سرویس تئاتر هنرآنلاین: رومئو کاستلوچی از بهترین کارگردانان قرن بیست و یکم است که به شیوه خلاقه و تجربی کارهای رنگارنگی را در عرصه تئاتر ایتالیا و جهان اجرا کرده و بسیاری را در جهان تحت تاثیر قرار داده و در ایران هم چنین حس و حالی نسبت به او موج می‌زند. 

او در سال 89 به جشنواره تئاتر فجر آمد و با برگزاری کارگاه و اجرای پرفورمنسی کوتاه در این جشنواره یکی از کارگردانان بین‌المللی دیگری بود که در 37 دوره گذشته در تهران حضور پر رنگ و به یادماندنی‌ای داشته است.

رومئو کاستولوچی از کارگردانان شناخته شده تئاتر اروپا است که سال 88 در معتبرترین جشنواره تئاتری دنیا یعنی آوینیون فرانسه از این کارگردان تقدیر شد.

نمایش‌های مرموز رمئو کاستلوچی به جای ناامید کردن مخاطبان، آنان را تجلیل می‌کند. این کارگردان ایتالیایی با تابلوهای حیات‌بخش شاهکاری خلق می‌کند که اغلب مضامین کلاسیک و مذهبی را ترسیم می‌کند و نیروهای زمین‌ساخت (تکتونیک) و عنصری را احضار می‌کند - تصاویر برجسته و گه‌گاه با صداهای کرکننده و گاهی افراشته در آرامشی شبه‌عرفانی همراه می‌شوند. کاستلوچی کارگردان اپرای پرطرفداری در اروپا شده است؛ اما او بیشتر با شرکت خود رافائل سانزیو می‌درخشد.

رومئو کاستولوچی

کاستلوچی کارگردان صاحب‌نام تئاتر آوانگارد جهان  متولد 1960 در شهر سیِنای ایتالیا است. کاستلوچی دیپلم خود را در طراحی صحنه و نقاشی خود را از آکادمی دی بلیا آرتی در بلونیا گرفت. او کارگردان ایتالیایی، نمایشنامه‌نویس، هنرمند و طراح است که از دهه 1980 بخشی از تئاتر آوانگارد اروپایی بوده است. او در سال 1981، همراه با کلودیا کاستلوچی و چارا گودی، کمپانی‌شان به نام رافائل سانزیو راه‌اندازی کرده است.

 از آن زمان به بعد، او در اجرای چندین نمایشنامه به عنوان نویسنده، مدیر و طراح صحنه، نور، صدا و لباس حضور داشته است. آثار او که ترکیبی از هنرهای متعدد برای دستیابی به یک اثر کلان است، در بیش از 50 کشور ارائه شده است.

او هم‌اکنون یکی از کارگردان‌های پیشرو تئاتر محسوب می‌شود. کاستلوچی در سال 2003 مدیر بخش تئاتر دوسالانه ونیز بود. او همچنین با اجراهایی که سال 2008 در آوینیون داشت بسیار خوش درخشید، کاستلوچی به‌عنوان یکی از دو عضو پیوسته کارگردانان آوینیون آن سال در جشنواره حضور داشت که تریلوژی با الهام از "کمدی الهی" دانته اجرا کرد. این اجرا به رای روزنامه لوموند بهترین کار آن دوره آوینیون و یکی از ده رویداد فرهنگی برتر  2000-2010 بود. کاستلوچی در دوره نوزدهم جشنواره فجر اثری با نام "داستان آفریقا-قسمت سوم" را اجرا کرد که پرفورمنسی 15 دقیقه‌ای بود و در لابی تالار وحدت اجرا شد. این اثر بیش از هر چیز مایه بهت مخاطبانش شده بود زیرا در آن سال‌ها علاقه‌مندان هنر کمتر با مفهوم پرفورمنس آشنایی داشتن و هضم قطعه‌ای که تنها حامل حس بود -و نه درام- بیش‌از پیش مخاطبان را دچار چالش کرد.

دیدگاه

در تئاتر قرن بیست‌ویکم رومئو کاستلوچی را می‌توان مهم‌ترین پرچم‌دار آنتونن آرتوی نظریه‌پرداز تئاتر فرانسوی خواند که انصافاً نظریات آرتو را بر صحنه‌ تئاتر تا جایی پیش می‌برد که هوش‌رباست. کاستلوچی کابوس‌های خاموشش را با مواد خام بصری چنان به تصویر می‌کشد که تا ابد در ذهن بینندگانش حک می‌شود و با او می‌ماند، تا جایی که گاهی احساس می‌کنی شاید این تصاویر از روز تولدت همراه تو بوده‌اند و این کارگردان ایتالیایی‌الاصل تنها آنها را به تو بازنمایانده و به خاطرت آورده.

خود کاستلوچی معتقد است که تئاترش جهانی ا‌ست و سنت‌های شرق و غرب در آن کنار گذاشته می‌شود. او در سیر کارهایش تلاش کرده مدام به زبانی ابتدایی‌تر و به همان نسبت جهانی‌تر نزدیک شود. اجراهای او تماشاگر را غرق در احساساتی حاد و عمیق می‌کند. خشونت مهوع، زیبایی نفس‌گیر و رنج و درد فراتر از حد تحمل، همه چنان حقیقتی عظیم در برابرت گسترده‌اند که بدون آنکه فشاری به ذهنت بیاوری در سیلاب تئاتر غرق می‌شوی و همراه بازیگران کلیت جهانی را تجربه می‌کنی که این شعبده‌باز ایتالیایی گویی از هیچ برساخته و تا آن بالاها افراشته.

جاشوا بارون، نویسنده مجله نیویورک تایمز درباره‌اش می نویسد: "همواره نمی‌توان انتظار داشت کار رومئو کاستلوچی را درک کنید؛ اما مطمئن هستید که کار از زیبایی پر شده است. به خصوص زمانی که کارگردان ایتالیایی - در واقع یک هنرمند تئاتری جامع الاطراف - اپرایی روی صحنه می‌برد. تولیدات او در نمادها و مظاهر غنی است. هر جنبشی منجر به یک تابلو نقاشانه کامل می‌شود. موسی و هارون در اپرای پاریس در سال 2015 تقریبا به طور کامل در کنتراست‌های قوی سیاه و سفید قرار داشت. سالومه در جشنواره تابستانی سالزبورگ، ضدقهرمانش را در استخری از شیر قرار داد و سر قطع شده اسب را به قطعه موسیقی عاشقانه‌ای بدل کرد.

کاســتلوچی هنــگام انتخـاب بازیگـر، به خصلت‌هـای فیزیکی بـدن بازیگرانش توجه می­‌کند. برای او انتخاب به معنای انتخاب بدنی نشان خورده از تجربه زیسته فرد است. او قابلیت حرکــت و بیان بازیگر را نادیده می­‌گیرد و تنها قابلیت‌های طبیعی و اکتســابی را می­‌سنجد. برای مثال، در اجرای اورســتیا (۱۹۹۵) آپولو وضعیــت بی‌نقص یونانی را تداعی می­‌کند، اما یک تفاوت در کار است: این خدا/انسان دستی ندارد. به لطف این شـخصیت‌پردازی متفاوت، کاستلوچی ســمبل دیگری را ارائه می­‌دهد که در واقع همان "فقدان" اســت. آپولو کیســت که دستور قتل را می­‌دهد و در عین حال فاقد چیزی اساسی است (ابزار). او دست ندارد؛ بدین ترتیب مشخص می­‌شود که او توانایی به پایان رسـاندن کار خود را نـدارد. نتیجتا او محتاج دست‌های کمک‌رسـان اورست است. موتیف آثــار کاسـتلوچی در انتخاب بازیگــر، در این اجرا، به شکلی دراماتورژیک بیان می­‌شود. بدن بازیگر پیش از ورود به صحنه، پیشاپیش واجد این فرم بخصوص است.

 از ایــن زاویــه، مداخله کارگـردان محدود می­‌شـود، بازیگر نیازی بــه تحصیلات تئاتر ندارد. او بایســت بدن خود را در حضور کامل کیفیت‌های درون‌مانـدگار خود نگه دارد. بدن برای کاستلوچی ماده خامی‌ست که او ترجیح می­‌دهــد در وضعیت ذاتـی‌اش باقی بماند؛ در واقع او از شکل دادن به بدن برای بد جلوه دادن این ویژگی‌ها، سر باز می­‌زند.

 این دراماتورژی خاص و غافلگیرکننده که کاسـتلوچی با بدن طرح می­‌کند، تنها معنای حامــل آن را بازتــاب نمی­‌دهــد؛ همچنیــن تئوری­‌پـردازی جامــع مضاعفـی در حـوزه کارگردانـی را بنیان می­‌گــذارد. او در واقع هر نسبتی با تقلید را رد می­‌کند.

کاسـتلوچی نــه بیانـی بیوگرافیــک ارائه می­‌کنــد و نه بــه تجزیه و تحلیــل کاراکترها می­‌پـردازد. او برای خلق یک زیباییشناســی که میمســیس (محــاکات) را نفـی کند، افلاطونی­‌گرایی در هنر را وارونه طی می­‌کند. او به مدارس مرسوم هنرهای دراماتیک بی‌اعتماد است.

به باور کاســتلوچی، این مــدارس، بازیگران خودانگیخته و نیروی بالقوه بداهه­‌پردازی‌شان را مسـدود و ســلب می­‌کنند، بدیــن ترتیب بازیگــران بــه عروسـکی مطیــع اســتحاله می­‌یابند که به دســت استادشــان دست‌کاری می­‌شوند. به تبــع آن، خلاقیت بازیگران به تمرین‌های معین و زنجیره بی‌پایــان تولید کلمه محدود خواهد شد. کشــمکش رومئو کاستلوچی برابر فصاحت بی‌امان گفتــار بازیگران به وضوح در اجرای او از ژولیوس سزار شکسپیر دیده می‌شود."

داستان معاصر آفریقا

با اجرای پرفورمنسی 15 دقیقه​ای در سالن انتظار تالار وحدت با عنوان (داستان معاصر افریقا - قسمت سوم) به شکلی عملی تجربه​ها، شیوه​ها و نگاه خاصش به تئاتر را با دوستدارانش به اشتراک گذاشت.

آنچه اتفاق افتاد یک پرفورمنس ساده بود، نه یک تئاتر و کسانی که با پرفورمنس آشنایی دارند، می​دانند که این شکل از اجرا با یک اجرای دراماتیک متفاوت است و به همین دلیل نباید با دید یک نمایش به آن نگاه کرد و آن را مورد بررسی قرار داد.

پرفورمنس یک هنر زنده است که با ناخودآگاه مخاطب کار دارد و هدفش تاثیرگذاری بر حواس مخاطب است، نه داستان‌سرایی و نه صرفا ایجاد زیبایی بصری.

کاستلوچی در دقایقی کوتاه، تصاویری را با آرامش و به دور از هرگونه هیجان و اصرار بر بزرگ‌نمایی به اجرا درآورد و بعد تماشاچی ماند و بی‌نهایت سوال و تفکر برای یافتن پاسخ این پرسش​ها. وقتی تماشاچیان یک پرفورمنس بعد از اتمام آن با سکوتی سنگین محل اجرا را ترک می‌کنند و کم کم پچ‌پچ​هایی با مضمون_ دارم فکر می‌کنم_ به گوش می​رسد، باید گفت هنرمند در کار خود موفق بوده است. اما داستان معاصر آفریقا -قسمت سوم چه بود؟ کاستلوچی خود را در قالبی شبیه به انسانی زانو زده و سیاه رنگ زندانی کرد. کاری دشوار که اجراکننده را در وضعیتی خطرناک قرار می​دهد که البته باید گفت این هم یکی دیگر از ارکان یک پرفورمنس است. پیش از آنکه تماشاچی از کنجکاوی​هایش ارضاء شود، از دهان این مجسمه سیاه رنگ که بازیگر در آن زندانی شده بود، کف به بیرون ریخت و بعد هم با اشاره​ای تماشاچی را از سالن به بیرون هدایت کردند. مخاطب پرفورمنس از همان ابتدا می​داند که با فضای نامتعارفی روبروست، او مجبور است هوشمند باشد وگرنه جایی در این اجرا ندارد.

او با سرگردانی کاستلوچی زندانی در جسم سیاه رنگ زانو بر زمین زده را ترک می​کند و از همین لحظه است که اجرا شروع می​شود و در ذهن تک تک تماشاچیان ادامه می​یابد. حتی آن دسته​ای از تماشاچیان که به هر دلیلی به اجرا معترضند. این جا سلیقه مهم نیست. مهم نیست خوش‌مان بیاید یا نه؟ مهم نیست بتوانیم درباره آنچه دیده​ایم، چیزی بگوییم. تحلیل و بررسی​های کلاسیک جایی این میان ندارند و قرار هم نیست در 15 دقیقه با شگفتی​های خارق‌العاده روبرو شویم، مهم این است که فکر کنیم و باز هم فکر کنیم.

نخستین اجرای نمایش "داستان معاصر آفریقا" کاری از رومئو کاستلوچی هنرمند تئاتر ایتالیا روز 26 بهمن‌ماه  89 با حضور هنرمندان بسیاری در سالن انتظار تالار وحدت همراه شد. پانته‌آ بهرام، حسن معجونی، رضا گوران، اصغر دشتی، رضا ثروتی، آتیلا پسیانی، رکسانا بهرام، آروند دشت‌آرای و اصغر همت از جمله هنرمندانی بودند که نمایش داستان معاصر آفریقا تماشا کردند و نظرات مختلفی نیز داشتند.

حسن معجونی: این کار پیش از این در جای دیگری اجرا شده بود و فیلم این کار را دیده بودم. پروژه‌ای که در گروه تئاتر لیو بعد از کانتور قصد داشتیم آن را دنبال کنیم، آثار رومئو کاستلوچی بود که به خاطر سنگین بودن متوقف شد؛ اما ناگهان با این اتفاق مواجه شدیم که خود کاستولوچی به ایران سفر کرد که این امر جای خوشحالی دارد.

پانته‌آ بهرام: به نظرم عمده‌ترین چیزی که در جهان شکل‌دهنده تئاتر است وجود تمرکز در حد بالاست؛ چیزی که تئاتر ما از آن بسیار محروم است. کاستولوچی که جزو بزرگان تئاتر در جهان است، به ساده‌ترین شکل ممکن این کار را انجام داد. بیشترین چیزی که با دیدن این نمایش بر من اثر گذاشت، میزان بالای تمرکز برای ساختن یک لحظه بود که در عین سادگی اتفاق می‌افتاد. این‌که در لحظه چیزی تو را وادار می‌کند به همان اندازه که او تمرکز دارد، تو هم بر روی آن لحظه تمرکز داشته باشی. مهم‌ترین چیزی که در این نمایش تأثیرگذار بود؛ وجود سادگی، صداقت و تمرکز بود که باعث می‌شد تماشاگر سبک از سالن خارج شود. علاوه بر این سبک بودن از اینکه کار خوبی دیده‌ایم ممکن است احساس شادی نیز در ما به وجود بیاید، چون به اعتقاد من کاستولوچی سعی نکرد چیزی را به ذهن ما تحمیل کند.

رضا گوران: مدت‌ها بود که از دیدن یک اثر تا این اندازه لذت نبرده بودم. تماشای این نمایش لذت درونی و بی‌واسطه‌ای را در من به وجود آورد که بسیار ارزشمند بود؛ چرا که مدت‌ها بود که از یک اثر این چنین لذت نبرده بودم.

رضا ثروتی: حضور کاستولوچی در این ایام، برای تئاتر ایران اتفاق بزرگی است و می‌توان تأثیر آن را از نگاه‌های پرهیجان مخاطبان پس از اجرای نمایش به خوبی احساس کرد؛ چرا که وی مدت‌ها اذهان را به خود مشغول می‌کند. یکی از خصیصه‌های تئاتر کاستولوچی، ایجاد فضاسازی است. وی با اتمسفری که در تولید یک اثر به وجود می‌آورد، ذهن تماشاگر را برای مدت‌ها حتی پس از اجرا درگیر می‌کند. کاستولوچی با استفاده از برخی تصویرسازی‌ها و تکنیک‌ها به نام ایستایی زمان، زمان را متوقف می‌کند که با این کندی و توقف، عکت‌‌های نمایشی روی صحنه مخاطب را در انتظار تعلیق بیشتر برای اتفاقات قریب، نگه می‌دارد. او سعی می‌کند در آثارش معنا را به طور مستقیم به تماشاگر انتقال ندهد و با به وجود آوردن تصویرسازی و فضای چند معنایی اتفاق و برداشت را بر عهده مخاطب بگذارد. این کارگردان بزرگ اصولی را آموزش می‌دهد که بیانگر این است که تنها با دیالوگ و عکس نمی‌توان تئاتر خوبی داشت، بلکه تئاتر یک لحظه کوتاه است که خاطره بزرگی را رقم می‌زند که مدت‌ها در ذهن تماشاگر باقی می‌ماند.

دامنۀ تاثیر

هنوز سایه کاستلوچی در ایران پر رنگ هست چون آنچه او می‌گوید برای ما هم خیلی تازه هست و هم آنچنان که باید این شیوه را نیازموده و فوت و فن‌اش را مال خودمان نکرده‌ایم. بنابراین او و یا یارانش چندین بار در این سال‌ها به ایران آمده‌اند و به برگزاری کارگاه آموزشی پرداخته‌اند. او در دوره هجدهم جشنواره تئاتر دانشگاهی و سال 94 به تهران آمد اما در دوره نوزدهم این مهم را به کلودیا کاستلووچی واگذار کرد. همچنین دیگران درباره او کارگاه برگزار کرده و همچنین کتاب و پایان‌نامه درباره نگاه و آثارش منتشر شده است.

او که با برگزاری کارگاه آموزشی در جشنواره تئاتر دانشگاهی حضور داشت به همراه "رومئو کاستلوچی" بنیانگذار کمپانی تئاتر "رافائل سانزیو" در ایتالیا است. این کمپانی مطرح در زمینه پژوهش تئاتر، پرورش استعدادهای حوزه نمایش، تولید و حمایت از اجراهای مختلف تئاتر، فعالیت می‌کند.

کلودیا کاستلوچی مدرس و طراح حرکت ایتالیایی در نوزدهمین جشنواره تئاتر دانشگاهی کارگاه آموزشی برگزار کرد و سپس با انتخاب بازیگران مورد نظر خود نمایشی را در مرکز تئاتر مولوی روی صحنه ‌برد.

کلودیا کاستلوچی طراح حرکت کارگاه آموزشی پنج روزه با عنوان "نگاهی به گونه‌های فرم‌های حرکتی روشمند" و با تاکید بر "ریتم و حرکت" را برگزار کرد. همچنین در سال 95 ، گروه تئاتر "موج"، کارگاه "صدا، بدن، آکوستیک" را با تکیه بر تکنیک‌های صوتی – بصری آثار رومئو کاستلوچی و گروه ژاپنی "دُمپ" برگزار ‌کرد.

این گروه تئاتری به سرپرستی آرش عباسی و با همکاری "تئاتر مستقل" در ادامه اجرای پروژه "ساختن از هیچ" کارگاهی را با حضور دو استاد ایتالیایی تئاتر از نیمه‌ دی‌ماه 95 برگزار کردند. آرش عباسی دربارۀ اهمیت کاستلوچی و برگزاری این کارگاه معتقد است: "از خوش‌شانسی‌های بزرگ من در زندگی تئاتری‌ام این بوده که در شهری زندگی می‌کردم که شهرداری‌ آنجا با رومئو کاستلوچی قرارداد نوشته بود به مدت یک ماه، هر آنچه دارد و تولید کرده است را در آن شهر اجرا کند؛ از اپرای خیلی عظیمش تا یک پرفورمنس کوچولو در نقاط مختلف شهر، از سالن بزرگ شهر که مثل تالار وحدت است تا یک سالن سینما، خانه‌ متروکه و سالن‌های ورزشی مثل سالن والیبال و بسکتبال و من این فرصت بزرگ را داشتم که تک تک این اجراها را ببینم و با جهانی شگفت‌انگیز و رنگین‌کمانی از کارهای مختلف رومئو کاستلوچی از نزدیک آشنا شوم. من یکی از کسانی بودم که به خاطرش سفر نکرده بودم؛ ولی برای تماشای هر اجرا، کلی آدم‌هایی را می‌دیدم که مثلاً یک ساعت پیش از فرودگاه رسیده بودند. بعد من هر کاری را که دیدم، مشاهداتم را با عکس و شرح و یادداشت، روی صفحات مجازی‌ام گذاشتم تا دیگران هم ببینند. این همیشه از دغدغه‌هایم بوده که هر چه آموخته‌ام، زمینه‌ای فراهم کنم تا به دیگران هم منتقل شود و آن‌ها هم یاد بگیرند. دو تا از افرادی که در ایتالیا، شیوه‌ کارشان برایم خیلی جذاب بود، یکی پیترو فلوریدیا بود که اجرای ویولن تایتانیک را از او دیده بودم و بعد از پنج سال توانستم هماهنگ کنم به ایران بیاید و کارش را در اینجا نیز اجرا کند و دیگری انریکو پیتوتزی بود که از کلاس‌هایش در دانشگاه خیلی چیزها یاد گرفتم و بعد از همان جلسه‌ اول همه‌اش با خودم می‌گفتم چقدر بچه‌های ایران نیاز دارند به چنین کلاسی و تمام تلاشم را کردم که به ایران بیاید و کارگاهش را که بر اساس تکنیک‌های کاستلوچی بود، در اینجا نیز برگزار کند. البته خیلی سنگین بود برایم به خصوص اینکه ده روز مانده به برگزاری ورک شاپ، از طرف جشنواره‌ فجر که قرار بود برگزارکننده‌اش باشد، کنسل شد."

پروفسور "انریکو پیتوتزی" که سال‌ها است در دانشگاه‌های معتبر جهان تحلیل آثار کاستلوچی و تکنیک‌های تئاتری را تدریس می‌کند در کنار "میرلا مستروناردی" بازیگر ایتالیایی این کارگاه را برگزار ‌کردند. همچنین در میان کتاب‌هایی که ترجمه شده می‌توان به کتاب "تئاتر رومئو کاستلوچی و ائتلاف رافائل سانزیو" اشاره کرد که به دست مهدی مشهور و سارا رسولی‌نژاد ترجمه شده و به زودی در نشر ماه و خورشید منتشر می‌شود.

کتاب "تئاتر رومئو کاستلوچی و ائتلاف رافائل سانزیو" نوشته دورتا سمنویج است. سمنویچ از اعضای گروه کاستلوچی بود و این کتاب در اصل پایان‌نامه مفصل اوست در شناخت شخصیت و آثار کاستلوچی. کتاب دو بخش دارد: نخستین بخش آن مباحث تئوریک است و بخش دیگر گفت‌وگوهایی با کاستلوچی و اعضای گروهش.

به نظر مترجمان، کاستلوچی یکی از مهم‌ترین کارگردانان معاصر و زنده دنیا به شمار می‌آید که درباره او هیچ منبع چاپ شده‌ای در ایران موجود نیست. این کارگردان جزو هنرمندان آوانگارد محسوب می‌شود که پایه‌گذار شکل نوینی از اجرای تئاتر در دنیاست و جوایز زیادی گرفته است.

این کارگردان تحولی در اجرای تئاتر به وجود آورده که مورد استقبال هنرمندان تئاتر و غیرتئاتریی در همه جای دنیا قرار گرفته است. مخاطبان تئاتر در ایران او را از طریق (فیلم اجرا) می‌شناسند.

هدف این کتاب ارائه گاه‌نگاری تئاتر سانزیو نیست، بلکه تلاش می‌کند به تفسیر طرح‌های او و تجزیه‌ و تحلیل اشکال گوناگون از مفاهیم فلسفی مختلف که کاستلوچی به تصاویر تبدیل کرده است، بپردازد. این کتاب در 6 فصل هم‌چون "سانتا سوفیا، تئاتر خمر"،  "یک تصویر باز"، "از تراژدی به معما" و "اوریدیس از کلینیک فلیزنبیک" بدون توجه به زمان‌بندی کاری، در هر فصل داستانی از دوره‌های کاری او را روایت می‌کند که تحلیلی از مواجهه گفتمان کارگردان با گفتمان‌های فلسفی و زیبایی‌شناختی‌ای که در پروژه‌های اوست.

در این سال‌ها همچنین پایان‌نامه‌هایی مرتبط با شیوه اجرایی کاستلوچی پژوهش شده است که یکی از آنها در همان سال 89 به نگاه بنفشه اعرابی دانشجوی فارغ‌التحصیل فوق لیسانس تربیت مدرس بود. او به نام "تئاتر چندرسانه‌ای با نگاهی به تجربیات دو کارگردان معاصر گی کاسیه و رومئو کاستلوچی" این پژوهش را انجام داده است.

در چکیده این پژوهش آمده است: "تئاتر امروز، برای بیان خود، شیوه‌های نوینی را برگزیده، که از تنوع بسیاری برخوردار است، البته این شیوه‌ها، ریشه و پیشینه‌های زیادی دارند. در این پژوهش، یکی از این شیوه‌ها با عنوان تئاتر مولتی‌مدیا، ریشه‌ها، تکنیک‌ها و کاربردهای رسانه در تئاتر با نگاهی به آثار دو کارگردان معاصر، رومئو کاستلوچی و گی کاسیه بررسی شده است. این پژوهش شامل سه فصل، نتیجه‌گیری و سه پیوست است."

یکی دیگر از اقدامات مفید به نمایش درآوردن فیلم تئاترهای کاستلوچی در سال 95 در تئاتر باران بود که با سرپرستی کیومرث مرادی برگزار شد.

جمع بندی

کاستلوچی هنوز در ایران آموخته نشده و او از تنوع نگاه در یک وضعیت مدرن و پسامدرن در گوناگونی آثارش برخوردار است. هم دانشجویان و هم اهل تئاتر تجربی و هم تماشاگران تئاتری باید که او را در پژوهش‌ها و کارگاه‌ها و کلاس‌های به هم پیوسته بیاموزند.

ای کاش بشود باز هم با صرف هزینه یکی از بهترین کارهایش را در تهران به تماشا گذاشت و همه از این زیبایی غیرقابل وصف لذت لازم را ببرند. باید او را هم در ایران جدی گرفت؛ اگر قرار هست چشم‌انداز موثری پیش روی‌مان قرار بگیرد.

کاستلوچی هنرمند قرن بیست‌ویکم است، بنابراین باید آثارش را در پرتو اتفاقات مهم این قرن، مثل جنگ‌های خاور‌میانه یا واقعه‌ یازدهم سپتامبر، بررسی کرد. قطعاً آنچه امروز بسیاری از متفکران را واداشته که عصر حاضر را عصری بدانند، که به جهان کائوس نزدیک می‌شود، از دید کارگردان ایتالیایی هم مخفی نمانده است. کاستلوچی در مصاحبه‌ای با ظرافت اشاره می‌کند: "در هنگامه‌ پیدایش، با کلام خداوند بود که جهان آفریده شد اما در وقایع اخیر در قرن ما سکوت خداوند آفریننده‌ شرایط است."

کاستلوچی معتقد است در چنین شرایطی تئاتر می‌تواند نقش منجی را بازی کند. تئاتر می‌تواند انسان‌ها را وادارد که از نو به مفهوم تراژدی بیاندیشند و در آن بازنگری کنند تا بتوانند سرنوشت بشریت را تغییر دهند.

 

منابع:

اعرابی، بنفشه، پایان نامه،  تئاتر چندرسانه‌ای با نگاهی به تجربیات دو کارگردان معاصر گی کاسیه و رومئو کاستلوچی، پژوهشگاه علوم و فناوری اطلاعات ایران. پاپالیسکیو، لنی، روایت ماتریالیستی بدن‌ها از بیماری و ضعف بر صحنه نمایش، ترجمه نیما شهرابی و نسترن گوران، روزنامه همدلی، چهارشنبه 24 شهریور 1395 سال دوم شماره 4. 

برپایی کارگاهی از آثار رومئو کاستلوچی، ایسنا، ۸ دی ۱۳۹۵.

تازه‌های ماه و خورشید؛ مهر، دی 97.

 تئاتر رومئو کاستلوچی" در بازار کتاب معرفی می‌شود، هنرآنلاین، 29 آبان 97.

قاسم‌زاده، نفیسه، و منصوری، ناهید،  ارزیابی هنرمندان تئاتر از اجرای ”داستان معاصر آفریقا” کار ”رومئو کاستولوچی، ایران تئاتر، چهارشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۹.

دیهیمی، نازنین،  رومئو کاستلوچی، کارگردانی که حرف نمی‌زند، مجلۀ شبکۀ آفتاب، شمارۀ 12، آذر 95.

رومئو کاستلوچی با هابیل و قابیل به پاریس رفت، تسنیم، بهمن 97.

شاهی، ماریا، گفت‌وگو با آرش عباسی، از "داستان عامه پسند" تا "ویولن تایتانی"، مجلۀ آنگاه، شمارۀ 6 و 7، سال 95.

کلودیا کاستلوچی در ایران کارگردانی می‌کند، خبرگزاری دانشجو، 7 اردیبهشت ۱۳۹۵.

کیان پور، آیه، رومئو کاستلوچی در 15 دقیقه، خبرآنلاین، ۳۰ بهمن ۱۳۸۹ .