سرویس تئاتر هنرآنلاین: نمایش "دختری که پدرش را باد می برد" با توجه به وجوه دراماتیکی که کاملا برگرفته از سنتهای نمایشی ایرانی است؛ در ارائه مفاهیم نیز نگاهی تمثیلی دارد و این دو در کنار هم کارکردی امروزیتر برای بیان مشکلات عمومی و انتقاد اجتماعی یافته است.
با توجه به اینکه نمایش از روحوضی و خیمهشببازی و شخصیتهای مبارک، فیروز و بشارت که همگی سیاه و منتقد نظم موجود هستند، بهرهوری میشود؛ لحن و بیان کلی اثر طنز و نیشدار است و با توجه به اینکه محتوای کلی اثر به احتکارها و اختلاسهای این روزهای تاجران و بازرگانان و بازاریها و نفوذیها و خویشاوندان نفع طلب برمیگردد که بسیار هم به لحاظ اقتصادی برای اکثریت جامعه مشکلساز شدهاند، این نمایش میتواند برای مخاطبانش جلب توجه کند چون زبان حال آنان است و این گونه بخشی از این انتقادها ابراز میشود و هدف از این نمایشهای سنتی در ایران هم همین انتقادهایی است که باید به گونهای در جامعه شنیده شود و به ناچار هم شنیده خواهد شد چون دیگر سنگ روی سنگ باقی نمیماند و بدتر از اینش قابل تصور نیست... چنانچه این روزها با توجه به عدم تحریم غذا و دارو میبینیم که این نوع کالاهای اساسی و ارزاق همگانی که باید در دسترس باشند، برخی دارند احتکارشان میکنند که چند برابر قیمت در بازارهای سیاه عرضه شوند و این به روز بودن نمایش "دختری که پدرش را باد میبرد"، ارزش افزودهای است که در جامعه به شکل نافذی ابراز وجود میکند برای آنکه این نوع اختلاسگران و محتکران را مهار کند که چنین نیز خواهد شد!!
حاجی به دلیل اختلاسهایی که انجام داده از انسانیت تهی شده و به راحتی با باد از روی زمین بلند میشود. حاجی سه ماه است که از دست مأموران فرار کرده و در این مدت مبارک، نوکر حاجی، دل دختر حاجی را بدست آورده و میخواهد با دخترش ازدواج کند. سر سفره عقد، ناگهان حاجی از آسمان به زمین میافتد و بازجو او را دستگیر میکند اما...
نمایش کمی به لحاظ پیرنگ بیش از حد برهم ریخته است و ما از اصل ماجراها و شخصیتهای اصلی (نوکر و دختر حاجی) دور میشویم... در حالیکه بودن این دو شخصیت محوری در همه رویدادها میتوانست بیانگر نمایشی موثرتر باشد تا از هرجایی نکتههایی شنیده شود و ماجراهایی به آن پیوست شود که ندانیم چرا چنین باید باشد؟ نوکر و دختر حاجی پیش برندۀ اصلی ماجراها هستند و حتی خود حاجی نیز به اندازه این دو مهم نیست! بنابراین دور شدن از اصل ماجراها و سر درآوردن از لبۀ مرز و پرداختن به قصه مهاجرتها آن هم به دوران پیش از انقلاب تا حد زیادی ما را از آن هدف غایی متن و اجرا دور میکند چون احتکار و اختلاس در این روزها نیز بیداد میکند و مبارزه با مفسدان اقتصادی یک ضرورت بیچون و چراست وگرنه مردم در این ستم آشکار باید تاوان سنگینی را بپردازند بیآنکه نقشی در این رسواییها و سود کلان ستمگران اقتصادی داشته باشند و اشاره به دور دست چندان هم منطقی نیست و ما را از کارکرد کلان و صریح نمایش دور میکند. چه بسا این مبارزۀ فرهنگی در واکسیه شدن افراد در برابر این نابرابریهای بزرگ و ویرانگر موثر باشد و خیلیها متوجۀ نابودی اقشار بیگناه جامعه در تقابل با این وضعیت نابرابر بشوند. بنابراین ضمن پذیرفتن هما جدیکار از او میخواهیم که ترس و نگرانیهایش را از ابراز آنچه که همه جامعه نیازمند آن هستند، کنار بگذارد و با صراحت بیان، فقط از این بیدادگریها بگوید!
هما جدیکار شیوۀ تلفیقی را برای اجرایش در نظر میگیرد اگر سیاه و مبارک را به صحنه میآورد دیگر عروسکش نخی نیست و آن را به شیوه باتومی و بونراکو ارائه میکند... در این بازی همچنان چهارچوب خیمهشببازی با بودن گروه نوازندگان نگهداری میشود و آنها پای کار مینوازنند و میخوانند برای آنکه کار سرگرمکننده و شیرین هم باشد بنابراین از موسیقیهای شادیآور مجالس عروسی بهره بسیاری میبرند و مخاطب را ابتدا از دیدن اجرا به وجد میآورند و بعد آنچه را که بسیار تلخ و گزنده هست، به بازی و چالش میگیرند.
بازیدهندگان عروسکها خیلی سریع و در لحظه صداهای مختلف را میسازند اما هنوز در جابجایی عروسکها و بازیدادنشان با هم هماهنگ نشدهاند و در جاهایی ترکیببندیها گویای تصاویر موثر نیست و باید اصلاح شوند. گروه موسیقی لحظهشناس است و به درستی و به قاعده مینوازند و اتفاقا ناکوک و خارج از روال نمایشی هم نیستند، بنابراین موثرند در دیده شدن یکبارۀ این نمایش... اما نورها باید پیرایش شود و دقیقتر برای بروز بازی عروسکها و جابجایی صحنهها به کار آید!
در جمعبندی باید گفت که هما جدیکار به درستی دارد از نمایشهای سنتی ایران و مشرق زمین برای به روز بودن نمایش این روزها بهرهوری میکند و زبان حال اجرایش ما را شگفتزده میکند و درک درستی از وجوه انتقادی نمایشهای سنتی ایران را در کلیت اجرایش جاری میکند که دست مریزاد دارد!! همین و...