سرویس تئاتر هنرآنلاین: اگر بخواهیم نمایش "مسجد سلیمان" را در یک ژانر دستهبندی کنیم شاید مناسبترین ژانر، مستند اجتماعی باشد. نمایش تاریخچه کوچکی از شهر مسجد سلیمان را با تأکید بر شاعرانِ آن ارائه میدهد. مدام برای آنکه به اثبات این تاریخ بپردازد به مصاحبهها، خبرگزاریها و عکسها ارجاع میدهد و استناد میکند. از این نظر شاید نوشتن یک مقاله میتوانست مفیدتر باشد اما نمایش فقط انتقال این اطلاعات از طریق راوی یا راویان نمایش نیست بلکه در هر اپیزود بعد یا قبل این انتقال اطلاعات، خردهنمایشهایی را میبینیم. یک داستانِ منسجم وجود ندارد، بلکه برشهایی از اتفاقات وجود دارد. البته نویسنده در این تاریخنویسی نمایشی نگاه و دید خودش را هم وارد کرده است. از نظر اجتماعی ما مردمانی گذشتهگرا هستیم اما هیچگاه به گذشته استناد نمیکنیم و اطلاعات درستی از گذشته نداریم. نمایش "مسجد سلیمان" با ورق زدن بخشی از تاریخچه شهر مسجد سلیمان این روحیه مطالعه و بررسی گذشته را تقویت میکند و حقایق جالبی را درباره گذشته این شهر و کشور ایران بیان میکند.
ابتدای نمایش مستندی را میبینیم که اولین مستند ساخته شده در ایران است و توسط دو خارجی ساخته شده. مسجد سلیمان در مسیر پیشرفت است اما در نهایت با مدیریت نابسامان به سرنوشتی تراژیک دچار شده است. در تمام طولِ نمایش به طرز فاصلهگزارانه عنوان میشود که به دنبال قهرمان ملی هستند؛ در انتهای نمایش گفته میشود قهرمان ملی کسی جز مردم نیست. اما آیا در واقع مردمی که زیر بار فشار برود و دم نزند، یعنی قهرمان است؟ به نظر میرسد کارگردان فقط یک پایان احساسی برای نمایشش در نظر گرفته و رسالت اجتماعی برای ایجاد تغییر را فراموش کرده است، .
محور اصلی نمایش تحولات فرهنگی و افتخارات ادبی مسجد سلیمان است و دو موج ادبی "شعر دیگر" و "موج ناب" و سرنوشت تلخی را بررسی میکند که شاعران و نویسندگانش داشتند. پرداختن به این موضوعات مغفول مانده از تاریخ ادبیات معاصر به جز نو بودن ارزشمند است. هوشنگ چالنگی، هرمز علیپور، بهرام حیدری، منوچهر شفیانی، بیژن الهی، سیروس رادمنش، شمیم بهار، هوشنگ آزادیور، علیمراد فدایینیا فقط بخشی از افرادی هستند که به آنها اشاره یا به زندگی و آثارشان نگاهی شد. به نظر میرسد نویسنده فرض را بر این گذاشته که همه مردم با این نویسندگان و شاعران آشنا هستند. اما در کشوری که سرانه مطالعه در آن بسیار پایین است و مردم به زحمت شاعران بزرگ خودشان را میخوانند و با روح معاصر خود همراه و آشنا نیستند، شاید بهتر بود با معرفی بیشتری به سراغ سرنوشت این شاعرها میرفت. دید نویسنده این است که نسبت به موج ناب بیمهریهای زیادی شده است اما به نظر میرسد همان بیمهریای را که نقد میکند خودش نسبت به موج شعری دهه هفتاد دارد و دارد یک چرخه بیمهری را تکرار میکند.