سرویس تئاتر هنرآنلاین: نمایش "وقتی خروس غلط میخواند" آخرین تجربه تئاتری علی شمس است که در دومین روز از سی و هفتمین جشنواره بینالمللی تئاترفجر در بخش میهمان و مسابقه تئاتر بینالملل این رویداد ساعت 18 و 20:45 در تالار استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر اجرا خواهد شد. این نمایش یک دیکتاتور را به تصویر میکشد و روایت زندگانی او را از دورانی که نطفهاش تشکیل شده تا آینده و لحظه سقوطش پیش میبرد. ما شاه نادم را در صحنههای خواب و رویا، در رحم مادرش هنگام روبهرو شدن با وجه زنانهاش و به عبارتی "اگر"ش میبینیم. این دیکتاتور که جوانی مبارز در حزب بوده، ذره ذره پیشرفت میکند و تبدیل به پادشاهی میشود که دنیا را ویران میکند و.... قصه در چند صحنه جدا از هم روایت میشود که در انتها اجراست که همه آنها به هم مرتبط و متصل میشوند.
علی شمس در گفتوگو با خبرنگار هنرآنلاین درباره فضای نمایش "وقتی خروس غلط میخواند" و ریشههای آن توضیح داد و گفت: من به ارجاع فرامتنی و زیست بیرون از متن علاقه خاصی دارم و در عین حال معتقدم که باید از پیش داشتههای ذهنی تماشاگر هم، استفاده به جایی کنم. البته استفاده به جا از داشتههای ذهنی مخاطب کاری است که از سدههای گذشته تا امروز خیلی از هنرمندها انجام دادهاند. به عنوان مثال در هنرهای تجسمی از رافائل و داوینچی تا نویسندگان در حوزه ادبیات داستانی و بسیاری از مشاهیر هنر در حوزههای مختلف به زیست بیرون از متن و ارجاعپذیری از درون متن معتقد هستند. آثار افرادی مثل خاقانی، بیهقی و حتی حافظ در ادبیات از این ویژگی برخوردار است همچنین صنعت تلمیح استعاره در بدیع و عروض نیز اینگونه است.
او ضمن اشاره به اینکه زیست بیرون از متن و ارجاع فرامتنی یکی از علاقمندیهایش در نگارش و کارگردانی است، خاطرنشان کرد: اساساً آنچه را که دیگران عیب میدانند من حُسن میدانم. آنچه عیب دانسته میشود مانند تورم نشانه، میزانسن کردن نشانه، استفاده از ظرفیت ذهنی تماشاگر برای رهگیری نشانه، رسیدن به نشانه ثانویه یا دست کم یک تفسیر و آنچه ذهن مخاطب را خسته میکند و مخاطب میگوید دچار فوران دادهها و اطلاعات شده است و یا اذیت میشود و پیچیدگی بیمورد دارد از نظر من حُسن است.
شمس در پاسخ به این پرسش که آیا علاقهاش به روایت در فضایی تودرتو مخاطب را دچار نامفهومی اثر و عدم ارائه مطلوب با آنچه مدنظر دارد، نمیکند، عنوان کرد: به قول شمس تبریزی من اگر بخواهم سخنی بگویم، سخنم به آن شخص خواهد رسید حتی پس از هزار سال! خاصیت جامعه در حال گذار و فرهنگ زیست نکرده ما در این سرزمین است که ذهنیت مخاطب در تعریف مولف و هنرمند، موضوعگرا نشده که نتیجه آن این است که یا با لفظ تحقیرآمیز روشنفکرنما با مولف برخورد میشود و یا به سرقت و کپی کاری متهماش میکنند. البته این درد درمان دارد. جیمز جویس در حوزه ادبیات داستانی درباره کاری مثل "اولیس" که ترجمهاش در ایران چاپ نشده ولی خلاصهاش در دسترس است میگوید که در این اثر آنقدر نشانه و پیچیدگی گذاشته است که برای هزار سال میتوانید در آن کنکاش کنید. این مثالی است که درباره خودم نمیزنم و هیچ قیاسی نیست.
او در ادامه افزود: یا مثلاً هیچکس از لینچ چیزی نمیفهمد ولی میگوید سراسر عجیب و ستایشآمیز است. بهرام بیضایی "بُندارِبیدخش" را مینویسد بعد عده زیادی به او میگویند حرفت را نمیفهمیم! این خاصیت زیستی اسمها است، یعنی اگر "وقتی خروس غلط میخواند" اسمش پیتر جیسون بود، مخاطبان فرضی میتوانستند درباره ظرفیتهای عمیق فلسفی آن حرف بزنند. بنابراین به همان اندازهای که نویسندهای متوسط میتواند رشد کند و به عنوان یک نابغه جا زده شود، به همان اندازه هم یک آدم آرتیست و اندیشمند هم میتواند تقلیل پیدا کند و یا متهم شود که دچار روشنفکرنمایی و غربزدگی شده و یا دست به کپی آثار مطرح خارجی زده است. میخواهم بگویم که اعتبار بحث و اعتبار مواجه با مخاطب در این حد نازل شده است که سعی میکنم نه به آن فکر کنم و نه از تمجید به خودم ببالم و نه از تقبیه غصه بخورم. به نظرم مخاطب اصلاً از حیث انتفاع ساقط است.
این نویسنده و کارگردان تئاتر با بیان اینکه به اعتقاد من زبان عنصر اصلی هر اتفاقی است و خارج از محدوده زبان نمیتوانیم زیست کنیم، عنوان کرد: زبان به معنی تمامیت خود و فراتر از متن است و آنچه در متن اتفاق میافتد، مواجه من با فارسی است که بسیار به آن علاقمندم. در واقع نوعی مواجه است که هیچگاه در نمایشنامهنویسی ما بالغ نشده، به این دلیل که آن را همیشه در جهت یک قصه سر راست به کار بردهاند و شکوه آن را میتوان در آثار رضا براهینی، شهریار مندنیپور، اصغر کشکولی، هرمز شهدادی، هوشنگ گلشیری، ابراهیم گلستان و خیلی افراد دیگر که در حوزه ادبیات و داستان کار کردهاند، دید. ما ابر تجربهای که در حوزه نمایشنامهنویسی و مواجه شخصی با زبان داریم، مختص به بهرام بیضایی است. از سه برخوانی تا مرگ یزدگرد، این نابغه بزرگ با زبان فارسی چه میکند. بعد از سالهایی که نمایشنامه نوشتم تصورم از زبان فرق کرده و به تعلیق و به تعویق انداختن زبان فکر میکنم.
او در خصوص میزانسنها و اتصال چارچوب تصویری نمایش از یک قاب به قاب دیگر توسط شخصیتهای نمایش که بخشی از بار معنایی نمایش را به دوش میکشند، توضیح داد و گفت: من همیشه یک باکس سفید مستطیل در ذهن میدیدم و میخواستم لایه پلکسی و شیشه بزنم بهاین دلیل که میخواستم کارهای مَپینگ روی آن انجام دهم. مجبور شدم ایده را تقلیل دهم و آنچه حالا روی صحنه میبینیم تقلیل شده تمام ایدههاست. خلاصه اینکه دوست داشتم در این فضای ناکجای بینشانه بیفرم، حضور آدمها باشد که چینش، نشانه و تفسیر ایجاد میکند.
شمس درباره دوپاره بودن آثار نمایشیاش که در بخش نخست سوالهایی در ذهن مخاطب ایجاد میکند و درباره موضوعهایی به ذهنش تلنگر میزند و قسمت دوم که گرهگشایی میکند، یادآور شد: من فرم دو پاره را دوست دارم. در ادبیات هم میبینید که قلمه میزند؛ غزل مثنوی، سپید مثنوی و... یعنی برای من هیچ باید و نبایدی وجود ندارد. تئاتر برای من امری شخصی است که با اعتماد چند آرتیست دیگر تولیدش میکنم. هیچ قانونی را برای آن متصور نیستم. اصولا مواجه آرتیست با جهان در هر مدیومی که کار میکند مواجهای شخصی است و این لحن شخصی است که به هر چیزی شکل میبخشد. امروزه زمانیکه از احمد آقالو، حسن معجونی یا سیامک صفری یا اکبر زنجانپور و... حرف میزنیم، میدانیم این افراد کسانی هستند که مواجه مشخصی با ریتم، لحن، بیان و بدن نسبت به واژه پیشنهادی که نقش دارد، ارائه میکنند.
او در پاسخ به این سوال که آیا ارجاعات بیرون متنی را در اختیار بازیگران نیز قرار میدادید، تصریح کرد: خیر. فقط تمرکزم روی یک چیز بود، دیکتاتور و انسان شنیع که روزی برای آزادی مبارزه میکند و در روزگاری دیگر به نابودگر آزادی تبدیل میشد، از بند ناف و از رحم مادر تا جایی که خودش را میکشد را میبینیم و در صحنه بعد میرسیم به این منطق که تو داری برای آزادی مبارزه میکنی، ولی جهان هنوز جهانی رئالیستی است.
شمس درباره دو بخشی بودن نقشها، نمایش و ارتباطی که با آن برقرار کرده است، گفت: کاراکتر سام کبودوند و بانیپال شومون دو سوی یک زیست و در واقع یک نفر پیش از قدرت و پس از قدرت هستند. دو مواجه دارند که در یک لحظه اتفاق میافتد و یکدیگر را درک میکنند، بدون اینکه از حضور هم آگاه باشند. مواجه با خویشتن نه به عنوان امری تجریدی و درونی بلکه به عنوان امری عینی در زمان، در نوشتن و خواندن خیلی جذاب است. من میخواستم این مواجه در قالب قدرت باشد. در قالب آدمی که نه برای فهم اشتباهاتش، بلکه برای اینکه اسمش در تاریخ بد نماند خودش را میکشد. نمیخواستم صرفاً موضوع را به کشور خودمان یا دیکتاتورهای خاورمیانه محدود کنم، بلکه دوست داشتم به عنوان یک فرآیند و امری تاریخی آن را ببینم. معتقدم این ظلم در تاریخ وجود دارد و خشونت بقای ما را نجات داده است.