سرویس تئاتر هنرآنلاین: نمایشهای خیابانی دریچههای بیشتری را بر منظر موضوعها و حوادث پیرامونی میگشایند و این نوع اجراها در اشکال ایدهآلشان قابلیت و ظرفیت آن را دارند که مضامین سیاسی، اجتماعی و روانشناختی بسیار عمیق را مورد تاکید و بررسی قرار دهند تا از آنها نتایج درخشانی گرفته شوند.
نمایش "اهم" به نویسندگی و کارگردانی مسعود براهیمی که به عنوان یکی از نمایشهای چارت اجرایی سیوهفتمین جشنواره تئاتر فجر در محوطه فضای باز تئاتر شهر اجرا شد، نشانگر برخی ارزشهای این نوع خاص از نمایش است. این اجرا وضعیت روحی و روانی عدهای جانباز مرد و زن را که در جنگ و حوادث مشابه آن آسیب دیدهاند و در آسایشگاه به سر میبرند، به نمایش میگذارد. آنها در چند موقعیت گوناگون نشان داده میشوند و در مراحل نخستین اجرا چگونگی اسارت و تحت شکنجه واقع شدن آنها در قالب نمایهسازیهای دراماتیک شکل داده شده است: در یکی از این صحنهها از یک وسیله کلاه مانند الکتریکی برای ایجاد شوک بر زندانی استفاده شده و هنگام اجرای این شکنجه، نه تنها خود زندانی شکنجه شده، بلکه شکنجهگران هم به شکل کمیکی به لرزه و رعشه درمیآیند؛ طوریکه صحنهای متناقض و معنادار به کمک موسیقی مناسب ایجاد میشود.
در صحنههای بعد، جانبازان که عبارت از چهار مرد و یک زن مردپوش هستند، به گلایه و شکایت میپردازند و از جامعه و دولتیان انتقاد میکنند که چرا به وضع آنان توجه نمیکنند و فراموش شده تلقی شدهاند. یکی از پرسوناژها زن است که با گریم چهرهاش و نحوه لباس پوشیدنش خود را مرد معرفی کرده و قاطی چهار مرد دیگر شده است؛ او طی دیالوگهایی اعلام میکند که هدفش از مرد پوش شدن، این بوده که به او به عنوان یک زن جانباز توجه نمیشود و دارای مسائل و مشکلات است؛ او نهایتاً گریم خود را پاک میکند و زن بودنش را آشکار مینماید و بر نوعی پرواز تمثیلی تاکید میورزد. در پایان نمایش هم با ترفندی که کارگردان در نظر گرفته، به کمک یک قلاب به بالا کشیده میشود؛ او در همان حال که زیر بمباران جتها است، میگوید: "من پرواز میکنم". جانبازان مرد هم از او پیروی میکنند و سرانجام همگی در اثر اصابت شلیکهای مسلسل جتها میمیرند.
نمایش خیابانی "اهم" به نویسندگی و کارگردانی مسعود براهیمی با رویکردی انتقادی بر آن است که ذهنیت جامعه و مسئولان را متوجه جانبازان بکند. در صحنههای محدود نمایش، وضعیت پرسوناژها نشان داده شده و بهگونهای نسبتاً کمیک هم، در صحنهای حرکات موزون درجایی و دورانی کاربری پیدا کرده است. موسیقی ریتمیک و کوتاهی (به تناسب کوتاهی خود صحنه) این صحنه را همراهی میکند. پرسوناژها عملاً بر گزارش دادن وضعیت و موقعیت خود و به نوعی پرواز تمثیلی برای رها شدن تاکید دارند. دیالوگها عمدهتاً بر توضیح حالات و موقعیتها اشاره دارند: "شما شما خیلی وقته که مردهای، حالا هیچ چیز نداری"، "فریاد میزنم من یک جانباز اعصاب و روان، زنم، این قدر تحقیر شدهام که خودم را مرد معرفی میکنم" و... در صحنههای معینی افکت صدا و دود پاشی روی صحنه به تناسب تنشی که در موقعیت وجود دارد، کاربری پیدا کرده است. کاربرد موسیقی سمفونیک و غیرسمفونیک (مثلاً آواز ترکی) هم به ترتیب نوعی نشانه متناسب با محتوا و مضمون و نشانهای شخصی برای معرفی خود نمایش هم است. میزانسنها و موقعیتها در ارتباط با خیابانی بودن اجرا، نسبتاً خوب است و مکملی حسی تلقی میشود. بازی بازیگران گرچه در برخی صحنهها با هم تناقض دارد و دو جوره از کار درآمده و گاهی حرکات اضافی هم دیده میشود، اما در کل خوب بازی میکنند. طراحی صحنه در یک دیواره انتهایی با رویهای نایلونی خلاصه شده است که یک حریم صحنهای نشانهوار ایجاد کرده و ضمناً یک تاب توری نیز در صحنه اول وجود دارد. در صحنههای بعد از تختخوابهای چوبی نیز استفاده میشود. روی دیواره پلاستیکی انتهایی شعاری به انگلیسی (black box) نوشته شده است. طراحی صحنه بر مبنای ضرورتهای موضوعی متن، در کل خوب انجام شده است. نایلون به عنوان دیواره انتهایی صحنه، حریم صحنهای معینی ایجاد کرده است.
کارگردان سعی کرده موقعیتهایی را به گونهای شهودی و عینی نشان بدهد و در جایگاه نویسندگی متن هم برآن بوده به صحنههایی مهلک و تنشزا شکل بدهد و به شکل مستقیم و کمی هم تلویحی به مقوله بسیار مهلک و آسیبرسان جنگ بپردازد. نمایش در جایی به سقوط کردن یک هواپیما توسط دشمن فرضی که در آن فقط پرسوناژ زن زنده مانده است، نیز اشاره دارد. نمایش در جایی نسبتاً کمدی و در جایی دیگر کاملاً درام از کار درآمده و در کل دوگانه جلوه کرده است؛ طوری که نمیتوان آن را با یقین کمدی درام ارزیابی نمود؛ ضمناً اجرا رویکردی نسبتاً کلی دارد و از نظر اشاره به زمان و مکان دارای ابهام است؛ با وجود این، تماشاگران را راضی و خشنود میکند و از هر دو جنبه اجرایی و محتوایی، نمایشی نسبتاً قابل قبول محسوب میشود.