سرویس تئاتر هنرآنلاین: تناقض یا پارادوکس نقش و تاثیر بسیار تعیینکنندهای در پیچیدگی، لابیرنتی شدن و همزمان گرهافکنی و تاویل آمیز و تعلیقدار شدن و حتی کارکرد خاصی در شکلدهی به نقطه اوج در داستان، نمایشنامه و فیلمهای سینمایی دارد؛ کاربری آن خصوصاً در تئاتر به علت عینی بودن وقایع به مراتب تاثیرگذارتر است و به هرچه دراماتیکتر شدن اجرا کمک میکند؛ البته خود موضوع متن و اجرا و نامتعارف بودن، بدیع بودن و همزمان باورپذیر شدنش هم، نشانگر جذابیت نوع نگاه خاص نویسنده و چگونگی بهرهگیری از چنین عنصری است.
نمایش "روز پزشک" به نویسندگی و کارگردانی فرزام رنجبر که هماکنون در سالن کوچک تالار مولوی اجرا میشود، چنین نگرشی را به نمایش گذاشته و از نظر طراحی موضوع و ساختاردهی آن به طور نسبی قواعد مربوط به چنین نگرهای را رعایت کرده است: یک زن و شوهر پزشک را که زن در رشته روانشناسی و مرد در رشته جراحی مغز و اعصاب تخصص دارد، در روزی که برای تقدیر از پزشکان در تقویم سالانه تعیین شده، در منزلشان نشان میدهد. آنها ناخواسته ذهنشان پیگیر مسائل و مشکلاتی است که برایشان پیش آمده و هر کدام دیگری را مقصر و گناهکار خطاب میکند؛ این اولین پارادوکس نمایش است که آنها در روزی که الزاماً باید شاد باشند و با پزشکان دیگر در جشنی حضور یابند، در حال منازعه و مشاجرهاند.
پارادوکس دوم، آوردن یک دختر جوان بیمار روانی به خانه برای ادامه دادن روند درمان او (آن هم در روز پزشک) توسط پزشک زن است. پارادوکس سوم برآیند رفتار و گفتار و حالات هر دو پزشک است که در گفتار و رفتارشان همانند بیماران روانیاند؛ آنها عصبی، متلون المزاج و گاهی فراموشکار هستند. پارادوکس چهارم مربوط میشود به دختر جوان بیمار که بر اساس آنچه از دیگران و یا در شرایط خاصی از خود پزشک زن آموخته، اغلب به پزشکان که زن و شوهرند و دائم در حال مشاجره و دعوا هستند، آموزشهای "روان درمانی" میدهد، تا بلکه آرام شوند؛ در نتیجه، به شکل کمیک و زیبایی عملاً جای پزشک و بیمار با هم عوض میشود و اجرای آن هم برای تماشاگران باورشدنی است.
مرد پزشک همانطور که قبلاً اشاره شد، جراح مغز و اعصاب است. او قبلاً هنگام انجام عمل جراحی، یکی از پیچهای شل شده عینکاش به داخل مغز یکی از بیماران افتاده و سبب مرگ بیمار شده و او به همین علت متهم به قتل است که البته بعداً مقامات مسئول اشتباه او را میبخشند.
هر دو پزشک، نه شباهتی به پزشک دارند، نه زن و شوهری تحصیل کرده را به نمایش میگذارند؛ فحاش، عصبی، خودخواه و بیمارگونهاند و نیاز به درمان دارند، بیآن که خودشان چنین واقعیتی را بپذیرند. گفتارها و رفتارشان به دلیل استفاده خوب از تناقضها، همواره کمیک است و گرچه تماشاگران را قاه قاه نمیخنداند، اما لبخند و تبسمی بر لبانشان مینشاند؛ مهمتر آنکه در این اجرا از عنصر "موقعیت" به عنوان "حادثه" استفاده شده و نهایتاً نمایش که تا آخرین دقایقاش در ژانر "کمدی درام" قرار میگیرد، با حادثهای کوتاه و بسیار ناگهانی به "کمدی تراژدی" تغییر ژانر میدهد
پارادوکس پنجم:حادثه مورد نظر با تیراندازی دختر جوان بیمار به پزشک مرد پایان میپذیرد. نکته حائز اهمیت در این رابطه، آن است که چنین حادثهای، پرسشزا و باورناپذیر است: نویسنده که کارگردان نمایش هم است میتوانست، قبلاً در یکی از صحنهها با بهرهگیری از "نشانهشناسی در دیالوگ" و به کار بردن عبارتی "نشانهوار" و ساختاری از این عارضه جلوگیری نماید و حادثه نهایی و تعیینکننده پایانی را هم باورپذیر کند: مثلاً میتوانست از زبان دختر بیمار بیان کند که: "پدرم نظامی است و گاهی با اسلحه کمریاش به خانه میآید. من میخواستم با آن اسلحه به زندگی خود خاتمه دهم، اما بعداً منصرف شدم." چنین جملهای برگشتن دختر جوان با اسلحه کمری و تیراندازی با آنرا توجیه میکرد. در حال حاضر تماشاگر از خود میپرسد و یا حق دارد از کارگردان بپرسد که دختر جوان اسلحه کمری را از کجا آورده؟ مگر غیر از آن است که نویسنده که کارگردانی اجرا را هم به عهده دارد، خودش آن را با اختیارمندی یک سویهای به دست دختر داده است؟
در این اجرا هرکدام از پرسوناژها هم به خودی خود اساساً "یک پارادوکس" به حساب میآیند، زیرا غیرقابل پیشبینی و غیر عادیاند و هر لحظه هم که میگذرد، همدیگر را متناقضتر میکنند.
در آغاز نمایش مونولوگی طولانی با مضمونی تکراری و پندواره پخش میشود مبنی بر آنکه خدا انسان را به عنوان اشرف مخلوقات آفریده، پس همیشه باید از بدیها و کژراهگیها دوری جست و دهها فلان و بهمان... این مونولوگ کاملاً موعظهوار، نصیحتگونه، رادیویی، رسانهای و اساساً اضافی است و ربطی به مدیوم نمایش و تئاتر ندارد؛ ضمناً بخش آغازین اجرا را ضایع کرده است.
طراحی صحنه ساده و به نحوی در خدمت موضوع است: هیچ چیز جلب توجه نمیکند تا ذهن تماشاگر روی پرسوناژها تمرکز یابد و این جزو ویژگیهای نمایش محسوب میشود، چون نمایش "روز پزشک" به نویسندگی و کارگردانی فرزام رنجبر جزو اجراهای "پرسوناژ محور" به شمار میرود. نمایش به علت پارادوکسهایش پر از کشمکش و فراز و فرودهای نمایشی و کمیک است ( به رغم حادثه تراژیک پایانی). متن و محتوای اثر زمینه را برای بازی خوب و پذیرفتنی بازیگران فراهم کرده است. هر سه بازیگر: امیر نوروزی، مهناز ذبیحی و غزل شجاعی بازیهای خوبی ارائه میدهند. کارگردانی نمایش در رابطه با هدایت بازیگران و انتخاب میزانسنها، خوب و توام با طراحیهای معین و مرتبط است. کمدی تراژدی "روز پزشک" به نویسندگی و کارگردانی فرزام رنجبر به رغم ضعفهای محدودش، اجرایی دیدنی و از لحاظ محتوایی تاویلدار و به طور نسبی متکی بر طراحی و ساختار است.