سرویس تئاتر هنرآنلاین: نمایش "آهسته با گل سرخ" نوشته "اکبر رادی" و با کارگردانی "هادی مرزبان" نخستین بار سی سال پیش در پاییز 1364 در سالن اصلی تئاتر شهر بر صحنه آمد.
و حالیا این کار بار دیگر در تالار سنگلج اجرا میشود و دریغا از آنهمه زیبایی کار نخست هیچ در آن بهجا نمانده و تماشاگر با پرسشهای زیادی روبهرو میشود اول از همه اینکه مرزبان که یک کارگردان حرفهایست و تخصص ویژهای در اجرای آثار رادی دارد چرا در حق اینهمه جفا کرده و نتوانسته حتی ابعاد نسبی کار سال 67 خویش را نیز بار دیگر تکرار کند. ما با احترام به اکبر رادی و هادی مرزبان و برای نشان دادن حسن نیت صاحب این قلم به این هر دو بزرگوار نقد این نمایش را در سال 1367 که در "کتاب صبح" چاپ شد یکبار دیگر اینجا در معرض دید و داروی دوستداران رادی قرار میدهیم باشد تا هادی مرزبان در شرایطی که آن زندهیاد رخ در نقاب خاک تیره کشید بسا پیش از اینها به حفظ حرمت و حیثیت آثار درامنویسانی چون رادی که در صدر هر مراسلهاند دل بدهد. ما نقد آهسته با گل سرخ را پس از سی سال یکبار دیگر مرور میکنیم با این نکته که اگر قرار بر این بود که اجرای سنگلج را نقد کنیم قطعاً لحن و لسان ما رویکردی دیگر داشت و از اینهمه ملایمت نقد سال 67 در آن خبری نبود.
آهسته با گل سرخ
نویسنده : اکبر رادی
کارگردان : هادی مرزبان
بازیگران: فردوس کاویانی، اصغر همت، مریم معترف، فرزانه کابلی، دانیال حکیمی و عظیم شمخانی
محل اجرا: تئاتر شهر (سالن اصلی)
صرفنظر از صمیمیت و دیدگاههای برتافته از عواطف و علائق رادی، اساساً وی هماره چراغی فرا راه درامنویسی ما بوده و ازاینروی اگر کاستی و نکثی هم باشد، چه باک که " سر خم سلامت شکند اگر سبوبی". کارنامه رادی پس از صیادان- این غمنامه مهیب و طوفانی که هماره در بین دوستداران و شارحان مظلوم افتاده- اوج و حضیض بسیار داشته، اما بههرروی بایست رادی و در تمامت و کلیتش، نویسندهای همگام و دوشادوش با مرگامرگی غماخشم و چاش های مردمی دانست و حتی در خاموشنای فلق و سربی صبح.
برداشت رادی از مسائل مطروحه و منبعث از انقلاب اسلامی بهمن 57، اگرنه دقیق و متقن، اما درهرحال تلاشی درخور توجه برای درک و دریافت و تفاهم با آن است.
و همین اجتناب از پسله نشینی و خلوتگزینی و بیتفاوتی که دامنگیر بسیاری از اصحاب اندیشه و قلم ما شد، نقطهای امیدوارکننده و درخور ذکر است. رادی، مکانت و جایگاهی خاص در تئاتر ما دارد. منزلت و قربی که هرگز نبایست آن را برشماری صریح و تند نقیصه ها از یاد برد که او درهرحال برای مردم و درراه افشا و روشنگری مصایا و مضایق مردم مینویسد و ازاینروی اگر هم گاهی، کم و کاستی در کارهایش به چشم میخورد باید آنهمه را به یمن حضور قلم مقتدر و آگاه و بیدارش به هیچ نگاشت.
"آهسته با گل سرخ" چیزی از افق و اسالیب پردرختش و روشنگرانه آثار رادی را در خود بازنمیتاباند. که اساساً حرفوحدیث رادی فضاهایی اینچنین ناآشنا و غریب و دور از حیطه و حوزه کار او نیست. اما آیا سزاست که یکباره ردیه ای بر کل حس حضور مملو و لبریز از پویایی و دل آگاهی نام و یاد رادی کشید و او را به سبب نگرش و نگارش "آهسته با گل سرخ" بر مصطبه ی انتقاد نشاند و به او تاخت؟ بهراستی فایدت اینگونه نفی و اثباتها کدام است؟ حالیا که رادی خود اظهار علقه و مهر کرده، ما نیز باید او را مخاطب قرار دهیم، چراکه "حقه مهر بدان مهر و نشان است که بود". نکتهای که به کارهای رادی جلو و رخت و ریختی خاص میبخشد، زبان و نثر توفنده و طنزپردازان اوست. و این نه چیزی تصنعی که بسیار بقاعده و روان است. این طنز و تعریض باآنهمه اعراض و اعتراض نهفته در خود، زمانی با خواستگاههای فکری و جهانبینی واسع نویسنده در هم میریزد و ماحصل متونی پرکشش و جاذب و جاودانه در تمامت ادب نمایشی این سرزمین را به ارمغان میآورد و شادا و خوشا که رادی، قلم را به خدمت مصمون و درونمایه میگیرد و از انتزاع و تفرید و تجریدهای باب طبع سهل اندیشان پرهیز میکند.
"درمه بخوان" را که خواندم، اندیشیدم که رادی را چه شده است؟ شوخ و هزال، از هر طرف هجویه ساختن وزندگی را در پرنده و پرچین آلاچیقهای چتر زده بر شمشادهای خونین شمال جستن و نیافتن و بهخصوص "نارسی سیستم" (خودشیفتگی) مسلط بر زبان و نثر و نسل رادی، از کدامین قلم و منشا مایه میگیرد؟ رادی در متن جامعه عفن و نکبت زده نظام شاه مینویسد و قلم را هم غلاف نمیکند و فضیلت کار نکردن را به رذیلت تن به هر چه ناپاک و در پسله نشستن و هستن را از کف نمیدهد. و این نیست مگر این سخن حافظ که " بحری است بحر عشق که هیچش کرانه نیست".
اما "آهسته با گل سرخ"، این نمایشی است که بهرغم همه کوششهای رادی که حتی بر اجرا نیز سایه انداخته و اجرا را زیر سلطه و احاطه درامنویس درآورده، کاری است بهدوراز خصال و ویژگیهای معمول و متعارف. شخصیت "دیلمی" که یک بازاری توسعهطلب و نوکیسه است به دلیل عدم شناخت نویسنده از ویف گنگ و مبهم و پرتعارض و تناقض باقی ماند.
آیا "دیلمی" نماینده و نمود و نمادی از کلیت بازار است؟ که میدانیم چنین نیست. و اساساً بازار بهعنوان یک تشکل در بافت فراز و نشیب نیز داشته و هماره از نیروهای کارآمد بهحساب آورده شده است. اما درهرحال بحث ما حقانیت بازار و نقش آن در انقلاب اسلامی نیست. که این مقولهای است روشن و دستکم در اینجا مجال تفوه در آن نیست اما همین اندازه بگویم و بگذریم که برش و درون ما و چشماندازی که رادی بر آن بستر و بافت حرف و پیامش را نشانده، قابی است که بههیچوجه با چنان محتوا و جانمایه ای هماهنگ و همگون نیست.
هرکدام از نقشها کلیاتی به همراه دارند. "سینا" نمایشگر گروه خوشباش و متفنن و رفاه گرای جوانان برکشیده از نودولتان است. جلال بهگونهای دیگر با حوالتهای تاریخی- انقلابیاش نقض غرض درامنویس است و باآنهمه تضاد و تخالف، نمیتواند دیدگاههای نویسنده را بازتاباند. "سیامک" نیز پر از جدل و جدال و واقع ستیزی است. او از سویی به دم گرام جلال دلسپرده و از سوی دیگر نیمنگاهی به پریشادخت خانواده دیلمی یعنی "ساناز" دارد. شمس الملوک و ساناز نیز درصحنه بیهوده و عبث میگردند و در سیر آفاقوانفس سرگشته و جیراناند. حتی دیدگاه "دیلمی" در مواجهه با گسیل سینا به فرنگ و مستفرنگ، چندانکه بایدوشاید متبلور نشده و تبیین نیافته و ازاینروی این محور دراماتیک نیز از کف میرود. بر غم اینهمه گرته برداری، حضور نفس حق رادی و طراوت و حلاوت نکتهها و طنز و تعریضهای وی بر صحنه تئاتر خوش است و ما امیدواریم که بار دیگر آثار رادی را درصحنه ببینیم. کار هادی مرزبان، از خلاقیت نشانهای ندارد. کارگردان چندان مغلوب سیطره نام و قلم رادی شده که گامی از حیطه پیشنهادهای درامنویس برنداشته و خود را در محبس و اسارتگاه دستور صحنههای نویسنده گرفتار کرده است . گویا مرزبان خود نیز این نقیاد را خوش دارد. بازی هراز تحرک و پویایی چندانی برخوردار نیستند. درمجموع "آهسته با گل سرخ" دیدار و معارفه دوباره و دیگری است با نویسندهای چشموچراغ. و ما بر این نکته پای میفشریم که حضور رادی را باید پاس داشت و دعوت او را برای اجابت تئاتر خونین و انقلابی ما پذیرفت.