سرویس تئاتر هنرآنلاین: واقعیت این است که دکتر قطبالدین صادقی یک تئاتری تمام قد برای صحنه و اجراست. شاید ذوق و استعداد وافر او در اجراهایش از او یک کارگردان بزرگ ساخته است. در همین سمت و سوهاست که آدم تئاتری یک لقب برازنده برای اوست. کارنامه کاری وی که مالامال و سرشار از اجراهای صحنهای گوناگون است، نمایشگر این اندیشه است که صادقی با سلاح مبارزه با جهل و خودکامگی هماره کوشیده تا یک خط خطیر خطه تئاتری را پی بگیرد. در همین صیرورت است که از صادقی یک هنرمند سر تا پا آگاه ساخته. کافکا این نویسنده سرشناس چک، که به قولی دگر دیری است که از این منزل ناپاک کوچیده است، به همراه آلبر کامو از نسل بیجانشینهایند، نسلی که به قطع و یقین هم آغازش و هم پایانش در ادبیات مدرن تالی و نمونه ندارند. این بار نیز صادقی با زیرکی تمام، تمامت زندگی و هستن و زیستن کافکا را در برشهایی طولانی و متوالی، انگار که یک سری اسکچهای تئاتری را رقم زده، به زیبایی هرچه تمامتر، کلاهش را به احترام کافکا از سر برمیدارد و از همه تماشاگرانش نیز میخواهد که به احترامش از جا برخیزند و قیام کنند.
صادقی در شش برش از زندگی، غمها، پدرش، خانواده، عشقهای ناکامش و در یک کلام کلیت هستنش توانسته دورنمایی زیبا و چشماندازی رنگارنگ از زندگی این درامنویس و قصهپرداز بزرگ بیافریند. از محاکمه تا هنرمند گرسنگی، از با من سخن بگو کافکا تا کلیت آثارش را انگار عکاسی کرده و بازیهای خوب بازیگران خبرهاش نیز او را یاری داده تا در یک آلبوم هفت صفحهای بتواند کل زندگی کافکا را با همه غم و اندوهش بر صحنه بیاورد. شاید در این برشها، زیباترین برش مربوط به زندگی پدر او باشد و این در حالیست که او هرگز رابطه خوبی با زنها نداشته است و اگر هم عاشق زنی شده دست آخر از آسایشگاه سر درآورده است. پدر او نقش اساسی در زندگی کافکا داشته و این نکتهای است که در کتاب (نامه به پدر) کافکا آشکارا پیداست. عشقهای کافکا عشقهایی سرد، بیروح و از سر خالی نبودن عریضه بوده است. او هرگز عاشق نشد، چندان که هرگز زندگی نکرد و در تمام طول زندگیاش تنها گلایههایی از هنرمند گرسنگی دارد.
دکتر صادقی در اجرای خود، از تمام کتابهای کافکا سود جسته است و شاید بهترینش بهرهبرداری آگاهانه و هوشمندانهاش از مقاله هنرمند گرسنگی این نویسنده بزرگ باشد. در کل، وقتی اجرا به پایان میرسد، تازه اول درگیری تماشاگر با خودش است. یک تابوت در وسط صحنه است که در پایان اجرا وقتی در تابوت باز میشود، تماشاگران میبینند در تابوت فقط یادداشت و کتابها و نوشتههای کافکاست و نه جسدی یا حیاتی موهن. هرچه هست کتاب است، یادداشت است، نوشتار است، ماحصل پنجاه سال زندگی است و نه تابوت مردگانی که باید در مرگشان گریست و بر سر و تن زد، و این بیتالغزل کار صادقی است. در وسط صحنه آن تابوت بزرگ، جایگاه چیزی است که ما به آن میگوییم کافکا با من سخن بگو.
دیگر کافکایی در کار نیست، چندان که آلبر کامویی نیز هم و این دو چقدر شبیه هماند، چقدر سرخوردگیهای زندگیشان به هم شبیه است. به اعتقاد من دکتر صادقی در همین هفت برش صحنهای یا برشهای اپیزودیکش توانسته با بازی برجسته نوید نوروزی در نقش کافکا، زیباترین بینش و برداشتها را از زندگی این مرد بزرگ نمایش دهد. نکته دیگر طراحی صحنه دکتر صادقی است که سخت اعجابآور و تحسینانگیز است. او سرتاسر صحنه را با پراتیکابلهای سفید پوشانده و خطوطی از دست خطهای کافکا را به زبان آلمانی به این مکعبها مزین ساخته است. نورپردازی زیبا، بازیهای خوب سونیا فاروقی، مرجان آقانوری، شهرزاد وجدانی و دنیا گفتاری دست به دست هم داده و با بازی بیهمتای نوید نوروزی، از این اثر یک عکس یادگاری جاودانه ساخته است. عکسی که هرگز نخنما نمیشود، گرد و خاک به خود نمیگیرد و زنده و تابنده تا ابد روشنگر زندگی فرانتس کافکا است.
در کل باید انتخابهای دکتر صادقی را ارج نهاد. کافیست یک لحظه بیندیشیم که چگونه امکان دارد در هفت برش دراماتیکی، زندگی کامل هنرمندی پر پیچ و خم و همورا که چندان هم نزیست را بر صحنه آورد. صحنهای که آینه تمام قد زندگی انسانی است به نام فرانتس کافکا که شاید بزرگترین بهره قطبالدین صادقی از این اثر کتاب نامه به پدر باشد. پدری که هیچگاه او را درک نکرد و در تمام لحظههای زندگی در آرامفرسایشگاهها دنبالش گشت و از این رو است که زندگی کافکا یک زندگی کوتاه و زودگذر است.
در پایان این مسطوره همه به احترام دکتر صادقی برمیخیزیم، قیام میکنیم و برداشت عالیاش از زندگی کافکا را تحسین میکنیم. با این معترضه که نورپردازی، طراحی صحنه و به خصوص طراحی لباس، سخت زیبا و به دل نشستنی است. بازیهای همه شاید یک دست نباشد اما در کل قابل ستایش است. بازیگرانی جوان که آینده را مثل زندگی کافکا پیشگویی میکنند و به قول دکتر صادقی: با من سخن بگو کافکا، تنها در این جاده طولانی و من که انتهای جاده را برای یک مرد بزرگ و عمیق بسی طولانی حس میکنم.