سرویس تئاتر هنرآنلاین: متون نمایشی الزاماً بر اساس یک طرح داستانی نوشته میشوند و شیوه ورود به روایتها گاهی از طریق یک موقعیت یا حادثه انجام میشود. در متون نمایشی و کلاً اجراهای عارضهمند و غیرنمایشی، نویسنده اغلب فقط روی بنمایههای ذهنی مورد علاقه، اما پراکنده و بیانسجام خودش تاکید میورزد؛ او میکوشد آنها را به صورت چیدمانی و با ترتیبی که در ذهنش برای آنها قائل است، پشت سر هم، در نظر بگیرد. این متون و اجراها اساساً به حوزه تئاتر و نمایش ربطی ندارند و اگر صد بار هم روی صحنه بروند (که امری محال است) باز جزو اجراهای بیمحتوا و بیساختار به شمار میروند. فاجعه وقتی بدتر و غیرقابل تحملتر میشود که خود صحنهها هم حتی به صورت جداگانه بسیار بیمحتوا، بیساختار و اساساً نوعی نمایهپردازی بیسر و ته جعلی باشند.
اجرای غیرنمایشی "گزارشی مرگبار از فصل سیاه خواب" به نویسندگی جواد صداقت و کارگردانی الهام ابنی که به عنوان یکی از اجراهای چارت نمایشی سی و هفتمین جشنواره تئاتر فجر در سالن چهارسو اجرا شد، نه داستانی است و نه موقعیت شاخص و توجیه شدهای را به نمایش میگذارد؛ از تعدادی صحنههای متوالی بیربط به هم تشکیل شده و در هرکدام هم ظاهراً یک موضوع مبهم با زبانی ساختگی و غیرقابل فهم که در تعریف گویش محلی هم نمی گنجد و عامدانه در نظر گرفته شده، ارائه میشود. نمایش در آغاز با صحنهای نامتعارف و بیدلیل که میزانسن آن هم بیمعنا و عاری از هرگونه تاویل عینی و نمایشی است، آغاز میشود و حتی حالت تعزیه و نوحهخوانی هم در آن هست، اما معلوم و مشخص نیست که این حرکات و موسیقی تعزیت برای چیست؟ مرد بر کف صحنه قلیان میکشد، بعد ناگهان بر میخیزد و به شیوه خاص جنوبیها سینه میزند. موسیقی جنوبی هم آنان را همراهی میکند. مرد ژست تفنگ در دست داشتن را بداههنمایی میکند و عمل شلیک را نشان میدهد؛ به طور همزمان بازیگر زن که هدف شلیکهاست قاه قاه میخندد و متعاقباً آواز دشتستانی، موسیقی بندری، حرکات موزون و بیان الکن و ساختگی بازیگران، غذا خوردن و خیلی صحنههای بیاساس، بیربط و عاری از ارتباط به هم و مخصوصاً گنگ و مبهم پشت سر هم ردیف میشوند و... .
حرکات موزون و استفاده از آواز و موسیقی زیاد است؛ ضمناً کلاً در اجرا فقط به تعداد انگشتان دست جملات فارسی و قابل فهم وجود دارد. بقیه همانطور که گفته شد زبان نه فارسی است و نه عربی، بلکه زبانی مبتنی بر اصوات هجادار ساختگی است. راه رفتن بازیگران در صحنههایی همانند حرکات مکانیکی منقطع و یا به حرکات عروسکهای کوکی شباهت دارد.
در جایی بعد از رقص "ههل یوسه" زن و مرد کمی به زبان فارسی حرف میزنند و بعد "همان آش و همان کاسه"؛ یعنی زبان ساختگی به کار میرود تا مجالی دیگر فراهم شود. آخرش به زبان فارسی، بازیگر زن به هجوم هواپیماهای دشمن نامعلوم و موشکها اشاره میکند و تماشاگر میفهمد که موضوع به جنگ ارتباط دارد. در چند جمله معدود بعدی موضوع نفت مطرح میشود: "موشکهای دشمن تمام مراکز نفتی ما را زدند و من با همین دستام جلو ریزش نفتها را گرفتم"، "من دختر به اجنبی نمیدم، حتی اگه او یک تاجر نفت باشه"(این دیالوگ بدون دلیل و بیآن که موضوع خواستگاری در میان باشد، به گونهای بیربط بیان میشود)، "دیشب داشت بارون میآمد، اما بارون نبود. این قطرههای نفت بود که پارچه سفید را.." (این دیالوگ هم وقتی بیان میشود که یکی از بازیگران یک دوش حمام را روی سر او گرفته است؛ بعداً در صحنهای دیگر تعداد دوشها افزایش مییابد.)
در یکی از صحنهها بازیگران زوزه میکشند و در صحنهای بازیگر مرد بدون دلیل تبری در دست دارد و اصواتی بیان میکند. در صحنه دیگری بی آنکه اجرا کمدی یا او عقلش را از دست داده باشد، خود را هواپیما تصور میکند؛ دستهایش را در طرفین مثل بال تیارهها باز میکند و میگوید: "من یک هواپیمای جنگیام؛ من یک قاتل جنگیام". در صحنهای بازیگر زن پارچه قرمزی را در دست میگیرد و میگوید: "این خون پدر و مادرمه". در صحنه پایانی هم، بازیگران که یکی از آنها دبههای پلاستیکی خالی زیادی را به نشانه دبههای پر از نفت به دور بدنش بسته و آویخته، رقصبندی میکنند و ...
با نگاهی حتی گذرا به موارد فوق عملاً ثابت میشود که در این اجرا خبری از پرسوناژ، داستان و مقوله بازیگری نیست. کارگردانی آن بسیار بد انجام شده و صحنهها به هم ربطی ندارند. در کل محتوا و متن هم غیرنمایشی، گنگ، مبهم و غیرقابل تحمل است.