سرویس تئاتر هنرآنلاین: نامتعارفگرایی و کوشش برای هرچه شخصیتر کردن متن و اجرای یک نمایش نهایتاً حتی برای تماشاگران روشنفکر دافعهزا و ناپذیرفتنی است، مگر آنکه از موضوع و محتوایی خاص، تاویلدار و بدیع برخوردار باشد و از طریق "فرم" و ساختار نامتعارفش به یک غایتمندی نهایی انساندوستانه شکل دهد؛ این غایتمندی ممکن است بعد از پایان نمایش و بر اساس کلیت اثر و یا طی اجرا به طور تدریجی به استنباط درآید؛ در چنین متون و اجراهایی نویسنده و کارگردان باید عمدهتاً در چارچوب معنای هنری تئاتر و غایتمندیهایی که همواره در هر سبک و ژانری تعریف شده و یا در قالب تجربهگرایی نوینی که قابل تعریف باشد، رویکردهای خاص و نامتعارف خود را به کار بگیرند و به نمایش بگذارند؛ محقق شدن چنین نگرهای هم دشوار است: هر نگاه شخصی معینی، بداعت و تجربهگرایی محسوب نمیشود و اغلب نشانگر تاکید نویسنده یا کارگردان بر من درونی و ذهنیات خاص، یک سویه و شخصی خودش است.
در نمایشواره "خاموشخانه" به نویسندگی و کارگردانی مهدی مشهور که هم اکنون در سالن سایه تئاتر شهر اجرا میشود، تماشاگران با اجرایی روبهرو هستند که در آن فقط نوعی جا به جایی عادات و شیوه زندگی واقعی با قرینههایی انتزاعی و قراردادی شکل داده شده و همزمان با به هم ریزی و چندگانه نمودن زبان همراه است؛ در آن از کاربری عناصری مثل داستان، پرسوناژ، موقعیت و حادثه (به معنای رخدادی که بر خود و دیگران تاًثیر بگذارد) اجتناب شده و نویسنده سعی کرده با اتکای بر شکلدهی صحنهای مبتنی بر عدم سنخیت و ناهمگن بودن همه چیز که فقط صحنهای انتزاعی توام با هجویهای ناقص را تداعی میکند، اجرایی ظاهراً نامتعارف و شبیه نمایشهای پست مدرنیستی ارائه دهد؛ این اجرا به طور همزمان تا اندازهای هم متکی بر نگره کاریکاتوریکی است: مثل خوردن میخ، پیچ، مهره و ابزار فلزی به جای غذا، آب و نیز غرابتنمایی عمدی در لباس، کفشهای کتانی لنگه به لنگه با دو رنگ متفاوت و رفتارهای غیرعادی. اجرا به دلیل تاًکید بر چنین عوامل و عناصری، بیشتر به هجویهای ابزورد و ناقص شباهت دارد و ناقص بودن جنبه هجوآمیزش هم مربوط میشود به عدم بنمایههای انتقادی در اجرا که اساساً فقط نوعی تقلیب محسوب میشود و نهایتاً به جای ایجاد ذهنیتهای انتقادی و ارائه حداقل یک غایتمندی، به تشکیک و ابهام دامن زده است. جنبه ابزورد آن هم به عدم غایتمندی و بیمحتوایی کامل اثر ارتباط دارد.
این نمایشواره، یک یخچال را در عرض و وسط صحنه به حالت واژگون و افقی بر کف صحنه نشان میدهد که درش رو به سمت تماشاگران باز شده و داخل آن با البسه، ابزار و ادوات گوناگون پر شده است (این هم جزو همان نگره کاریکاتوریکی محسوب میشود که قبلاً به آن اشاره شد). در دو طرف این یخچال واژگون یک زن و شوهر نشستهاند که خیلی کمحرف میزنند و زن طی چند صحنه تکراری از مرد با خردهریزهای فلزی پذیرایی میکند و به زبانی خارجی گاهی جملاتی معمولی بر زبان میآورد که از طریق بالانوشت به فارسی ترجمه میشود، ضمن آنکه این زوج بعداً به زبان انگلیسی و فارسی (فقط دوجمله) هم حرف میزنند؛ صحنه مورد نظر چند بار تکرار میشود و دعوایی بدون کلام هم رخ میدهد که نوعی "تظاهر به مردن یا خفه کردن" است؛ سپس زن زنده میشود و نهایتاً جای زن و مرد در دو طرف یخچال عوض میشود؛ البته تصویر یک تابلوی نقاشی هم در گوشه بالایی صحنه است که بتدریج و طی اجرا کامل میشود؛ این تمام مضمون و شاکله اجرایی نمایشواره فوق است.
این اجرا به رغم ایرانی بودن نویسنده و کارگردان آن در اصل اجرایی خارجی به شمار میرود که اجراکننده آن به جای پرداختن به مسائل جامعه ایرانی خودش، گرفتار "فرمگرایی" انتزاعی و نامتعارفگرایی بیپشتوانه است که بازدهی اجرایی، محتوایی و نمایشی برای تماشاگران ندارد.
آدمها به شکل کمیکی استحاله شدهاند و چرایی آن مشخص نیست: فقط بر اساس طرحی ذهنی، انتزاعی و بدون دلیل شکل گرفته و عملاً نشان میدهد که صرفاً شکلدهی یک اجرای صحنهای شخصی و سلیقهای مطرح بوده است.
میزانسن، ثابت، تکراری و خطی است: دو بازیگر در دو سوی یخچال واژگون شده مینشینند و گاهی بازیگر زن که نقش زن بارداری را ایفا میکند، ورود و خروجی دارد. دیالوگها بسیار محدود، اندک و خود صحنه هم چیزی جز نشان دادن وضعیتی غیرعادی نیست. خصوصیت آدمهای نمایش هم در وسواس داشتن آنها در چگونگی چیدن اشیاء و خوردن خردهریزهای فلزی است.
با آنکه جابهجا کردن و کاربری نامتعارف از همه چیز عمدی بوده، اما هیچ تمثیلی شکل نگرفته و اجرا فاقد هرگونه تاویل و تعلیق دراماتیک است. بر عدم سنخیت، نامتجانس بودن ابزار، عادات و مضمون تاًکید مشهودی شده، اما هیچ نتیجهای از آن نمیتوان گرفت. حالت پازلگونگی و درک اختیاری و غیر همسان تماشاگر از اجرا هم که معمولاً در یک اجرای "پست مدرنیستی" مطرح است، اینجا وجود ندارد. معلوم نیست قصد نویسنده از این همه تناقض چه بوده است.
تصویر نقاشی خاصی که فرشتگان و قدیسین را در کادر مستطیل شکل گوشه بالایی سالن نشان میدهد، در آغاز ناقص است و به تدریج تا انتهای اجرا کامل میشود؛ استفاده از این تصویر هم به درک محتوا و شاکله اجرا هیچ کمکی نکرده است. از موسیقی و آواز اپرایی بدون دلیل استفاده شده که هیچ مناسبتی با اجرا ندارد.
نمایشواره "خاموشخانه" به نویسندگی و کارگردانی مهدی مشهور نقض معنا از آدمها و همه چیز، از جمله نقض معنا از خود مدیوم نمایش است؛ نه سرگرم میکند، نه میخنداند؛ همزمان هیچ بنمایه فلسفی یا سبک و سیاق نوع خاصی از نمایش را به نمایش نمیگذارد. در بخش پایانی این نمایشواره کوتاه، گزارهای هم از زبان بچهای که در رحم زن است، بیان میشود و همزمان موضوع مهاجرت هم که هیچ ربطی به اجرا ندارد، بیان میشود.
این نمایشواره در کل، به علت عدم استفاده از موضوعی جذاب و بدیع و نیز کم و محدود بودن دیالوگها، فقدان داستان یا موقعیتی دراماتیک، شکل نگرفتن پرسوناژ، بیتوجهی به ساختار و نیز توسل به میزانسنهای ثابت، از نظر متن، بازیگری و کارگردانی، اجرایی صرفاً سلیقهای، شخصی و بسیار دافعهزا شده است.