأت و رخت و ریخت هنر نمایش چهره میکند و خود را نشان میدهد. در زمانهای که حتی بسیاری از تلخاندیشان و پسیمیستها از زبان و بیان تئاتری اظهار تهوع میکنند و معتقدند زبان، عنصر مخل در نمایش است، اما همچنان این گفتگو است که حرف اول را در تئاتر میزند. آقای علیرضا کوشک جلالی، نمیدانم بر مبنای کدامین منزلت و خوشداشتهای فردیشان یک کار مونولوگ و تک نفره را دیالوگ در سرزمین عجایب گذاشتهاند؟ حتی اگر با هزاران فن و ترفند این کار شوخ و شنگ را دیالوگ بنامیم، باز هم راهی به دهی نبردهایم و نقبی به نوری نزدهایم، چرا که کار، دیالوگ است، سرزمین عجایبی هم در کار نیست. اگر منظور اسرائیل قطاع الطریق است که حرف تازهای نیست و در آن شرب الیهود جنایت و فسق و فجور و آدمکشی بیداد میکند. آقای جلالی در بروشورشان کوشیدهاند تا کار را سیاسی جلوه دهند و بگویند نمایشی قدرتمند و پرهیجان از وضعیت کنونی نوار غزه، دیدگاه صلحخواهانه ابوالعیش در تمام لحظات نمایش تماشاچی را سخت درگیر خود کرده است، که البته این طور نبود و بازی آماتوری آقای "میشائیل مورگن اشترن" با آن همه ندانم کاریهای برخواسته از نابازیگر بودن، به هیچ وجه کلیه محتوای بروشور را همراهی نمیکند. یا در جای دیگر، آقای جلالی مینویسند: اشکهای زیادی در شب اول اجرا ریخته شد، اشکهایی از سر همدردی، خشم و استیصال. اشک هایی در برابر پیام مافوق بشری صلحخواهانه ابوالعیش.
طراحی مینیمال صحنه، استفاده دقیق از ویدئو پروژکشن، در انتها سکوتی طولانی، سپس تشویق تماشاگران. در جشنواره فجر، به هنگام اتمام این اجرا، جز آنکه در وسط اجرا چند نفر سالن را ترک کردند و در آخر اجرا تنها کنسرتوی خنده تماشاگران گوش فلک را کر کرده بود، ما چیزی ندیدیم. بگذریم از بروشور آنچنانی آقای جلالی که به یک وجیزه تئاتری بیشتر شبیه بود تا یک خبرنامه کوچک که بتواند تماشاگر را راهنما و راهگشا باشد. فرمودهاند طراحی مینیمال؛ قسم به قلم که چهارتا پراتیکابل نازیبای آقای جلالی، نه مینیمال بود و نه اساسا از نظر طراحی صحنه شباهتی به تئاتر مدرن داشت. تنها دیلماج (مترجم) کار سخنان آقای اشترن را به زبانی یأجوج و مأجوج به فارسی مغشوش و گوش آزاری برمیگرداند و ماحصل چیزی نبود به جز دیالوگ در سرزمینای عجب ثم العجب. از نظر بازیگری، تک پرسناژ صحنه به ضرس قاطع میگویم و میآیمش از عهده برون که ایشان ابتداییترین اصول بازیگری را نمیدانست و حتی پریدن از یک مکعب به مکعب دیگر، سبب ترس ایشان میشد. در بروشور آمده کار سیاسی است و از غزه، فلسطین، اسرائیل و کلا سرطانی به نام عزرائیل سخن زیاد رفته، در صحنه اما خبری از اینها نیست.
زبان الکن مترجم و بازی بازینمایانه بازیگر اول و آخر صحنه یعنی آقای "میشائیل مورگن اشترن" صحنه را از جلوه و جلا انداخته است. یک تکه پارچه چیت کودری سفیدرنگ بر تن صحنه آویزان است که ما ندانستیم کاربردش چیست، جز این که نمودار مرگ مادر را نشان میدهد. آقای کوشک جلالی چندمین بار است که در فجر شرکت میکنید و هر بار مهره تازهای رو میکنید. در هر حال زحمت کشیدید و با خود نمایشی با عنوان "دیالوگ در سرزمین عجایب" هدیت آوردید. و ما را یک بار دیگر به یاد این حرف میاندازد که: ای شه و سلطان ازل / مردم از این بیت و غزل / این مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا