سرویس تئاتر هنرآنلاین: آقاجون؛ پدر بزرگ خورشید (خورشید شایانفر) ناپیدا است. خورشید برای یافتن آقاجون جستجویاش را آغاز میکند. خورشید با جستجو در نشانههای که از آقاجون برجای مانده است، میکوشد تا او را بیابد. خورشید در پایان نمایش درمییابد آقاجون آگاهانه این نشانهها را در مسیر راهش قرار داده است تا او بتواند پیدایش کند.
تماشاگر کودک میکوشد با همراهی بازیگر نوجوان (خورشید) از راه نشانهها به معنا دست یابد. این نشانهها به تنهایی واجد معنا نیستند بلکه نظامی که این نشانهها برپایه آن استوار است ما را به معنا رهنمون میکند.
به تصور من نمایش "جادوی پاهای من" نمایشی نوآور است زیرا میکوشد در بافتی نمایشی مباحث نشانهشناسی را برای کودک تفهیم کند.
نشانههای پدربزرگ چیست؟ اشیائی که بیانگر هویت او هستند. اشیائی که دلالت برحضور او درگذشتهای نزدیک را دارند. پروژه نمایش "جادوی پاهای من" این است با یافتن نشانهها میتوان حقیقت را کشف کرد.
خورشید از کودک تماشاگر میخواهد تا نشانههای پدربزرگ را به زبان بیاورد سپس او را به صحنه (خانهاش) دعوت میکند تا نشانههای را جستجو کند. خورشید میخواهد با جستجوی این نشانهها پدربزرگش را پیدا کند. شطرنج، دندان مصنوعی و عینک نخستین نشانههای است که خورشید پیدا میکند. خورشید درمییابد آقاجون از خانه بیرون نرفته است. خورشید برای یافتن آقاجون از شطرنج میآغازد. سپس درمییابد مهره فیل شطرنج آقاجون گمشده است. خورشید با یاری تماشاگر مهره فیل را پیدا میکند.
فیل شطرنج آواز میخواند: "یه دونه انار دو دونه انار، اردک پلاستیکی" خورشید درمییابد باید اردکها را جستجو کند.
اردکها: "وقتی هوا تاریک می شه یه صدایی لالایی میگه" خورشید نشانهای دیگری از پدربزرگش را مییابد .
مهرههای دومینو یکی پس ازدیگری میافتد و خورشید از نشانهای به نشانه دیگر میرسد و سرانجام با حضور کودک تماشاگر میتواند پاسخ معماها و چیستانها را بیابد و آقاجون را پیدا کند.
معنای جادوی پاهای من چیست؟
پدربزرگ بر روی نوار لالاییاش مینویسد: وقتی مجسمههای چوبی ساز میزنند طلسم من باطل میشود. خورشید با یاری کودک تماشاگر معنای این نشانه را درمییابد و هنگامی که خورشید و کودکان پای میکوبند جادو باطل میشود و خورشید آقاجون را پیدا میکند.
نمایش جادوی پای من نمایش کودک است زیرا کودکان رابه کنش فرامیخواند. کودک درمییابد که میتواند با کوشش راستین به خواستههای خود دست یابد. نمایش میتواند ذهن کودکان را فعال کند و آنان را به پویش همگانی وجستجوگری فرا خواند.
"جادوی پاهای من" نوآوری بیشماری دارد به عنوان مثال میکوشد مباحث زبانشناسانه را با کودک تماشاگر در میان بگذارد. نمایش میخواهد بگوید ما کلمات بیشماری داریم و هر کلمه کاربردی دارد و این کلمات باهم متفاوت هستند. خورشید میگوید: مابه آب وقتی از ابر میبارد میگوییم باران و وقتی آب منجمد میشود میگوییم یخ. و... از سویی دیگر میکوشد به ماهیت کلمه پی ببرد.
نمایش میکوشد تفاوت کلمات و شیوه به کارگیری آن را به کودک بیاموزد اما به تصور من پروژه زبانشناسانه این نمایش ناکام است. کودک تماشاگر همانند خورشید نمیداند چرا ما برای نامیدن آب، کلمات متفاوتی داریم خورشید میخواهد علت این تفاوت را بداند از این رو به جستجوی فرد دانایی میرود تا راز کلمات را بیابد آن مرد دانا همان پدر بزرگ (آقاجون) است. اما خورشید به علت گمگشتگی آقاجون نمیتواند به راز کلمات پی ببرد. از این رو پروژه زبانشناسی نمایش متوقف میشود. از این پس موضوع نمایش یافتن فرد گمشده است و نمایش میکوشد با رویکردی نشانهشناسانه فرد گمشده را پیدا کند.
به تصور من در نمایش "جادوی پاهای من" شخصیتهای بازی چنان که باید و شاید اهمیت ندارد. تنها شخصیت نمایش خورشید، مادر خورشید و پدر خورشید است. شخصیتهای دیگر کاربردی ندارند و این تعدد شخصیتها بیهوده است. حتی شخصیت پدر بزرگ هم چنان که باید و شاید پرداخته نمیشود. در نتیجه تعدد بازیگرانی که بیهوده بر صحنه حضور دارند به نمایش آسیب میرساند.
نمایش برخی از بازیگران را به شکل خلاقانهای به عنوان فضای صحنهای به خدمت میگیرد اما باید بگویم با این وجود بازیگران و نقشهای بیشماری در نمایش وجود دارد که بیهودهاند و کاربردی ندارند مانند آقا اسماعیل، شادی، مریم خانوم، مهتاب و...
نمایش "جادوی پاهای من" در گریز از درامپردازی به بازیهای نمایشی، معما و چیستان گرایش بیشماری دارد. با این وجود این نمایش نمیتواند جای خالی شخصیتهای را پرکند. در نمایش "جادوی پاهای من" طراحی بسیار واجد اهمیت است. زهرا شایانفر کارگردان نمایش همزمان طراحی صحنه، لباس و عروسک نمایش را انجام میدهد. شایانفر در نمایش "جادوی پاهای من" میکوشد از طراحی ذهنی و انتزاعی دور شود و با دمیدن روح فانتزی به اشیاء شادی و نشاط را پدید آورد. شایانفر با ذهن خیالپردازانه خود میکوشد با اغراق و بزرگنمایی تماشاگر را به وجد بیاورد. این طرحهای دراجرا (بازیگر وکارگردان) هویت مییابد.
تلفنی که در صحنه نمایش کاربرد دارد در حقیقت بازیگری است که تن جامه او، نشانههایی از یک تلفن را دارد. مهرههای شطرنج پدربزرگ در حقیقت بازیگرانی هستند که هریک کلاهی بر سر دارند و هر کلاه به شیوه خاصی بیانگر یکی از مهرههای شطرنج است. شایانفر بار دیگر با طراحی کلاههایی متفاوت این بازیگران را به مجسمههای چوبین تبدیل میکند. شایانفر برای طراحی خود به نشانهها آشنا گرایش دارد. مادر خورشید سرنگ بزرگی را در دست دارد، بیمار او در یک چرخ خرید فلزی لمیده است و در گوشهای از این چرخ خرید یک آژیر کوچک نصب شده است. در این صحنه شایانفر با چند نشانه ماشین آمبولانس را بازآفرینی میکند.
نمایش "جادوی پاهای من" با بهره جستن از دستاوردهای علوم انسانی (زبانشناسی و نشانهشناسی) میکوشد راه متفاوتی در نمایش کودک و نوجوان آغاز کند.