سرویس تئاتر هنرآنلاین: انتخاب یک موضوع سیاسی و تا حدی روانشناختی و متعاقباً خودسانسوری در چگونگی ارائه هویتدار و دقیق موضوع، در شرایطی که با آمیزههای موضوعی نامتجانس و بیربط ترکیبی و تلفیقی دوگانه یا سهگانهای همراه باشد، عملاً تماشاگر را هنگام اجرا سردرگم میکند؛ ضعف متن موقعی برجستهتر میشود که روابط علت و معلولی حوادث و چرایی حضور آدمها در متن، مشخص و تحلیلشدنی نباشند؛ مضافاً آنکه در متن بر مسائل غیراخلاقی، قتل و شکنجههای توجیه نشدنی بیزمان و مکان زیاد تاکید شود. باید یادآور شد که چنین متنی هنگام اجرا هم اغلب ذهن تماشاگران را به بیراهه میکشاند و تا آخر، همه ذهنها هم در ابهام میمانند. وقتی یک نویسنده جرئت و جسارت تحلیل کردن واقعگرایانه و درست موضوعی سیاسی و اجتماعی را ندارد، چه لزومی هست که به آن بپردازد؟
نمایشواره "تاریخ مردم کوچه و بازار ..." به نویسندگی پیام لاریان و کارگردانی سعید شیخی که به عنوان یکی از نمایشهای چارت اجرایی سی و هفتمین جشنواره تئاتر فجر در سالن چهارسو اجرا شد، شامل همه موارد پرسشبرانگیز فوق است؛ عنوان این نمایشواره (تاریخ مردم کوچه و بازار...) هنگام اجرا به شکل متناقضی به کشور فرانسه و زندان باستیل که سالیان زیادی است به صورت مخروبه درآمده (بنا به اظهارات گوینده در بلندگو)، نسبت داده شده، اما خود حوادث در یکی از زندانهای تهران رخ میدهد؛ ضمناً سعی شده حوادثی که اساساً کمدی نیستند و بسیار دهشتناک هم هستند، عملاً به طور فرافکنانهای تا بخش پایانی به صورت یک کمدی ترکیبی (کمدی سیاه و هجویه) نشان داده شوند؛ این ترفند به نوعی فریب دادن تماشاگران است: قبل از شروع نمایش با مضمونی متناقض و با لحنی بسیار جدی به جنایاتی که در زندان باستیل فرانسه رخ داده، اشاره میشود و بعد موضوع و حوادث تدریجاً در مکان ترکیبی ایران و فرانسه شکل میگیرند: این حوادث شامل گرفتن پول و در قبال آن دستگیر کردن، شکنجه دادن و بریدن دست و انگشت با ساطور و دستگاه برش، است. در متن بارها جای تهران هم با پاریس و فرانسه عوض میشود؛ ضمن آنکه یکی از آدمهای نمایش اسمش "سیمون" است و بقیه اسامی ایرانی دارند.
در نمایش، موضوع انقلاب فرانسه و بریدن سرها با گیوتین در دوران "روبسپیر" و "دانتون" که قبل از انقلاب با هم دوست و در یک جبهه بودهاند، چند بار گوشزد میشود. در این اجرای ملقمهای، سعی شده جنایت و سلاخی کردن انسان و حتی دزدیدن و غصب داشتههایشان به عنوان موضوعی خندهدار مورد پردازش قرار بگیرد، اما عملاً همهچیز مشمئز کننده، نفرتانگیز و دهشتبار است: حال انسان را به هم میزند و هیچ اقرار صریح و روشنی هم در رابطه با خصوصیات دقیق مکان و چرایی از هنجار در رفتگی آدمها وجود ندارد؛ صرفاً انتقامجویی و پول گرفتن مزدورانی بهانه این معجون مملو از کنایات لومپنی است.
جایی که در طراحی صحنه به عنوان مکان زندان نشان داده شده، شباهت بسیار زیادی به انبار دارد و در آن بشکههای زیادی وجود دارند. گاهی فرد زندانی را در داخل یک بشکه وارونه که رویه سمت پائیناش برداشته شده، قرار میدهند. طراحی لباس آدمها، اغلب شبیه ظاهر ژنده کارگران ساختمانی است؛ البته یکیشان در همان وضعیت ریش پروفسوری دارد. فرد زندانی، استاد و برادرش که برای دستگیری و شکنجه او اقدام کرده و حتی او را کور هم میکند، معلم و برادر زندانی است؛ او در پایان، ناگهان تبدیل به روح خودش که قبلاً به دست برادرش (فرد زندانی) کشته شده، میشود (!؟).
بازی بازیگران و حتی انتخاب آنها برای نقشهای مربوطه، به جز بازیگر نقش زندانی و بازیگر بلند قامت و قوی جثهای که برای شکنجه و رعب از او استفاده میشود، مناسب نیستند. کارگردانی و میزانسنها هم به علت دافعهزایی زیاد موضوع شکنجه و بریدن کمیکوار دست و انگشت و نیز حرفهای لومپنی که با استناد به خود نمایش عملاً در ایران فرانسوی شده یا فرانسهای ایرانی شده، رخ میدهند، اساساً امتیازی در بر ندارد.
نمایشواره "تاریخ مردم کوچه و بازار ...." به کارگردانی سعید شیخی از نظر متن، طراحی، انتخاب بازیگر، بازیگری و کارگردانی، اجرایی ضعیف، بیمحتوا، بیساختار و عاری از هرگونه جذابیت نمایشی است؛طوری که به شدت احساس و انتظارات تماشاگران را پس میزند.