هرگز از مرگ نهراسیده ام
اگر چه دستانش از ابتذال شکنندهتر بود
هراس من- باری- همه مردن در سرزمینی ست
که مزد گورکن
از بهای آزادی آدمی
افزون باشد
جستن، یافتن، و آن گاه،
به اختیار برگزیدن،
و از خویشتن خویش
با رویی پی افکندن
اگر مرگ را از این همه ارزشی بیشتر باشد
حاشا حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم
احمد شاملو
در میان سه نمایشنامه "مرگ سقراط"، "خانه ابری" و "سفر طولانی" بیگمان و با نهایت اطمینان باید "سقراط" میهن صدفی را اثری بدیل و یگانه دانست که چون نگین درست و زمردین در این میان میدرخشد. صدفی از فرهیختگان و دانشآموختگان تئاتر است و تجربههای بازیگری و سردبیری فصلنامههای هنری و ادبی در کارنامه خویش دارد. متن هنرمندان خستهاند به خامه عسگر قدس از جمله آثار صحنهای وی است که خوش درخشید. ایشان قریب به 15 سال نیز تجربه سردبیری فصلنامه هنر را در چشمدید علاقهمندان دارد که سالهایی درخشان و پر کار در صیت سخن صدفی است. حالیا سه نمایشنامه از او و خوشا سقراطاش که سخت بر دل مینشیند.
این هر سه، با اینکه به لحاظ وزن و قدر و معیار همگن باهم نیستند و متن سقراط بر اوج و چکاد خوش نشسته و سریر قلم نویسنده را با تسلط کاملاش به زبان دشوار و آکادمیک به اوج و اعتلا نشانده، اما هر متن حکایتگر درامنویسی کهنهکار، کارکشته و آگاه را دارند. سقراطِ او به راستی زیباست و چه کسی میتواند داعیهدار اثر سقراط مجروح برتولد برشت را بر جا پای صدفی بنشاند. این قبول اما از یاد نبریم که هرکس به همت خود خانه میسازد و البته زمین هیچگاه خالی از حجت نیست. در هر حال صدفی هم سقراط را خوب نوشته و هم سقراط مجروح برشت را به نیکی و نکویی خوانده و بر صرصر جان وصیت روانش سروده است.
کار صدفی در سقراط یادآور این شعر شیخ اجل است که میگوید: کم گوی و گزیدهگوی چون در/ تا از اندک تو جهان شود پُر. ایجاز و ایهام خفی و جلی در "سقراط" این درامنویس بیداد میکند. ایجازش ممل است نه مخل و ایهامش هم دلنشین و فروتنانه است. در کل هر سه نمایشنامه خواندنیاند، منتها سقراط و سفرطولانی در جایگاه رفیعتری نسبت به خانه ابری قرار میگیرند. شایان ذکر است که مکالمات افلاطون و سقراط حتما یکی از خاستگاههای قرین به ازمنه و سالیان دور و دیر و بهره ادبیات نمایش است و در این میان به ویژه هستن و زیستن و شرح انکشاف و انجذابهای فلسفی سقراط انگار که درامنویسان اهل و فحل را با هرگونه نحلهای به خود میخواند و در کسوت یک موقعیت دراماتیک جذاب قرار میدهد. درهرحال من توجه همه دوستداران و دانشپژوهان جوان یا اهالی تئاتر را که مدام از نبود متن خوب دراماتیکی آن هم قلمی اینجایی و ایرانی مینالند به مطالعه این متون فرا میخوانم که هم سخت صحنهای و هم بسیار جذاب و پرکشش است.
مهین صدفی در سقراط نشان میدهد که چگونه میتوان وفای به عهد کرد و متنی جمعوجور و خواندنی را به عرصات قلم برنشاند و غصه فلسفه و تفلسف و فلسفیدن را هم نخورد.
نویسنده با فرهنگِ شناخت و زیبا شناخت قابلاعتنایش بر فلسفه یاد استاد رضا سید حسینی به خیر که در مرکز آموزش هنر نیاوران دانشجویان فرهیختهای چون مهین صدفی و فرزانه زحلی را تربیت کرد و با آنان از فلسفه آتن و هلن چندان گفت که حالیا درخت تناور میوه داده و من آثار صدفی را خوشهچین و بارآور کلاسهای خوب استادان نیاوران در سالهای دهه 60 میانگارم.
باری امیدوارم این مختصر که اندکی است بیش از هزاران کارساز و چارهساز شاید و احتمالاً تئاتریهای جوان ما باشند که کار خوبی را منحیث امکانات صحنهای بیچیز ما ارائه دادهاند. باری دخترِخانم صدفی– دکتر غزل اسکندرنژاد- هم از اصحاب تئاتر است که تا مقطع دکتری درس تئاتر خواند و این خوش است و خوشتر اینکه هنرمندان در قبیله من عالمان دین بودند/ مرا معلم عشق تو شاعری آموخت را هماره نصب العین آثارشان قرار دهند.
چنین باد.