سرویس تئاتر هنرآنلاین: تئاتر یکی از کارکردیترین مدیومهای هنری برای شناخت "شخصیتهای دنیای نمایش و غیرنمایش" است، چون در این رابطه الگوهای عینی و شاخصی ارائه میدهد و همزمان قرینههای بیرونی را هم تداعی میکند؛ لذا در یک نمایش خوب همیشه داشتههای قابل توجهی از روانشناسی شخصیت وجود دارد که عملاً با حوادث زندگی جمع شده و در اصل نتیجه آنها محسوب میشود؛ ضمن آنکه تماشاگر حین شکلگیری یک موضوع معین با نتایج مستقیم یا غیرمستقیمی که گاه ممکن است متناقض و دارای کنتراست هم باشند، روبهرو میشود؛ این روند، هنر تئاتر را به عنوان مدیومی بسیار تاثیرگذار به مخاطب شناسانده است. آثاری که از این ویژگیها برخوردارند، معمولاً اثباتگر این نظریه کارکردی تئاتر هستند و به گونهای الزامی اولویت ساختارمندی اثر و طراحی موضوع را در محقق شدن این اصل مهم نشان میدهند.
متن نمایش "خروج ممنوع" اثر ژان پل سارتر که با بازخوانی و تغییراتی محدود، به کارگردانی گیتی قاسمی در تالار حافظ اجرا میشود، از جمله این نوع نمایشهای تئاتری است. این اثر قبلاً با عنوان "دوزخ" ترجمه شده و گیتی قاسمی بر مبنای ترجمه انگلیسی اثر که عنوانش "No Exit" بوده، عنوان معادل و درست "خروج ممنوع" را برای آن انتخاب و خودش هم اثر را کارگردانی کرده است.
متن و محتوای نمایشنامه "سارتر" براساس یک موقعیت فرضی و مخصوصاً قراردادی شکل گرفته است: یک مرد و دو زن بعد از مرگ با وضعیتی جبرآمیز در اتاق یک هتل تمثیلی محبوس میشوند و مدیر تمثیلی هتل همه اختیارات را از آنها سلب میکند: اختیارات تماماً به خود او نسبت داده شده و بدون ارادهاش چیزی پیش نمیرود. هیچ دری به روی آنان باز نمیشود و تنها راه برای نجات از این موقعیت تنگنایی همانا توسل به یک اختیارمندی شخصی برای اعتراف به جنایتهایی است که هر کدام به نحوی هنگام زنده بودنشان مرتکب آن شدهاند؛ خط کلی روند موضوع به خوبی نشان میدهد که نمایش فضایی کابوسوار و تا حدی گوتیک و ترسناک دارد و چنانچه خود موضوع را هم در نظر بگیریم، به قرینه "فیلم نوار"، این اجرا نوعی"نمایش نوار" یا "نمایش سیاه" است، با این تفاوت که جنایتهای آنها، گانگستری و سازمان یافته نیست. ضمناً در آغاز گفتوگوهای پرسوناژها دروغگویی و پنهان کاری هم وجود دارد و عملاً کشمکشی درونی و بیرونی شکل میگیرد که موقعیت تنگنایی نمایش را برجستهتر کرده است. به طور همزمان بر این نکته هم تاًکید شده که "هیچ چیز تصادفی نیست". ضمناً جبری که در نمایش مطرح میشود، عملاً دوسویه است: جبری که از طرف مدیر و اختیارمند کل که حضورش تمثیلی است، اعمال میشود و جبری که بین خود این افراد وجود دارد؛ وقتی جبر بین افراد (پرسوناژها) از بین میرود، جبر سیطرهمندانه حاکم هم زایل میگردد.
ژان پل سارتر بر آن بوده که از طریق شکلدهی به موقعیتی متناقض و سپس با استفاده از تناقضات و نیز تاکید بر کنتراستهای موضوعی و پیچیدگیهای روانشناختی و شخصیتی خود پرسوناژها، به اختیارمندی شخصی آنها و سرانجام به گشایش و رهایی نسبی نهاییشان از وضعیت تنگنایی و جبرآمیز مورد نظر وجاهت منطقی و تحلیلپذیرانهای بدهد: یعنی عملاً "جبر" را در تقابل با "اختیارمندی فردی پرسوناژها" قرار داده و نهایتاً جایگاه و نتیجه فلسفی موضوع را به همین "اختیارمندی فردی" داده است.
نمایش با ورود اجباری سه فرد که هرسه مرتکب جنایت شدهاند، به اتاقی مشترک در هتل و خروج اختیاری آنها (بعد از اعتراف به گناهان خود) شکل میگیرد و به آخر میرسد؛ اتاق هتل تمثیلی از محل اعتراف و فرصتی برای دادرسی هرکدام توسط خود آنهاست؛ البته اینجا پرسشی هم شکل میگیرد: آیا چنین اعترافی برای آرامش و رهایی "کامل" (نه نسبی) از پادافره جنایاتشان، بسنده میکند؟ پاسخ چنین پرسشی قطعاً منفی است.
پرسوناژ مرد، روزنامهنگار و دو پرسوناژ دیگر به ترتیب عبارتند از زنی روشنفکر و زنی عاشقپیشه؛ لباس زن عاشقپیشه نیز متناسب با نوع شخصیتاش و براساس وجوه کارکرد نشانهای و روانشناختی رنگها، قرمز انتخاب شده که در راستای بیرونیتر کردن درونیات و خواستههای عاشقانه اوست.
سارتر نشان میدهد که حرفه و تفکر روشنفکرانه و یا عاشق بودن هم هرگز زشتی و کژراهگی را موجه جلوه نمیدهد، بلکه شرایط و میزان اختیارمندی فرد است که تعیینکننده محسوب میشود؛ هرکسی بر مبنای دلائل خاص خودش که مبتنی بر وضعیت اوست، به زشتیها تمایل پیدا میکند؛ حقیقت زیبایی و نیکویی موقعی برتری مییابد که فرد، خودش داور عادل و منصفی برای اعمال و رفتارش باشد. وارد شدن روح و روان فرد به ساحت حقیقت و زیبائی در گرو میزان شناخت او از بدیها و زشتیهای درون خویش و اعتراف کردن به آن است تا از ارتکاب به جنایت اجتناب ورزد؛ تا وقتی هم که این قضاوت فردی انجام نشود، فرد یا افراد مورد نظر همچنان زشت، کریه و ارزشگریز هستند؛ پس میتوان نتیجه گرفت که خود فرد در اعتبار بخشیدن به ارزشها سهم تعیینکنندهای دارد. در این نمایش هم اعتراف پرسوناژها به جنایاتشان آنها را به حقیقت نزدیک میکند، اما به وادی زیبایی نمیکشاند، زیرا گناهان را مرتکب شدهاند و دیگر دیر شده است: اعتراف آنها در اصل صرفاً نوعی "خود رهائی نسبی اولیه" به حساب میآید، تا بلکه دیگران از آن این عبرت را بگیرند که شر و خسران اعمال بد همیشه گریبانگیر خود آدم شرور هم هست و اساساً موجودیت، کردار و گفتار فرد در جامعه به گونهای تعیینکننده و مهماند.
دیالوگها گاهی صریح، در مواردی هم تمثیلی و حتی کنائیاند: "به شرایط خودم آگاهم و با آنها در میافتم" ، "هر چیزی را که شبیه آینه باشد از اینجا برداشتهاند"، "دیدهای که آخر سریالها مینویسند- ادامه دارد- اینجا هم ادامه دارد"، "هر یک از ما مامور شکنجه آن دو نفر دیگر است"، "به من نگاه کن، من آینهات میشم"، "میخندم، ولی لبخندم توی چشمهای شما کج و کوله است"، "مرده که دوباره نمیمیرد، ما برای همیشه مردهایم" و....
طراحی صحنه که در آن کف صحنه با سکوهای چوبی سفید عرضی و آغشته به لکههای قرمز (خون) و در و دیواری سیاه در نظر گرفته شده، با فضای کابوسگونه نمایش همخوانی دارد. البته در ارتباط با دو رنگ اصلی سیاه و سفید دارای کنتراست ایجابی و الزامی هم شده است. رنگ سیاه در صحنهها و نیز در طراحی خوب لباس دو تا از پرسوناژها برجستهتر شده است. موسیقی افکتوار و مضطربکننده است و با تم و فضای نمایش همخوان است. نور موضعی (در آغاز نمایش) برای تاکید و نور رها در بقیه اجرا کارکرد درستی دارد: همه عناصر و داشتههای صحنه، اعم از رنگ، نور و کف هندسی آن با تم نمایش سنخیت دارند و حس "غافلگیر شدن" را انتقال میدهند.
بازیگران نمایش نسیم ادبی، فرزانه سهیلی، اویس خلیلزاده و رضا اخلاقیراد بازیهای قابل قبولی ارائه میدهند: مخصوصاً سه بازیگر اصلی روی صحنه که موضوع نمایش فرصتهای بیشتر و دامنهدارتری را در اختیار آنان گذاشته، واقعاً به دلیل استفاده بجا و اصولی از حرکات بدن، حالات چهره و نیز بیان کردن درست دیالوگها که جملگی تاًثیرگذار و تعمیقدهنده بنمایههای موضوعی و روانشناختی پرسوناژها هستند، بازیهای جذاب و تئاتری تاثیرگذاری دارند.
در نمایش"خروج ممنوع"، اثر ژان پل سارتر به کارگردانی گیتی قاسمی از میزانسنهای "خطی" و مخصوصاً "مثلثی" به تناسب سه پرسوناژه بودن اجرا و بنا به اقتضای موضوع خوب استفاده شده و جابهجائیها هم برجسته شدهاند: جملگی نشانگر حساس بودن وضعیت و همزمان سراسیمگی و ترس پرسوناژها از جبری بودن موقعیت و امکان شکنجه و آزار است.
نمایش "خروج ممنوع " عملاً از لحاظ متن اجرایی ساختارمند مبتنی بر تاویل، تعلیق، تفکر و تعمق است؛ ضمن آنکه به طور همزمان از طراحیهای بصری تئاتری، بازیگری و کارگردانی خوب و استفاده اصولی از عناصر انضمامی و کاربردی نمایش بهره گرفته و همین ویژگیها آن را دیدنی کرده است.