سرویس تئاتر هنرآنلاین: استفاده از داستان و تنظیم و آدابته کردن آن با مدیوم نمایش، معمولاً یا شامل تغییراتی در متن هم هست و یا همان متن بدون تغییر نسبی موضوع، بر مبنای ابتکار و سلیقهای شخصی یا هنرمندانه صرفاً برای اجرا صحنهبندی و میزانسندهی میشود. در هر حال تعریف داستان در گستره ادبیات غیرنمایشی با تعریف آن در حوزه نمایش تفاوتهایی دارد؛ از جمله، آنکه چون داستان برای خواندن و فهم ذهنی و نیز درک حسی از طریق درک ذهنی کاربری پیدا میکند، ممکن است تماماً و یا بخش مهمی از آن صرفاً روایت غیرمستقیم عاری از "گفتوگو" باشد؛ در این شرایط کارگردانی که چنین داستانی را برمیگزیند، خودش باید بر اساس مضمون داستان و نوع کاراکترها قادر باشد مضمون را به موقعیتهای دو یا چند سویه مبتنی بر دیالوگ، تبدیل نماید و در چارچوب موضوع به همه چیز جنبههایی عینی و نمایشی بدهد.
در نمایش"اعتراف؛ یک برگمان خوانی" که بر اساس داستانی با همین عنوان، اثر "اینگمار برگمان" (کارگردان برجسته و مشهور سینمای سوئد) توسط علیرضا نراقی با تغییراتی سلیقهای تنظیم و توسط خود او طراحی و کارگردانی شده، تماشاگران با چنین رویکردی روبهرو هستند. عنوان نمایش از قبل محتوای اجرا را لو داده است و موضوع محوری نمایش هم عمدهتاً عبارت از اعتراف یک زن شوهردار به رابطه عاشقانه نامشروعش است. با آنکه متن برای اجرای روی صحنه تنظیم شده، اما محتوا و داشتههای آن همچنان خصوصیت داستان نوشتاریاش را حفظ کرده و فقط در یک مورد که منجر به شکلدهی پارادوکسی ساختاری و نمایشی شده، اجرا تاحدی نمایشی و تعلیقآمیز از کار درآمده است: اعتراف زن شوهردار منجر به اعتراف خود کشیش هم میشود و این نقطه عطف نمایش به شمار میرود.
اقرار در جایگاه خاصی که به این منظور در کلیسا هست، انجام نمیشود و بنا به مصلحت نمایشی، در قالب دیدار معمولی زن مربوطه با کشیش، شکلدهی شده است؛ این ترفند شخصی کارگردان، صحنه را که صرفاً به گفتوگوی تنگاتنگ محدود بوده از یکنواختی درآورده است؛ تناقضات موجود در زندگی پرسوناژها، از جمله تحصیلات زن در رشته الهیات، نحوه پرورش کلیسائی او و حوادثی که در زندگیش رخ داده و مرتکب شده، دیالوگها و موقعیت را به طور نسبی کنشزا کرده است.
هر دو پرسوناژ اصلی نمایش به نحوی یک سویه شده و تنها هستند، اما نوعی قیاس نسبی هم بین این دو شکل گرفته است: زن میخواهد کانون خانوادگی و دیار خود را ترک کند و به یک آزادی نسبی برسد؛ یعنی به گونهای چارچوب زندگی بسته، خلاصه شده و تا اندازهای دروغ و پوشالی زندگیش را میشکند؛ درعوض، کشیش همچنان در دنیای محدود و تنهای خود باقی میماند و چنان مینماید که اساساً جائی ندارد که برود و از بدو تولد در محیط کلیسا بوده و غیر از آن چیز دیگری را نمیشناسد و حتی نمیپسندد.
باید یادآور شد که دیالوگها دارای ایجاز هستند و از زیادهگویی پرهیز شده است؛ ضمناً نشان میدهند که هر دو پرسوناژ اصلی نمایش هرکدام به دلایلی آدمهایی خاص به شمار میروند؛ در نتیجه، اجرا علاوه بر تماتیک بودنش، "پرسوناژ محور" هم هست. دیالوگها اغلب معنادار و نسبتاً تاویلآمیز هستند: "فقط حرفهایی را زدم که توی دهنم گذاشته بودند"، "ما از این که بتوانیم خودمان باشیم، ناتوانیم"، "احساسی که انسان بعد از اعتراف دارد احتمالاً ویرانگره"، "کلیسا برای مردمان ساده ساخته شده، کسانی که زود همه چیز را باور میکنند"، "من از روز اول در عدم و ابدیت زندگی کردهام"، "شک مال کسیه که ایمان میآره"، "من میخواهم هرچه را که مربوط به اینجاست، ترک کنم" و... . در جاهایی دیالوگ تبدیل به مونولوگهای کوتاه میشود.
نمایش "اعتراف؛ یک برگمان خوانی" در اصل "دوئودرام" است، اما عوامل و عناصری به آن اضافه شدهاند؛ یک خدمتکار در صحنه است که هیچ دیالوگی ندارد؛ ضمناً خود کارگردان هم در آغاز نمایش بخشی از یک کتاب "اینگمار برگمان" را از زبان خود او میخواند که از لحاظ مضمون و کارکرد اجراییاش مقدمه و پیش درآمدی برای نمایش میشود؛ این گفتار درباره مفاهیمی مثل گناه و اعتراف به آن و توضیحاتی در مورد کودکی و بزرگسالی خود "برگمان" و تاًثیرات محدودیتهای اجتماعی و تاریخی و اشارهای به نازیسم است و.... ضمن آنکه در پایان هم باز کارگردان به صحنه میآید و قسمتی از یک نقد ضمنی را که در مورد "برگمان" نوشته شده، میخواند و این افزوده، پایانی میشود برای اعتراف زن شوهردار گناهکار و کشیش؛ او در یکی از صحنهها هم همانطور که در کنار و نزدیک به تماشاگران نشسته، سؤالی را از کشیش میپرسد و... .
طراحی صحنه بسیار ساده است و هدف از اجرای آن نشان دادن داخل کلیسا بوده است، اما بیشتر به هال یک آپارتمان شباهت دارد و از محراب و غیره خبری نیست؛ فقط دو صلیب بزرگ بر طرفین دیواره انتهایی صحنه نصب شده است. طراحی لباسها ساده و مناسب با موقعیت روحی، روانی و کاری پرسوناژهاست. کارکرد موسیقی مقتصدانه و محدود است و هرگز بر نمایش تحمیل نمیشود. استفاده از نور معمولی و نور موضعی نسبتاً بجا و کاربردی است: برای تاکید بر مونولوگگوئی کوتاه پرسوناژهاست.
کارگردانی و انتخاب میزانسنها به تناسب متن، ساده و معمولیاند؛ ضمن آنکه نکات راز و رمزدار و نشانهواری در متن وجود ندارد (صرفاً یک موضوع و موقعیت کوتاه است) تا میزانسنها تاویلدار شکلدهی شوند. کارگردان در هدایت بازیگران موفق بوده و هردو بازیگر اصلی، لیلا بارگاهی و کوشیار عبدالهی مشایی و حتی خدمتکاری که نگاه و حالتی بسیار سرد دارد، جملگی خوب بازی میکنند.
نمایش "اعتراف؛ یک برگمان خوانی" با طراحی و کارگردانی علیرضا نراقی به رغم برخی کاستیهای نمایشی متن که برای دنیای نمایش محدویتهایی در کارگردانی ایجاد کرده، از نظر محتوا نسبتاً حائز اهمیت است. این اجرا یک درام مذهبی اجتماعی نسبتاً انتقادی به حساب میآید. ضمناً نوعی ادای دین به "اینگمار برگمان"، کارگردان نامدار سینما هم محسوب میشود و در کل به یک بار دیدن میارزد.