سرویس تئاتر هنرآنلاین: گاهی در برخی نمایشنامههای جدید و ابتکاری، عنصر داستان بسیار کمرنگ و یا اصولاً نادیده گرفته میشود و در عوض، عناصر دیگری مثل حادثه و یک موقعیت خاص، برجستگی پیدا میکنند و ذهن و احساس تماشاگر را معطوف به خود میکنند. برای تاکید برچنین موقعیتی هم همواره دلیل معین و تاویلداری وجود دارد که اجرای چنین متنی را به عنوان نمایش، موجه و پذیرفتنی میکند. این آثار اغلب تعلیقزا و همانطور که اشاره شد، تاویلدار هستند و البته در مواردی هم حتی تمثیلیاند و شرایطی اندیشمندانه را نیز که با نشانهها و یا از طریق کلیت خود موضوع موجودیت و شهودیت معنازایی دارند، ایجاد میکنند.
در نمایش "شکار گرگ" به نویسندگی جووانی ورکا و با طراحی و کارگردانی حسین کاظمی که هم اکنون در سالن کوچک تالار محراب اجرا میشود، تماشاگر با اجرایی روبهروست که صرفاً به یک موقعیت و دو حادثه میپردازد. این اجرا کوتاه و حدود چهل دقیقه است، اما کارگردان در آغاز اجرا چند دقیقهای را در تاریکی و با بهره گرفتن از موسیقی پیش میبرد و در نتیجه، کمی بر زمان نمایش میافزاید؛ این کار او با توجه به آن که در خانه مورد نظر یک زن و مردی که با او رابطه دارد، حضور دارند، اساساً غلط است. نمایش باید با نور کافی و صحنه روشن آغاز میشد. وقتی شوهر برای مدت کوتاهی از شکار گرگ برمیگردد تا نفسی تازه کند و دوباره به شکار برود، مردی که در خانه با زن او رابطه دارد، خود را داخل کمد پنهان میکند و سپس در یک فرصت به زیر تختخواب میخزد و کسی او را نمیبیند، اما کارگردان با جا به جایی ثانویهای که برای او در نظر میگیرد، همین صحنه را باورناپذیر و ساختگی جلوه میدهد: او از زیر تخت بدون دلیل بیرون میآید و به زیر میزی که در وسط اتاق است و شوهر و خود زن کنار آن ایستادهاند، میرود که مثلاً صحنه هیجانانگیز شود؛ در حالیکه همین ترفند او را نمایانتر میکند؛ استفاده از چنین ترفندی ذهن و شعور تماشاگر را دست کم گرفتن است.
بازی هرسه بازیگر اغراقآمیز است: همواره حالتی دافعهزا، عصبانی و معترض دارند که در نمایش هیچ دلیل محتوایی برای آن وجود ندارد. بازیگر نقش زن هم به رغم ایجاد رابطه با مرد دیگری، هیچ نشانه زنانگی در گفتار و رفتار او نیست؛ ضمناً همواره عصبی است و حتی طراحی و رنگ لباسش هم در راستای نقض نقش اوست. دو بازیگر مرد دیگر هم انگار با زمین و زمان در تعارضاند، نه شوهر، شوهرنماست و نه مردی که با زن او رابطه دارد، مرد عاشقپیشهای به نظر میرسد و نه زن به همسر شباهت دارد. حرکات و حالات هر سه مشابه و میزانسنها عاری از هرگونه تاویل و تعلیقاند. در طراحی صحنه یک در با میخ و تختههای صندوق میوه ساخته شده و بدون رنگآمیزی از آن برای در ورودی اتاق استفاده شده است که با بقیه دکور صحنه همخوانی ندارد؛ این در شرایطی انجام شده که به طور ابتکاری میشد از خود در ورودی سالن برای ورود و خروج استفاده کرد و این دوگانگی در دکور ایجاد نمیشد؛ ضمناً پیچیدن گونی به دور تفنگها برای جلوگیری از خیس شدن زیر باران، غلط است: کارگردان باید از یک کیسه بزرگ نایلونی استفاده میکرد و یا به نوارهای نایلونی برای پوشاندن بدنه تفنگ (به جز ماشه و دهانه لوله تفنگ) متوسل میشد.
کارگردانی اجرا در کل ضعیف است و موسیقی نمایش هم هماهنگی حسی متناسبی با موضوع و صحنههای نمایش ایجاد نمیکند؛ استفاده از نور هم معمولی است و کارکرد خاصی ندارد. باید یادآور شد انتخاب چنین متنی توسط این کارگردان آماتور و جوان قابل تامل و ضمناً این نمایش اولین کار اجرایی اوست.
در پایان نمایش "شکار گرگ" به کارگردانی حسین کاظمی، زن شوهردار، مرد فاسقش را با شلیک تفنگی شبیه تفنگ شوهرش میکشد و در همان حال شوهرش که گرگ را کشته و ظاهراً کله آن را در داخل کیسهای به خانه آورده، با ماجرا رو به رو میشود و بالای سر مرد فاسق کشته شده با تعجب میایستد و نمایش همین جا به پایان میرسد. آنچه این موقعیت کوتاه را از نظر محتوایی دراماتیک و نمایشی کرده، مربوط میشود به قیاس تاویلآمیزی که در متن و حوادث وجود دارند و نمایش را "تمثیلی و تاویلدار" کرده و حتی نوعی "قرینهسازی" هم شکل گرفته است؛ دو گرگ کشته شده: "یک گرگ حیوان و یک انسان گرگنما"، اولی به دست شوهر و دومی به دست همسر؛ حالا کدام یک از این دو موجود آسیبرسان مورد نظر (گرگ و مرد فاسق) را میتوان "گرگ" و متعاقباً "شکار شده" به حساب آورد؟ یکی از آنها، یا هردو؟ و آیا گرگ واقعی و خطرناکتر، مرد فاسق کشته شده نیست؟
جووانی ورکا در این نمایشنامه تکپردهای کوتاه که به رغم فوت و فن ابتکاری موضوع و محتوایش، تا اندازهای اتوودیک و کارگاهی هم به نظر میرسد، توانسته اثری موجز، اما نمایشی و دراماتیک بنویسد که درآن از نظر نشانهشناسی، تاویل، تعلیق، قرینهسازی و تمثیلی کردن موضوع و حادثه در نوع خودش ستودنی و زیباست؛ به همین دلیل متن به مراتب بر اجرا برتری دارد.
دیدن نمایش "شکار گرگ" به کارگردانی حسین کاظمی (اگر به مواردی که در این نوشتار به آنها اشاره شد، توجه شود) عاری از نکات مثبت نیست.