سرویس تئاتر هنرآنلاین: ساناز فلاحفرد مترجم و بازیگر است. او کتابهای بسیاری را از دو زبان فرانسه و انگلیسی به فارسی ترجمه کرده و حتی در برخی از موارد نیز از فارسی به این زبانها، نمایشنامههایی را ترجمه کرده است.
او در سال 93 نامزد جایزه مترجمان فعال نمایشنامه در هفتمین جشنواره ادبیات برتر نمایشی شد. فلاح فرد دارای مدرک کارشناسی مترجمی زبان فرانسه از دانشگاه آزاد اسلامی است.
او چند نمایشنامه از فلوریان زلر فرانسوی ترجمه کرده که سهگانه "پدر"، "مادر" و "پسر" از این نویسنده طی سالهای 95 تا 97 منتشر شدهاند که "پدر" و "مادر" را انتشارات علمی و فرهنگی و "پسر" را نشر قطره منتشر کردهاند. "مادر" داستان مادری است که فداکاریهای زیادی کرده و وقت و انرژی زیادی را صرف نگه داشتن بنیان خانواده کرده است. بچهها بزرگ شدند و دنبال زندگی خود رفتند، مرد خانه خیانت میکند و مادر حس میکند قربانی این افراد شده است. پرداخت این متن بسیار متفاوت است. انتظارات مادر از پسر به نحوی است که اگر زن نباشید این حس را با پوست، گوشت و استخوان خود درک میکنید. به نظر فلاحفرد، زلر در وهله اول یک روانشناس است، او جامعهشناسی میداند و بسیار خوب رفتار و شخصیت انسانها را تحلیل میکند و در به تصویر کشیدنشان استادانه عمل میکند. زلر یک نوسنده 38-39 ساله است که استاد دانشگاه سوربون است. سناریست و نمایشنامه نویس است ولی واقعا روانشناس است.
نمایشنامه "پدر" نیز به کارگردانی محمود زندهنام و بازی چنگیز جلیلوند، میرطاهر مظلومی، فقیهه سلطانی، محسن بهرامی، سوگل خالقی و ساناز فلاحفرد از اول آذر 96 در سالن شماره یک پردیس تئاتر شهرزاد اجرا شد.
یکی دیگر از نویسندگانی که این مترجم به فارسیزبانان شناسانده است، دوید فوئِنکینوس، نویسنده جوان و مستعد فرانسوی است که از همان ابتدای حرفهاش موفقیتهای بسیاری کسب کرد و طبق آمار روزنامه فیگارو، هماکنون یکی از پنج نویسنده پرفروش فرانسه است. برای مثال، اولین رمانش به نام "وارونگی حماقت" (2002) جایزه فرانسوآ موریاک را دریافت کرد. نشر هیرمند از این نویسنده کتابهای "خاطرات"، "شارلوت" و "آنری پیک مرموز" را با ترجمه ساناز فلاحفرد در سالهای 94 و 95 منتشر کرده است.
برخی دیگر از از ترجمههای فلاحفرد عبارتند از: "تاجران" نویسنده "ژوئل پومرا" (فرانسه به فارسی) نشر دیبایه، ۱۳۹۲ مقالههایی در باب سینمای آخرالزمانی و سینمای مقاومت فرانسه در مجله فارابی، ۱۳۹۱ و ۱۳۹۲ "میلرزم" نویسنده "ژوئل پومرا" (فرانسه به فارسی) نشر افراز، ۱۳۹۱ "ماکوندو" نویسنده "سارکیس چملوکجیان" (فرانسه به فارسی) نشر افراز، ۱۳۹۱ "خدای کشتار" نویسنده "یاسمینا رضا" (فرانسه به فارسی) نشر نیلا، ۱۳۹۰ "مجردها" نویسنده "دوید فوئنکینوس" (فرانسه به فارسی) نشر افراز، ۱۳۹۰ "اگر انسانها گربهها را ببینند" نویسنده "آرلت فتا" (فرانسه به فارسی) "سنگ ریزه آقای پی یر" نویسنده "پی یر-ایو میلو" (فرانسه به فارسی) "تمام عمرم یک زن بودهام" نویسنده "لسلی کاپلن" (فرانسه به فارسی).
با این مترجم و هنرمند درباره برگردان هایش از زبان فرانسه و انگلیسی و همچنین حضورش در دنیای بازیگری پرسیدهایم که در ادامه میخوانید:
ما شما را هم به عنوان بازیگر میشناسیم و هم به عنوان مترجم که البته وجه دوم یعنی مترجمی پررنگتر است و آثاری از شما از دو زبان انگلیسی و فرانسه موجود است. یک مقداری در مورد این روند که چگونه شد این انگیزه در شما به وجود آمد که به سمت ترجمه بروید و علاقهمند به حوزه تئاتر و نمایش شوید، توضیح بفرمایید؟
از کودکی بارقههایی از علاقهمندی به بازیگری را در خودم حس میکردم و حتی در مقطع دبستان و راهنمایی در برنامههای جنبی مجری و بازیگر بودم و عضویت در گروه سرود داشتم، اما چیزی که به طور حرفهای بر روی من تأثیر گذاشت دیدن نمایشی از مرحوم حسین پناهی بود که تجربه دیدن آن را سال 76 و زمانی که تنها 14 ساله بودم از سر گذراندم.
آن زمان تعدد سالنهای نمایشی مانند شرایط کنونی نبود و من یک روز وقتی از مقابل تئاترشهر گذر میکردم با دیدن بیلبورد نمایش "چیزی شبیه زندگی" به نویسندگی و کارگردانی حسین پناهی به پدرم اصرار کردم که حتماً مرا به دیدن این نمایش ببرد. ما آن نمایش را در تالار اصلی مجموعه تئاتر شهر دیدیم، کار به شدت سنگین با دیالوگهای ثقیل که شاید درک بسیاری از آنها برای یک دختربچه 14 ساله کمی دور از ذهن به نظر برسد.
با این حال تماشای این نمایش آنچنان در من تأثیر گذاشت که براین اساس تصمیم گرفتم مسیر زندگی آینده خود را برپایه تئاتر و ادبیات بنا کنم. من از یک خانواده معمولی با دغدغههای زندگی روزمره برآمده بودم و لذا پیشینه هنری در خانواده ما وجود نداشت، در دبیرستان هم درسم بسیار خوب بود و در رشته علوم تجربی مشغول به تحصیل بودم و مانند اغلب خانوادهها، پدر و مادر من هم آرزو داشتند که من پزشک شوم اما علاقه شدید به ادبیات فارسی مرا ترغیب کرد که مسیر زندگیم را برخلاف میل خانواده و اولیای مدرسه تغییر دهم چرا که میان ادبیات و تئاتر قرابت زیادی را حس میکردم.
به همین دلیل سال اول که خانواده اصرار داشت من در کنکور تجربی شرکت کنم در این آزمون قبول نشدم و سال بعد با وجود اینکه هیچ پیش زمینه ای نداشتم تنها با پشتوانه مطالعه شخصی در حوزه زبان انگلیسی، در دانشگاه آزاد تهران مرکز در مترجمی زبان فرانسه قبول شدم. خاطرم هست از همان سال دوم دانشگاه مشغول زدن اتود در زمینه مترجمی نمایشنامههای فرانسوی شدم. آن زمان مثل شرایط فعلی نبود و ما در زمینه منابع ترجمه در مضیقه بودیم و لذا نخستین ترجمههای خودم را با یکی از اساتید دانشگاه که به من لطف داشتند در میان میگذاشتم تا حداقل در برگردان دیالوگهای نمایشنامههای فرانسوی مطمئن باشم که درست عمل کردهام. علاقه من به تئاتر موجب شد که از همان ابتدا برای مترجمی به سراغ نمایشنامه و مکتوبات نمایشی بروم و باید بگویم که در دوران تحصیل در دانشگاه علاقهمندی به ترجمه نمایشنامه داشتم اما در عین حال با مشقتهای زیادی هم روبرو بودم، متن نمایشی به سختی پیدا میشد چرا که 15 سال پیش که من به دانشگاه وارد شدم به این شکل نبود که متون نمایشی و یا حتی نسخه پی دی اف بسیاری از آثار در فضای مجازی موجود باشد ضمن آنکه همانطور که اشاره کردم اصطلاحاتی تخصصی در متون نمایشی بود که در برگردان آنها به زبان مقصد یعنی فارسی من را دچار مشکل میکرد و یافتن منابع ترجمه برای من دشوار بود.
وضعیت ترجمه آثار نمایشی را در شرایط فعلی چگونه توصیف میکنید؟
در شرایط کنونی و با توجه به سرعت پیشرفتی که در دنیا شاهد آن هستیم تصور میکنم سرعت زندگی ما خیلی کند باشد. من در چنین شرایطی دوست دارم در زندگی شخصی و حرفهای خودم دغدغهای غیر از تحقیق، پژوهش و ترجمه آن هم در زمینه مورد علاقهام یعنی تئاتر نداشته باشم اما واقعیت چیز دیگری است و من باید در عین حال درگیر زندگی، امرار معاش و مسائلی از این دست باشم که این خود تمرکز را در من برای رسیدن به چیزهای مطلوبی که در زندگی برای رسیدن به آنها هدفگذاری کردهام از بین میبرد، به هر حال من برای تأمین زندگی نیاز به تدریس و کارهای متفرقه دارم که باید وقت و انرژی زیادی برای آن صرف کنم که این از انرژی من در عرصه تحقیق و ترجمه میکاهد. از آن سو برای خریداری فلان کتاب که قصد ترجمه آن را نیز دارم دچار مشکل هستم. تصور کنید که دستمزد من از ترجمه یک نمایشنامه محدود است و این در شرایطی است که من برای خریداری نسخه اصلی آن نمایشنامه باید حداقل 300 هزار تومان به هزینه شخصی پول پرداخت کنم. ایدهآل برای من این است که ناشران خود این هزینهها را متقبل شوند که اساساً چنین اتفاقی نمیافتد چرا که با توجه به شرایط بغرنج حاکم بر حوزه نشر و گرانی کاغذ و مسائلی از این دست ناشر بیشتر درگیر مناسبات مالی است.
واقعیت امر را بخواهید در اوضاع کنونی کمتر ناشری را میتوان یافت که به دنبال ترجمه و نشر نمایشنامههای خارجی باشد و عمده مسئله آنها نیز ریسک در بازاریابی اینگونه آثار است؛ در صورتیکه به نظر من ترجمه آثار نمایشی مخاطبان خود را داراست و همین الان چند گروه نمایشی مشغول تمرین نمایشنامههایی هستند که من آنها را ترجمه کردهام. با این تفاصیل باید گفت که به طور عمومی و با توجه به گرانی کتاب دیگر کمتر کسی به سراغ خرید کتاب میرود و این کل نظام نشر را حتی در حوزه نمایشنامه و آثار ترجمه تهدید میکند.
در مورد چگونگی ورودتان به عرصه بازیگری تئاتر هم توضیح دهید؟
علاقهمندی من به طور جدی از سال 76 همانطور که اشاره شد به بازیگری به وجود آمد و موجب شد که من برای رفتن به کلاسهای بازیگری عزم جدی پیدا کنم هرچند که پدر و مادرم با این امر مخالف بودند، دلیلش هم همان چیزی بود که به آن اشاره کردم یعنی اینکه اساساً در خانواده متوسط معمولی کسی بیشتر از فائق آمدن به امور زندگی و چیزهای معمولی گذران عمر به چیز دیگری فکر نمیکند. تا اینکه سال 82 و مقارن با ورود من به دانشگاه، من با گروههای نمایشی دانشکده هنر و معماری که کار تئاتر میکردند آشنا شدم. کار به جایی رسید که در پروژههای کلاسی، پایاننامهای آنها بازی کردم و همزمان دیدن تئاتر به عنوان یک سرگرمی تخصصی برای من موضوعیت پیدا کرد.
چند نمایش را به زبان فرانسه در دانشگاه خودمان به همت آقایان شعیری و آذرنوش برای فرانسهزبانان تولید و اجرا کردیم. شرایط خوب و ایدهآلی را پشت سر میگذاشتم، چون به دو چیز که علاقهمند به آنها بودم رسیده بودم و هر دوی آنها را به شکل توأمان داشتم یکی زبان فرانسه و دیگری تئاتر. در مقطعی به طور اتفاقی با آقای محمد رحمانیان آشنا شدم. ایشان و خانم مهتاب نصیرپور من را در هدفی که برای خودم ترسیم کرده بودم بسیار تشویق و حمایت کردند و آشنایی با آنها پل ارتباطی من با فعالان حرفهای تئاتر شد تا اینکه من در جریان جشنواره تئاتر فجر به عنوان مترجم بخش بینالملل حضور پیدا کردم و ارتباط من با کمپانیهای مطرح تئاتر فرانسوی که به این جشنواره در رفت و آمد بودند شکل گرفت. بعدها بورسیه فرهنگی گرفته و برای گذراندن دوره بازیگری تئاتر راهی فرانسه شدم. آنجا هم با حفظ همان روابط با کمپانیهای تئاتری، از آنها راهنمایی خواستم که من را به کلاسهای مطرح بازیگری تئاتر معرفی کنند که این امر در نهایت و اوج کیفیت به انجام رسید و من توانستم در جریان به روزترین متدهای بازیگری تئاتر قرار گیرم اما به محض مراجعت به ایران مجدد در جریان یک روند ناامیدکننده قرار گرفتم که تا مدت زمانی من را افسرده و بیانگیزه کرد تا جایی که مدتی کار را به ویژه در عرصه تئاتر رها کردم.
چه اتفاقی افتاد که شما را دلسرد و ناامید کرد؟
من در اوایل فعالیت حرفهای ترجمه و بازیگری با موارد تلخی مواجه شدم که موجب توقف فعالیت هنری و فرهنگی من شد و اگر در رزومهکاری من نگاه کنید مثلاً از سال 89 که کار کردم ناگهان با یک وقفه 4 ساله سال 93 فعالیت خود را از سر گرفتم. نخستین کار تخصصی من در زمینه ترجمه نمایشنامه "خدای کشتار" یاسمینا رضا بود که انتشار آن سه سال طول کشید و در این فاصله شاهد انتشار دو ترجمه از این متن بودیم که البته آنها هم از زبان مبدأ فرانسه ترجمه نشده بودند و عملاً دیگر ترجمه من به کار نمیآمد و یا مثلاً ترجمه رمان "دوستش داشتم" از نویسنده فرانسوی آنا گاوالدا که من حتی در زمان اقامتم در فرانسه با او رودررو صحبت کرده بودم اما انتشار ترجمه آن هنوز هم صورت نگرفته است و از آن زمان تا حالا شاهد ترجمههای متعددی از آن کتاب هستیم.
چه چیز موجب این شد که برخی از آثار شما در حوزه ترجمه با عدم استقبال از سوی مخاطبان روبرو شود و یا اینکه متنی که برای ترجمه انتخاب شده است چندان در میان مخاطبان از محبوبیت برخوردار نیست؟
به نظرم طولانی شدن روند چاپ آثاری که من ترجمه آنها را به عهده داشتم و همچنان هم دلیل آن را نمیدانم و به موازات آن فعالیت چند مترجم دیگر و مدعی بودن آنها به واسطه سابقه بیشترشان در امر ترجمه، موجب این اتفاق شد که من در مقطعی به واسطه فضای تبعیضآمیزی که آن را حس میکردم دچار دلسردی و بیانگیزگی شوم و نتیجه اینکه چند سالی به دور از این فضا قرار گیرم.
بروز چنین اتفاقی برای شما حکم شکست را داشت و یا اینکه موجب شد شما با ارزیابی راهی که طی کرده بودید آن هم در وقفهای که ایجاد شد، تصمیم بگیرید مسیر را پختهتر و حرفهایتر ادامه بدهید؟
در بدو امر که برای من یک شکست محسوب میشد اما همانطور که به درستی اشاره کردید موجب شد تا من پختهتر شوم و با برخی از ناشران که همچنان کار چاپ نشده نزد آنها دارم کار نکنم. نسبت به برخی از آثار ترجمهای خودم که همچنان در نوبت چاپ هستند حساسیت کمتری داشته باشم چون در شرایط کنونی اگر قرار است این آثار چاپ شوند به نظرم با نگرش جدید من نیاز به بازنگری و ویرایش مجدد دارند. در هر صورت من در بروز این روند و نوعی بیسامانی در فرایند ترجمه آثار بیشتر ناشران را مقصر میدانم چون مصلحتاندیشی اغلب آنها موجب میشود که شاهد بروز نوعی تفکر بازاری در فرایند ترجمه آثار باشیم و شتابزدگی که آنها برای خروجی کار به منظور چاپ دارند با ادبیات فرانسه و حساسیتهایی که به ویژه در برگردان آنها به زبان فارسی وجود دارد در منافات است. به نظر من در شرایط کنونی و پس از سپری شدن دوران طلایی ترجمه آثار ادبا و نمایشنامهنویسان فرانسوی در گذشته و توسط افرادی چون رضا سیدحسینی و محمد قاضی نیاز به این داریم که با طمانینه و صبر و حوصله بیشتری مجال و فرصت به جامعه ترجمه کشور بدهیم تا با حساسیت و کیفیت بالا اقدام به ترجمه آثار فرانسوی به فارسی داشته باشند تا از این رهگذر عظمت ادبیات فرانسه قابلیت انتقال به زبان مقصد را داشته باشد.
رقابتی که میان مترجمان به ویژه در عرصه ترجمه آثار نمایشی وجود دارد هم در بین مترجمان هم نسل و هم به نسبت مترجمان پیشکسوت چقدر در پیشرفت مترجم و پختگی کار او مؤثر است؟
بسیار زیاد، به شرط اینکه این رقابت سالم باشد که البته تجربه شخصی من در مقطعی عکس این مسئله را ثابت کرد و من که تصور میکردم مترجمی هستم که میتوانم نویسندهای فرانسوی همچون "زلر" را برای نخستین بار با ترجمه آثار او به دنیای ادبیات فارسی معرفی کنم با اتفاقی عجیب و ادعای بیاساس یکی از مترجمان مواجه شدم که مدتی برای من مسئله ایجاد کرد و تا اثبات حقانیت خودم فرایندی طی شد که جز ضعف اعصاب برای من چیز دیگری در برنداشت.
شما به زبان انگلیسی هم آثاری را ترجمه کردهاید اما به نسبت ترجمه فرانسه چندان چشمگیر نیست، در مورد این مورد هم توضیح بفرمایید؟
بله، چند نمایشنامه از انگلیسی به فارسی و برعکس ترجمه کردم که عموما جهت ارائه به جشنواره بینالمللی تئاتر فجر بودند. من به زبان ترکی استانبولی هم مسلط هستم اما ادبیات نمایشی جاری در ترکیه را چندان قوی نمیبینم که خواسته باشم وقت بگذارم و آثاری از زبان ترکی را به فارسی برگردانم. ترکیه رماننویسهای شهیری دارد اما در زمینه ادبیات نمایشی که دغدغه اصلی من است باید گفت که نمایشنامهنویسان صاحب نامی در ترکیه به نسبت نویسندگان فارسی زبان فعالیت ندارند.
من اگر وقت و فرصت مناسبی داشته باشم که البته در شرایط کنونی به دلیل مشغله کاری چندان میسر نیست خیلی دوست دارم نسبت به زبان روسی و آلمانی نیز تسلط پیدا کنم و به این واسطه هم به حوزه ادبیات نمایشی روسی و آلمانی نیز ورود پیدا کرده و آثاری را نیز از این حوزه ادبی به فارسی ترجمه کنم. این مسئله یکی از آرزوهای من است که امیدوارم روزی محقق شود.
هیچ وقت به ادامه تحصیل و اخذ مدارک بالاتر در حوزه ادبیات فرانسه اندیشیدهاید و اینکه مثلاً موفق به اخذ مدرک دکترا شوید؟
شاید این نکته هم از جمله مواردی باشد که به آن فکر کرده باشم اما باید اینجا به نکتهای اشاره کنم و آن اینکه اخذ مدارک بالاتر چندان نمیتواند به منزله پختگی و پیشرفت در حوزه ادبیات و ترجمه باشد. هستند دوستانی از هم دورهایهای من که تا مقطع دکترای زبان فرانسه نیز پیش رفتهاند اما قادر به ترجمه و حتی تکلم به این زبان به شیوهای درست و روان نیستند. شخصاً بیشتر دوست دارم اوقات بیشتری را بر روی تکامل زبان فرانسهای که به آن تسلط دارم در حوزه ترجمه آثار ادبیات نمایشی بگذارم؛ چون حتماً در جریان هستید که جنس این زبان با زبان عمومی فرانسه و زبانی که معمولاً در نگارش رمان و داستان به کار میرود، متفاوت است و من اعتقاد دارم که زبان به کار رفته در تئاتر باید در عین پختگی از روانی و سادگی مطلوبی نیز برخوردار باشد. مشکل ما در حوزه ترجمه آثار نمایشی از زبانهای مبدأ به مقصد و مثلاً از فرانسه به فارسی این است که معمولاً ویراستاری مخصوص ادبیات نمایشی در اختیار ناشران نیست و اغلب ویراستاران، تسلط به حوزه ادبیات گرامری دارند تا ادبیات محاورهای لازمه نگارش دیالوگها در جریان یک نمایشنامه، لذا در این فرایند معمولاً پس از تحویل متن ترجمه شده به ناشر و سپردن آن به دست ویراستار، تغییراتی ادبی در روند نسخه ترجمه شده میافتد که گاه فاجعهبار است و مخاطبان این آثار نمایشی این نقص به وجود آمده را از چشم مترجم میبینند و هیچکس ناشر و ویراستار را در این زمینه مقصر نمیداند. به همین دلیل من که اخیراً دبیر یک مجموعه ادبیات نمایشی جدید شدهام، شرط کردهام که ویرایش آثار ترجمهای که یا خودم به انجام میرسانم و یا متعلق به سایر دوستان است را خودم بر عهده گرفته و یا روی آن نظارت دقیق داشته باشم.
ایدهآل در فرایند ترجمه، چاپ و نشر آثار نمایشی از نظر شما چیست؟
چیزی که میخواهم به آن اشاره کنم تجربه شخصی است که تصور میکنم بشود آن را به عنوان یک شیوه به کار برد و آن اینکه بهتر است پیش از سپردن متن ترجمه شده یک نمایشنامه به دست ناشر یک بار این متن در اختیار یک گروه نمایشی در فرایند تمرین و خوانش قرار گیرد، همچنانکه برخی از آثار ترجمهای من پیش از چاپ و نشر هم اکنون در اختیار گروههایی است که در حال دورخوانی و تمرین آن هستند. به این شکل من مترجم که در جلسات تمرین گروههای نمایشی حاضر میشوم در جریان خوانش متن میتوانم به راحتی بر روی ویرایش نهایی برخی از واژگان و عبارات که ممکن است در دهان بازیگر نمایش به درستی ادا نشود، متمرکز شوم و آن را ادیت نهایی کنم. این روند شیوه مرسوم در نزد بسیاری از کمپانیهای تئاتری اروپایی است که به نویسنده این امکان را میدهد که متن خود را در موقعیت نمایشی و اجرای نمایش نیز محک زده و براساس راحتی کار بازیگر در تلفظ و ادای کلمات به تغییر احتمالی برخی از آنها بپردازد و سپس اثر را به دست ناشر بسپارد. در این شرایط است که گویا روحی تازه به اثر نمایشی دمیده میشود.
نگاه و نوع پرداختی که در ایران نسبت به آثار نمایشی فرانسوی وجود دارد تا چه اندازه به قصد و غرض اصلی نمایشنامهنویس فرانسوی نزدیک است؛ یعنی آیا کارگردان نمایش در ایران در مواجهه با یک نمایشنامه ترجمه شده فرانسوی توانسته به فضای غالب و اینکه این نمایشنامه در چه ژانری تعریف شده است، مسلط شود؟
بله، تا اندازه زیادی این اتفاق میافتد و نگاه به آثار نمایشی همچون نگاهی است که یک گروه نمایشی به اثر نمایشی که نویسنده آن هموطنش است دارد. مثلاً در مورد نمایشنامه "پدر" نوشته زلر که ما آن را اجرا کردیم و البته ما آن را آنچنان هم که تصور میشد طنز نگرفتیم، باز از جانب مخاطب نمایش بعد از اجرا این ایراد گرفته شد که فضای نمایش خیلی غمبارتر از چیزی است که شما آن را فرض کردید در حالیکه در نمونه اجرای فرانسوی آن شاهد بودیم که کلاً این نمایشنامه توسط گروه فرانسوی طنز تعبیر شده بود و لذا اجرای گروه ایرانی نزدیکتر به مقصود نمایشنامهنویس این کار بود.
دوید فوئنکینوس، نمایشنامهنویس و رماننویسی که شما آثاری از او را به فارسی برگرداندید. در مورد این ترجمهها هم توضیح بفرمایید؟
من اصولا علاقهمند به معرفی نویسندگان جوان فرانسوی در آثار ترجمهای خودم هستم و مبنای کار خودم هم بر روی آثار نویسندگانی میگذارم که در عین جوانی قلم توانایی دارند. من با فوئنکینوس از طریق یکی از دوستان فرانسوی خودم آشنا شدم و با خواندن نمایشنامه "مجردها" از او که بعدها انتشارات افراز ترجمه آن را به چاپ رساند، احساس کردم که او تا چه اندازه قلم پخته و توانایی دارد که البته این تصور من هم درست از آب درآمد و او اکنون یکی از محبوبترین نویسندگان فرانسوی است. رمانهایی نیز از او ترجمه کردم همچون "خاطرات" و"شارلوت" "آنری پیک مرموز" و "به سوی زیبایی" که همگی از جمله آثار مطرح ادبیات فرانسه به حساب میآیند که البته نمیدانم چرا ترجمه "شارلوت" در ایران با استقبال مواجه نشد. اما در هر صورت من در مواجهه با نویسندگان فرانسوی اگر یک جا احساس کنم که او دارای جوهر ادبی نیست و اصطلاحاً نویسنده زردی است اصلاً وقت برای ترجمه آثارش صرف نمیکنم.
گویا ترجمه نمایشنامه از ترجمه رمان برای شما راحتتر است، دلیل این امر چیست؟
راحتتر نیست. بیشتر به آن علاقه دارم. البته ادبیات محاورهای در نمایشنامه غالب است و به زبان روزمره رایج در فرانسه نزدیکتر است لذا ترجمه آثار نمایشی فرانسوی با سرعت بیشتری برای من صورت میگیرد. من مدتهاست که به واسطه شرایط ارزی نتوانستهام به فرانسه سفر کنم اما همواره در مکاتبات و تماسهای خود با دوستان فرانسوی از همان ادبیات محاورهای رایج در برقراری ارتباط با آنها استفاده میکنم و به این واسطه همان ادبیات را در ترجمه دیالوگهای نمایشی نیز جاری و ساری میکنم. گاه این محاورات آنچنان ادامه پیدا میکند و فراگیر میشود که من حتی همچون تکلم به زبان فارسی کوچه و بازاری، تسلط کافی نسبت به برخی از اصطلاحات و کنایههای محاورهای فرانسوی نیز پیدا میکنم.
شما به غیر از ترجمه مجموعه مقالات سینمایی برای فصلنامه فارابی از زبان فرانسه به فارسی که از سال 91 تاکنون ادامه داشته است، در زمینه کتابهای تئوریک به ویژه در حوزه تئاتر آثاری را ترجمه نکردهاید، دلیل این امر چیست؟
اتفاقاً ترجمه آثار تئوریک تئاتر یکی از دغدغههای اصلی من است. اخیراً هم یک کتاب با عنوان "تکنولوژی در تئاتر" که خیلی هم کتاب خوبی بود را برای ترجمه در نظر داشتم اما مسئله اینجاست که ورود به حوزه ترجمه این قبیل کتابها تنها ترجمه نیست، بلکه تحقیق هم نیاز دارد و مثلاً برای ترجمه چنین کتابی نیاز به حداقل صرف سه سال وقت است که این با مصالح ناشران حتی ناشران تخصصی تئاتر هم در تضاد است.
ناشران البته عجول هستند و در زمینه آثار ترجمهای زمانبر که نیاز به تحقیق هم دارند، سرمایهگذاری نمیکنند. سراغ ناشران دولتی هم نمیشود رفت چرا که تجربه شخصی به من این مطلب را به اثبات رسانده است که این ناشران به دلیل تغییرات مکرر در ساختار مدیریتی دارای سیاست واحدی نیستند و ناگهان متوجه میشوید که با تغییر یک مدیر و اعمال سلیقهای جدید پروژهای که در دوران مدیریت قبلی به تصویب رسیده بود متوقف میماند.
از سوی دیگر امروزه متاسفانه مترجم به دلیل نبود امنیت شغلی و بحث معیشتی چندان نمیتواند وارد مقولات وقتگیر و پروژههای دیربازده شود. من شخصاً از ساعت 9 صبح تا 6 بعد از ظهر مشغول به تدریس هستم و زمانی که به خانه مراجعت میکنم علاوه بر استراحت و انجام کارهای شخصی نهایت چند کتاب را باید تورق کنم و تصمیم بگیرم که ساعتی نیز وقت برای ترجمه آنها صرف کنم و لذا مشاهده میکنید که چندان وقت برای یک کار بزرگ و ماندگار باقی نمیماند. اتفاقاً خیلی هم خوشحال میشوم که وقت برای یک کار ترجمهای ماندگار بگذارم منتها به شرط آنکه ناشر حمایت کند و مثلاً با تأمین مخارج، تنها برای انجام پروسه تحقیق و ترجمه یک کتاب رفرنس، تعهد بدهد که عملاً تاکنون این اتفاق روی نداده است.
فعالیتهای جالبی داشتهاید. از جمله سفر شما به فرانسه برای ساخت مستند.
بله. چند سال پیش برای ساخت فیلمی مستند از ژوئِل پومرا، نمایشنامهنویس و کارگردان مطرح تئاتر فرانسه سفر کردم که البته روند مصاحبه با این کارگردان برای تولید این فیلم نیمهتمام باقی ماند و با توجه به وضعیت ارز دیگر امکان سفر من به فرانسه از بین رفت. در شرایط کنونی حتی اگر من از این کارگردان هم خواسته باشم برای تجربه یک اجرای نمایش به ایران سفر کند آیا زیرساختها و امکانات سختافزاری سالنهای نمایشی ما توانایی اجرای تکنیکال آثار گروه نمایشی وی را خواهد داشت؟
شما در جریان جشنواره تئاتر فجر نمایشنامه "خنکای ختم خاطره" را به زبان انگلیسی ترجمه کردید و گویا قرار بود "سقراط" حمیدرضا نعیمی را نیز به فرانسه برگردانید تا توسط یک ناشر فرانسوی منتشر شود، در این مورد هم توضیح دهید؟
بله، "سقراط" را که ارائه کردم چاپ و نشر آن را نپذیرفتند چون اعتقاد داشتند که نویسنده این نمایشنامه برخی موضوعات اجتماعی را وارد جریان تاریخی ماجرای سقراط کرده است و آنها به دنبال نمایشنامهای ایرانی بودند که به ایران معاصر بپردازد و اطلاعاتی در مورد وضعیت فرهنگی و اجتماعی ایران ارائه کند. در مورد برگردان آثار فارسی به زبان فرانسه باید بگویم که حساسیت ناشران فرانسوی همچون موردی که به آن اشاره شد زیاد است. البته ممکن است که در صورت عزم و ارادهای که ممکن است از سوی ناشران و مترجمان صورت گیرد این روند اصلاح شود. شاید اگر دست تنها نبودم و ملاقاتی با مقامات فرهنگی فرانسه داشتم، امید به این مسئله میشد داشت که تعاملات میان حوزه فرهنگی ایران و فرانسه برای ترجمه آثار ایرانی به فرانسه فراهم شود.
نکته دیگری که وجود دارد اینکه اساساً ترجمه از زبان فارسی به فرانسه بسیار مشکل است و کمتر مترجمی تن به چنین کاری میدهد چرا که پیدا کردن اصطلاحاتی که بشود آن را مابه ازای واژگان فارسی در فرانسه به کار برد، بسیار مشکل است و نیاز هم به اشراف زبانی دارد و هم اشراف بر فرهنگ زبان مبدأ. من بسیار در این زمینه تلاش و تمرین به خرج دادم. تا امروز چند فیلمنامه ایرانی را برای کارگردانان فرانسوی ترجمه کردم و مجموعه نمایشنامه های کوتاهی را نیز بنا به خواست دوستان فرانسوی خود از فارسی به فرانسه برگرداندم.
شما سهگانهای از زلر را به فارسی ترجمه کردید، "پدر"، "مادر" و "پسر" که "پسر" به تازگی از سوی نشر قطره به چاپ رسیده است، در مورد این سهگانه هم توضیح بفرمایید؟
بله. محتوای کلی این سه نمایشنامه، معضلات و مشکلاتی است که اغلب در خانوادهها با آنها روبرو هستند. پدر، تاثیر آلزایمر بر روی سالمندان و روابط افراد خانواده با فرد را به تصویر میکشد. مادر، سرخوردگی و رنجی که هر زنی در جایگاه مادر خانواده ممکن است با آنها روبرو باشد و پسر، بیانگر مشکلات بچههای طلاق است که خود را سربار و بیاهمیت میبینند. در این سه نمایشنامه، زلر مانند باقی آثارش شکستهای زمانی و فضای ذهنی و واگویههای درونی شخصیتها را به زیبایی به تصویر کشیده. پدر و مادر از مجموعه درام معاصر فرانسوی که من دبیرش بودم از انتشارات علمی و فرهنگی به چاپ رسید و پسر به تازگی از سوی نشر قطره منتشر شده است.
علاوه بر آثار نمایشی اشخاصی همچون تیری و زلر، شما آثار نمایشی ژوئل پومرا را نیز ترجمه کردهاید. در مورد ویژگی آثار این نمایشنامهنویس و کارگردان تئاتر فرانسه هم توضیح دهید؟
پومرا نویسندهای است که پیشتر اشاره کردم حتی با او مصاحبه داشتهام. او خیلی خاص مینویسد و تفاوتش با متون زلر در این است که برخلاف او که پیچیدگی و شکست در صحنههایش دارد و در عین اتصال اما در هر صحنه تلنگرهای ظریفی به مخاطب میزند. موضوعات او بیشتر دغدغههای اجتماعی است و بسیار تحت تأثیر جریانات کارگری در فرانسه قرار گرفته است که البته در زندگی شخصی نیز آن را تجربه کرده است. چیزهایی که او مینویسد بیشتر معضلات جوامع امروز را دربرمیگیرد و بحران بیکاری و شرایط بد اقتصادی را مورد توجه قرار میدهد، امری که منجر به تغییر رفتار افراد میشود و او در عین سادگی در استخدام کلمات و واژگان آنها را به طرز هنرمندانهای بازگو میکند. در مواجهه با آثار او هم میتوان پرداختی پیچیده در شیوه اجرا داشت و هم ساده و روان به مسائل پرداخت که از این بابت نمایشنامههای او در عین حال که حرفهای نوشته شدهاند اما قابلیت کار و ارائه از سوی قشر هنرجو و دانشجویان را نیز دارند. او کمتر دستور صحنه در کارهایش دارد و به این واسطه دست کارگردان و بازیگر را باز میگذارد. تاکنون دو نمایشنامه یکی به نام "میلرزم" از نشر افراز و "تاجران" از نشر دیبایه با ترجمه من از این نویسنده به چاپ رسیده است.
انگیزه شما برای ترجمه آثار دیگرانی همچون تیری و متیو دولاپورت به چه دلیل بوده است؟
مفرح بودن دلیل اصلی انتخاب این آثار برای ترجمه است و اینکه دوست داشتم در رزومه کاری خودم آثاری از جنس کمدی را نیز داشته باشم که به درد طیف خاصی از نمایشگران بخورد. بسیاری از گروههای نمایشی هستند که به دنبال آثار نمایشی کمدی با شخصیت کم میگردند تا کار را با هزینه کم به اجرا برسانند که با توجه به اوضاع پیش آمده باید توقعات آنها را نیز برآورده ساخت.
از میان آثار کمیک در حوزه ادبیات غیرنمایشی به سراغ زینا ابی راشد لبنانیالاصل رفتید و یا آثاری از کریس دونر و ژرمی مورو را ترجمه کردید، در این مورد هم توضیح بدهید؟
بله این آثار در قالب کمدی تصویری و کمیک استریپ عرضه شدهاند و به ویژه اصرار به ترجمه کارهای ابی راشد داشتم چرا که با توجه به اینکه او اصالت عربی دارد لذا به تضادهای فرهنگی و زبانی میان جامعهای که در آن بزرگ شده است با جامعه فرانسوی به خوبی اشاره کرده، ضمن آنکه ادبیات کودکانه آثار او موجب شده است که این آثار بیشتر به ادبیات کودک و نوجوان تعلق داشته باشد. پیانوی شرقی و گوسفند از آثار ابی راشد هستند که از سوی انتشارات علمی و فرهنگی به چاپ خواهند رسید.
با ناشران زیادی در این 15 سال کار کردید. اوضاع نشر را در ایران چگونه توصیف میکنید و چرا این میزان ناشران خود را تعویض کردهاید؟
بخشی از این تعویضها به دلیل همان روحیه تنوعطلبی من است و اینکه دوست دارم با ناشران زیادی با چشماندازهها و اهداف مختلف فرهنگی که آنها برای خود ترسیم کردهاند، کار کنم. محدود کردن خود به یک ناشر، چندان جذاب نیست، زیرا حس کارمندی به من میدهد. اوضاع نشر در کشور چندان به سامان نیست و من به عنوان یک مترجم دستمزد مطلوبی را در قبال کاری که انجام میدهم و وقتی که صرف میکنم دریافت نمیکنم و چون هزینههای چاپ و نشر بالاست و از طرفی متقاضی کتابخوانی کم شده، لذا تیراژ آثار منتشر شده پایین است. در حالیکه آثاری که من از فرانسه به فارسی ترجمه میکنم در همان زبان مبدأ و در کشور فرانسه با تیراژهای یک و 2 میلیون نسخهای به فروش میرسد که تفاوت با آنچه که در فضای فرهنگی ایران شاهدش هستیم بسیار فاحش است.
چاپ نمایشنامه چقدر میتواند موفق باشد؟
به نظر من اقبالی که از یک نمایشنامه صورت میگیرد ارتباط مستقیم با اجرای صحنهای آن دارد که باید در زمینه اجرای آثار خارجی اهتمام بیشتری صورت گیرد که مخاطب را علاقهمند به این کند تا نمایشنامه را نیز اختیار کرده و مجدد آن را بخواند.
چقدر گروههای اجرایی در زمینه گردش مالی و پرداخت دستمزد به مترجم توجه از خود نشان می دهند؟
باید اینجا گلهمند باشم از برخی گروههایی که برخورد سردی با مترجم متن نمایشی که قصد تولید آن را داشتهاند، دارند به شکلی که انگار مترجم از آنها با التماس خواسته است که متن ترجمه شده او را تمرین و به روی صحنه ببرند. البته تنها گروههای معدودی این نگاه غیرمحترمانه را با مترجم دارند اما به هر حال دستمزدی که مترجم برای صدور مجوز به گروه نمایشی دریافت میکند ناچیز است و در مورد اجراهای شهرستانی که به دلیل نبود نقدینگی و شرایط بد اقتصادی این روند به شکلی نسبتا رایگان در جریان است.
اساساً نگاه به ترجمه به ویژه در حوزه ترجمه نمایشنامه در ایران یک کار دمدستی و بیاهمیت جلوه میکند و اینکه مترجم یک دیکشنری را مقابل روی خود قرار داده و به کار ترجمه میپردازد در حالیکه فرایند ترجمه فرایندی بسیاری طاقتفرساست و پیش از ترجمه یک اثر مترجم نیازمند طی کردن مقدماتی است که از همه آنها سختتر متقاعد کردن ناشر برای ترجمه اثری خارجی است که این مسئله در مورد نویسندگان ناشناخته که امثال من قصد معرفی آنها را در ایران دارند، بغرنجتر میشود. من به عنوان یک مترجم باید علاوه بر واژه گزینی مناسب ما به ازای واژگان زبان مبدأ، در ترجمه نمایشنامه حس نویسنده، حس متن و فضایی که درام در آن شکل میگیرد را نیز در زبان مقصد منتقل کنم و این کار در وهله نخست کار سختی است اما من از رهگذر سالها ترجمه تخصصی در حوزه نمایشنامه تقریباً سوار بر کار شدهام و این حوزه برایم خیلی سهل و ممتنع است.
معمولاً ترجمه یک نمایشنامه چقدر زمان از شما میگیرد؟
اگر حمل بر خودستایی نباشد نهایت سه روز در مورد نمایشنامه و در مورد رمان متفاوت است. با توجه به اینکه زبان آن ادبی است و از محاوره به دور است زمان بیشتری وقت صرف میکنم. گاهی شده که من در مود ترجمه بودهام و یک نمایشنامه را یک شب تا صبح ترجمه کردهام و چون تایپ همزمان هم میکنم لذا این روند تسریع شده و مطابق با خواست و مطالبات ناشر است که البته تصور میکنم اشراف من به ادبیات فرانسه و آشنایی کافی من به موقعیت درام موجب شده است این روند تسریع شود.
همچنان با وجود مشکلات پیش رو برای آینده هم فعالیت در ترجمه را در اولویت قرار میدهید؟ چه کتابهایی در نوبت انتشار دارید؟
بله، رسالت یک مترجم ارتباط دو فرهنگ مختلف با یکدیگر با استفاده از پل زبانی و گویش اشخاصی است که به ویژه در نمایشنامه من به شخصه با آنها زندگی میکنم. امیدوارم شرایطی پیش آید که این ارتباط دوسویه باشد یعنی همانطور که طی این 15 سال من با ترجمه آثار فرانسوی به فارسی مخاطب ایرانی را با فرهنگ فرانسه آشنا کردم، امکان ترجمه آثار ایرانی به فرانسوی به منظور آشنایی آنها با فرهنگ و زبان ایرانی نیز فراهم آید که این مهم دور از انتظار نیست و به تلاش و عزم مسئولان فرهنگی باز میگردد.
اما کتابهای زیادی در نوبت چاپ و نشر دارم که در مورد نمایشنامههایی که هنوز به چاپ نرسیدهاند ترجیحام این است که همزمان با اجرای آنها روی صحنه شاهد رونمایی از آنها باشیم. در حال حاضر دو نمایشنامه از آثار ترجمهای من که هنوز منتشر نشدهاند در حال تمرین هستند که به زودی همزمان با اجرای صحنه از آنها رونمایی نیز خواهد شد.