سرویس تئاتر هنرآنلاین: وقتی که اولین بار نمایش "مرگ یزگرد" نوشته بهرام بیضایی را اوایل سال هزار و سیصد و هفتاد در سالن چهارسو مجموعه تئاترشهر تهران به کارگردانی خانم گلاب آدینه و بازی درخشان پاتنهآ بهرام و سیما تیرانداز و دیگر بازیگران دختر جوان گروه دیدم، هیچگاه تصور نمیکردم که در دهه نود هم کارگردانی جوان و خوش آتیه بنام کورش ولیدی خاطره آن اجرای شگفت و بینظیر را در ذهنم تداعی کند و همچنین بتواند چنین نمایش بزرگ و دشواری را در حد و انداره و شاید هم بالاتر از یک کارگردان باتجربه و خوش نام به اجرا برساند.
در ابتدای باید از بازیهای بسیار خوب و قدرتمند بازیگران نمایش خصوصا مژگان دادفر در نقش زن آسیابان و سعید سلیمی در نقش آسیابان یاد کرد چرا که در بیان درست دیالوگها و هجای کلمات سخت و کهن متن که چنان مسلط و بدون شکسته شدن و چندپارگی همچون نیزهای برنده از اعمال درون بازیگران بر روح و روان تماشاگرها فرود میآمدند و در اجرای حرکاتی سنجیده و پر معنی بازیگران که نشان از قدرت بازیگری و تسلط بر نقش را دارد و بار معنایی دیالوگهای دیر هضم نمایش را بدوش میکشند تمجید و قدردانی کرد.
داستان نمایش "مرگ یزدگرد سوم" شاید بر هیچ بیننده تئاتری پوشیده نیست، داستان پادشاهی است که از ترس یورش تازیها تخت خویش را رها کرده و بر خانوادهای فلک زده و بدبخت آسیابانی وارد میشود و پس از ورود گماشتهها و سرکردهها به آسیاب و کش و قوسهایی توسط آسیابان کشته میشود ولی نکتهای که قابل ذکر است که نمایشنامه "مرگ یزدگرد" علاوه بر اینکه بسیار ایرانی است از نظر فرم و استانداردهای نمایشنامهنویسی یکی از بهترین آثار تاریخ نمایشنامهنویسی ایران است و این نمایش از بسط و گسترش دادن یک روایت تاریخی مستندگونه تشکیل شده است که از تاثیرگذارترین نوشتههای استاد بیضایی است چه به لحاظ استفاده از کلماتی ساده و عامیانه و نفوذ در دل و جان تماشاگر و چه به لحاظ ساختاری و فرم ارائه آن به تماشاگر یکی از درخشانترین نوشتههایی است که تاکنون به تحریر آمده است.
نوع روایت نمایش به بهترین شکل ممکن و به صورت کاملا نمایشی به صورت بازی در بازی است، به این معنا که شخصیتها بخوبی و بصورت حرفهای نقش یکدیگر را در جای جای نمایش بدرستی ایفا میکنند و گاهی آسیابان نقش دخترش را میگیرد و داستان نمایش را روایت میکند و گاهی دختر نقش آسیابان ادامه روایت را بازگو میکند و گاهی نیز مادر و دختر بجای یکدیگر نقشهایی را ایفا میکند که به جذابیتهای نمایش میافزاید.
نمایش "مرگ یزدگرد" با ساختار روایی پیچیده و تو در تو و از زاویه دید راویهای مختلف مانند آسیابان، زن آسیابان و دخترش بازگو میشود و در این تو در توی خیال شاید بتوان گفت اوج نمایش با بالارفتن کشمکش و تعلیق بین تماشاگر و متن بزرگترین سوال و شک برانگیزین مسئله در ذهن تماشاچگر وارد میشود که آسیابان همان یزدگرد است و یا آن که کشته شده کیست؟ آسیابان است یا پادشاه؟ و آیا پادشاه توسط آسیابان کشته شده است؟ و این چالش تا پایان نمایش با تماشاگر میماند و ذهن تماشاگر را بخود درگیر میکند.
درباره کارگردانی نمایش هم باید گفت که اکثر طراحی میزانسنها و حرکات بازیگران بخوبی و درستی انجام شده است و با استفاده از نور و اکسسوار نمره قبولی کارگردانی در کارنامه این کارگردان جوان میتوان لحاظ کرد