سرویس تئاتر هنرآنلاین: درابتدای گفت‌وگو با عادل بزدوده زمانی‌که او را پدر عروسک‌ها خطاب کردم برآشفته شد و گفت "تورو خدا نگویید... این عنوان‌ها خیلی سنگین است". هم‌نسلان من به واقع او را پدر عروسک‌ها می‌دانند چرا که خاطرات کودکی‌مان با عروسک‌های "خونه مادر بزرگه"، "شهر موش‌ها"، "زی زی گولو" و ... جان می‌گیرد. هر چند او این عنوان را سنگین بداند اما کودکان دهه 60 که با عروسک‌های او خاطره ساخته‌اند این نام را باور دارند. 

در ادامه سلسله گفت‌وگوهایی که هنرآنلاین در جریان برگزاری هفدهمین جشنواره بین‌المللی تئاتر عروسکی تهران مبارک تدارک دیده است، برآن شدیم در دومین بخش از این نشست با عادل بزدوده به گپ و گفت بنشینیم که در ادامه می‌خوانید: 

 

آقای بزوده، علاقه‌ شما به تئاتر عروسکی از کجا شکل گرفت؟

من دانش‌آموخته دانشکده هنرهای دراماتیک هستم. این دانشکده اولین دانشکده هنری بود که تأسیس شد و بعد دپارتمان هنر و تئاتر دانشکده هنرهای زیبا سروسامان گرفت. بزرگوارانی مثل آقای انتظامی و آقای نصیریان هنرآموخته‌های دانشکده هنرهای دراماتیک هستند. من هم از خوش‌ شانسی وارد آن دانشکده شدم. البته من قبل از این‌که وارد دانشکده شوم با عروسک عجین شده بودم. من از اعضای کتابخانه شماره 2 کانون پرورش فکری کودک و نوجوان بودم که آنجا فعالیت‌های مختلفی انجام می‌دادم. سال 50- 51 که مرکز تئاتر و همین‌طور تئاتر عروسکی کانون پرورش فکری کودک و نوجوان سروسامان پیدا کرد، ما در کنار بزرگوارانی مثل آقای دان لافون (مدیر و کارگردان مرکز تئاتر) و دستیار ایشان آقای اردشیر کشاورزی و بزرگوارانی مثل آقایان اردوان مفید، مرضیه برومند، بهرام شاه‌محمدلو و خانم سوسن‌ فرخ‌نیا رشد کردیم. در حقیقت این عزیزان اولین گروه حرفه‌ای تئاتر عروسکی کودک و نوجوان کانون پرورش فکری بودند و ما آموزش و ادب تئاتر و پشت صحنه تئاتر را از آن‌ها آموختیم. خوشحالم که من و هم‌نسلانم در چنین فضایی زیر دست این بزرگواران بودیم. امیدوارم توانسته باشیم راه این بزرگواران را ادامه بدهیم. البته اگر غیر از این بود، این راه ادامه پیدا نمی‌کرد. حتماً یک چیزی شکل گرفته است که ما را رها نکردند و همچنان همراه ما هستند. ما کنار همدیگر هستیم که تئاتر و تئاتر عروسکی کودک و نوجوان را معنا می‌کنیم و سروسامان می‌دهیم.

شما عنوان پدر عروسک‌ها را دارید...

توروخدا نگویید... این عنوان‌ها خیلی سنگین است. من از سال 50 در این کار هستم ولی هنوز این بضاعت در من وجود ندارد که بگویم پدر عروسک‌ها هستم. ما فقط سربازهای نمایش عروسکی هستیم که هدف‌مان خدمت به فرهنگ و هنر کشور است.

ما وقتی نسل شما را با نسل امروز تئاتر عروسکی مقایسه می‌کنیم، احساس می‌کنیم که تولید تئاتر عروسکی روز به روز دارد کم‌رنگ‌تر می‌شود یا این‌که اصلاً دیگر خلاقیت در آن وجود ندارد. نظر شما چیست؟

من همه صحبت‌های شما را تأیید نمی‌کنم اما با بخشی از آن موافقم. الان دانشکده‌ها و هنرجوها زیادتر شده و آموخته‌های ما به آن‌ها انتقال داده می‌شود اما چیزی که الان جامعه دانشجویی را آسیب‌پذیر کرده این است که برای جوان‌ها به اندازه کافی شغل ایجاد نمی‌شود. موقعیتی که ما در آن قرار داشتیم، متفاوت از موقعیت این نسل بود. بضاعت مالی ما بسیار پایین بود ولی هیچ دغدغه گذران زندگی نداشتیم، بنابراین کنار همدیگر بودیم و این خودش باعث می‌شد بحث خلاقیت شکل بگیرد. متأسفانه الان جوان‌ها می‌گویند اگر در روز روخوانی متن، فلان مبلغ روی میز شما نباشد، ما متن شما را قبول نمی‌کنیم. این یک عارضه است. من نمی‌خواهم صد درصد خود جوان‌ها را مقصر بدانم ولی به هر حال ما هیچ‌وقت این کار را انجام ندادیم. من در این سن و سال هنوز وقتی بزرگوارانی مثل خانم برومند و دیگران تماس می‌گیرند و می‌گویند بیا کارت داریم، نمی‌گویم برای چه بیایم؟ می‌دانم که وقتی من را صدا می‌زنند، قرار است بروم در یک دایره‌ای قرار بگیرم که در آن دایره می‌خواهیم یک کار خوب و با دل و جان انجام بدهیم. نمی‌خواهم بگویم که مجانی و بدون هزینه دارم زندگی می‌کنم و بچه‌هایم دارند مفت بزرگ می‌شوند اما می‌دانم که از این برآیند به یک فرآیندی می‌رسم که جامعه‌مان ما را می‌بیند. مطمئناً این جامعه مشوق اصلی زندگی ما است. مطمئنم که می‌توانم از عرضه خودم به خوبی استفاده کنم و نیازهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی‌ام را تأمین کنم. این قضیه در نسل من شدیداً رعایت می‌شود ولی در مورد نسل جدید این‌طور نیست. واقعاً حیف است. باید از این نسل حمایت کرد. من فکر می‌کنم که دولت، حاکمیت و مجلس باید در چند جا به ما کمک کنند. آیا بچه‌هایی که لیسانس، فوق لیسانس و دکترای رشته تئاتر عروسکی را می‌گیرند از مدرک‌شان می‌توانند استفاده کنند؟ آیا اصلاً کارشان به‌عنوان شغل محسوب می‌شود؟ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و وزارت کار و امور اجتماعی باید سازوکاری را تعریف کنند که کار یک لیسانسه یا فوق لیسانسه تئاتر عروسکی به‌عنوان شغل محسوب شود و این شغل جا و محل داشته باشد. فکر نمی‌کنم به اندازه فارغ‌التحصیلان رشته تئاتر عروسکی، سالن وزین و فوق‌ حرفه‌ای و یا حتی معمولی داشته باشیم.

تعداد سالن‌ها حتی کمتر هم شده است. قبلاً در تئاترشهر هم می‌شد نمایش عروسکی اجرا کرد ولی الان نمایش عروسکی مختص تالار هنر و یکی دو جای دیگر است.

دقیقاً. سال 58 آقای اردشیر کشاورزی که یکی از بنیان‌گذاران تئاتر عروسکی ایران در کانون پرورش فکری بود، نمایش عروسکی "خانم حنا" را روی صحنه برد که یکی از شلوغ‌ترین و پرمخاطب‌ترین اجراهای سالن اصلی تئاترشهر بود. مردم برای دیدن آن نمایش پشت گیشه‌های بلیت‌فروشی جمع می‌شدند. متأسفانه مدیریت‌ها جایگاهی برای تئاتر عروسکی تعریف نکرده‌اند و اگر چنین کرده‌اند هم خیلی ناشیانه بوده است. ما تالار هنر و سالن غیر استاندارد کانون پرورش فکری کودک و نوجوان را داریم که البته این سالن با همین شرایط هم دارد جور خیلی جاهای دیگر را می‌کشد. همین دو سالن را داریم که دارند به جمعیت چند میلیونی تهران خدمات می‌دهند. تازه این مربوط به تهران است و شرایط شهرستان‌ها که اصلاً خوب نیست. چه کسی باید سالن بسازد؟ من نوعی باید بسازم؟ من مگر معمارم؟ من کننده‌ کار هستم، یعنی نمایشنامه‌ می‌نویسم، طراحی می‌کنم و می‌سازم. برای من باید موقعیت و فضا فراهم شود. این اتفاق به شکل کلان تعریف نشده است. این ارزش‌گذاری و مدیریت کلان باید در مجلس و وزارت ارشاد سر و سامان پیدا کند. تا زمانی که این اتفاق نیفتد، ما باید همدیگر را تحمل کنیم. به همدیگر راه بدهیم و از همدیگر راه بگیریم. هیچ‌کس بر هیچ‌کس ارجعیت ندارد و سالن‌ها باید براساس لیاقت و شایستگی در اختیار گروه‌ها قرار بگیرند. الان هفدهمین دوره جشنواره نمایش عروسکی در حال برگزاری است. یک خروجی بگیریم که تعداد اجراهایی که بعد از جشنواره در تهران و ایران روی صحنه می‌رود، چقدر است. این نشان‌دهنده این است که مدیرکل‌های شهرستان‌ها هیچ تعامل گسترده‌ای ندارند که برای بچه‌هایی که در شهرستان‌ها کار عروسکی و کار کودک می‌کنند و می‌آیند در تهران عرض اندام می‌کنند، اجرای عموم بگذارند. در مورد خود بچه‌های تهران هم همین‌طور است. کار چند درصد از گروه‌هایی که در جشنواره نمایش عروسکی اجرا می‌کنند به اجرای عموم می‌رسد؟ باید بودجه‌ای فراهم شود که این بچه‌ها بتوانند کارشان را نمایش بدهند.

عادل بزدوده

به نظر می‌رسد که نسل جدید فعالان تئاتر عروسکی به نسبت آدم‌های نسل گذشته چندان پیگیر کارهایی که باید انجام بدهند نیستند؟ من فکر می‌کنم که ما حتی در بخش تلویزیون و سینما هم به همین شرایط رسیده‌ایم و الان تلویزیون و سینما هم فقدان عروسک دارند. نظر شما چیست؟

ما اتفاقاً 2 نشست تخصصی با قائم مقام شبکه دوم سیما داشتیم که این بزرگواران از ما راهکار می‌خواستند و می‌گفتند ما باید چه‌کار بکنیم؟ لطف کردند که ما را دعوت کردند و از ما راهکار خواستند ولی متأسفانه گفتند که ما بودجه و زمان محدودی داریم. نمی‌شود کارهای بزرگ را با بودجه محدود انجام داد. ما در تلویزیون هم مشکل بودجه را داریم. آیا تعریف بودجه برای یک سریال عروسکی در شبکه دوم سیما که شبکه کودک است باید 10 سال یک‌بار اتفاق بیفتد؟ ما زمانی که داشتیم مجموعه "خونه مادربزرگه" را کار می‌کردیم، در کنارش مشغول آماده کردن یک سریال عروسکی برای دهه فجر بودیم و یک کار عروسکی هم برای شب عید می‌ساختیم. چطور آن موقع بودجه‌ای برای این کارها وجود داشت؟ الان چندین شبکه و چندین وسایل فنی امروزی داریم ولی نتوانسته‌ایم خوراک خوبی برای خانواده‌ها فراهم کنیم. من مقصر اصلی را بچه‌های تئاتر عروسکی نمی‌دانم. بی‌انگیزگی برای هر کسی یک حد و ظرفی دارد. ما با دست خالی شروع کردیم و به همین خاطر الان وقتی یک لقمه کف دست‌‌مان می‌گذارند، راضی می‌شویم ولی الان بچه‌ها به این راضی نیستند. حق هم دارند. شتاب زندگی‌ و هزینه‌هایی که وجود دارد طوری است که باید به بچه‌ها حق داد. دوره ما شرایط به این‌گونه نبود. در دوره ما شرایط طوری بود که می‌توانستیم کنار هم زندگی کنیم. اصلاً رفقای خانوادگی برای همدیگر بودیم و بدون این‌که بپرسیم به ما چقدر می‌دهید، پروژه‌های عروسکی انجام می‌دادیم. الان تعاریف عوض شده و مدیران فرق کرده‌اند. ما آن موقع بزرگوارانی به‌عنوان تهیه‌کننده داشتیم که درس تهیه‌کنندگی و برنامه‌سازی کودک را خوانده بودند و مدارک دانشگاهی از خارج کشور داشتند. آن‌ها با تعاریف کاملاً حرفه‌ای به سراغ آدم‌های حرفه‌ای می‌آمدند و برنامه‌ریزی‌های مدون داشتند. در نتیجه دستمزد عوامل نهایتاً یکی دو ماه بعد پرداخت می‌شد ولی الان معلوم نیست پول را چه زمانی می‌دهند. در آخر هم ارزش پول آن‌قدر ناچیز می‌شود که هنرمندان اصلاً سراغش هم نمی‌روند. یک تار تنیده شده ذهن همه ما را گرفته است که نمی‌دانم آگاهانه است یا ناخواسته؟ من آن را به حساب ناخواستگی نمی‌گذارم. نمی‌گویم تعمد بدطینتانه است. یک تعمدی وجود دارد که می‌گویند ظرفیت نمایش عروسکی همین‌قدر است و بیش از این بس است. این تصمیم را بزرگورانی می‌گیرند که مسئولیت‌های فرهنگی جامعه را به‌عهده دارند و آن‌ها هستند که دارند این جریان را هدایت می‌کنند. بخشی از نابسامانی‌های به ‌وجود آمده را آن‌ها ترسیم می‌کنند. با آن بخش از صحبت‌هایتان که در مورد پیگیری‌های نسل ما صحبت کردید کاملاً موافقم. نسل ما یک نسل عجیب و غریبی است که از "هیچ" می‌تواند ماجرا بسازد. ماجرایی که با عشق، روح و هستی آدم‌ها عجین است. نمی‌خواهم خودمان را بزرگ کنم. ما بزرگ نیستیم اما در آن شرایط فهمیدیم که چطور باید کنار همدیگر باشیم. فاصله‌ای که الان بین آدم‌ها افتاده به ضرر همه تمام می‌شود. ما توانستیم از پس خودمان بر بیاییم ولی شرایط امروز متفاوت است. برای جوان‌های امروز چه باید کرد؟

در شرایطی که دولت حمایتش از تئاتر را برداشته است، هنرمندی مثل محمد لقمانیان می‌آید و از شبکه‌های مجازی برای عرضه کار عروسکی استفاده می‌کند. نظرتان در مورد محمد لقمانیان و مجموعه "لقمه شو" چیست؟

بچه‌ام با شعور است اما این پسر من تا چقدر می‌تواند این‌گونه کار کند؟ اصل کار محمد لقمانیان این است که در تلویزیون کار کند یا روی صحنه بیاید و نمایش اجرا کند. محمد لقمانیان تا چه زمانی می‌تواند از طریق این تریبون حرف‌هایش را بزند؟ کار کردن در فضای اینترنت یک ظرف است که نمی‌خواهم بگویم پر می‌شود اما به هر حال تبدیل به یک‌نواختی می‌شود که این یک‌نواختی ممکن است به خود محمد لقمانیان لطمه وارد کند. بچه‌های من ابعاد مختلفی دارند. یکی از ابعاد کوچکش را محمد لقمانیان با "لقمه شو" نشان داد. ببینید این بچه‌ها چقدر انرژی دارند. چرا ما نباید برای‌شان جریان‌سازی کنیم و فضای کار فراهم کنیم؟ من یک سؤال دارم، چقدر از خود نمایندگان مجلس یا از خانواده آن‌ها آمده‌اند تئاتر عروسکی یا تئاتر کودک ببینند؟ من از نمایندگان مجلس سؤال می‌پرسم که آیا خانواده‌تان را درگیر مسائل فرهنگی کرده‌اید؟ اگر کرده‌اید، چقدر؟ با نگاه‌تان چقدر به وزارت ارشاد و بودجه تئاتر و تئاتر عروسکی کمک کرده‌اید؟ من بارها در مصاحبه‌هایم گفته‌ام که آقایان و خانم‌های مسئول واقعاً بیدار شوید. ما داریم نسل جوان و کودک‌مان را از دست می‌دهیم. تا کی این خموشی و خود را به خواب زدن؟ اهمیت توجه به کودک، نوجوان و جوان را درک کنید.

جشنواره تئاتر عروسکی پرشورترین جشنواره تئاتری است که در حال برگزاری است و حضور مردم عادی در آن حتی نسبت به جشنواره تئاتر فجر هم بیشتر است. نظرتان در مورد دوره‌های اخیر این جشنواره چیست؟ من یادم است که سال‌های 75 یا 77 کارهایی از خارج کشور به جشنواره می‌آمد که بعداً دیگر تکرار نشد. شما دلیل را چه می‌دانید؟

به هر حال دیپلماسی ما روز به روز دارد مسیر سقوطش را طی می‌کند. وحشتناک است. این نگاه کلان باید به شکلی آراسته‌تر شود. ما همه آسیب‌های‌مان از بخش عدم ارتباط دیپلماتیک درست با کشورهایی است که از مسائل فرهنگی غنی هستند. گروه‌هایی قبلاً به جشنواره می‌آمدند که وقتی الان در موردشان برای نسل جدید می‌گوییم، می‌گویند ای کاش ما آن موقع به دنیا می‌آمدیم و اجرای اوبراتسوف را می‌دیدیم. ای کاش گروهی که از ویتنام آمده بود را می‌دیدم. ای کاش گروه عروسک‌های آبی را می‌دیدیم. مگر می‌شود عروسک توی آب باشد؟ بچه‌ها نسبت به آن اجراها کنجکاوی دارند. البته این را هم در نظر بگیریم که آن موقع وضعیت دیپلماسی ما کمی سلامت‌تر و کم‌آزارتر بود. الان آزارش خیلی بیشتر است. وقتی گروه‌های خارجی را دعوت می‌کنیم و آن‌ها می‌پذیرند ولی سر بزنگاه می‌گویند نمی‌آییم، چه مقدارش مربوط به جشنواره است؟ قدرت اجرایی دبیر جشنواره مشخص است و نمی‌شود بیش از آن از دبیر جشنواره توقع داشت. یک سری هماهنگی‌ها اتفاق می‌افتد که بعداً زیرش می‌زنند. این هماهنگی‌ها می‌تواند به یک جشنواره اعتبار بدهد و یا یک جشنواره را متزلزل کند. من غصه و دردم زیاد است اما فکر می‌کنم که این درد و غصه باید توی خانواده حل شود. ما نمایشگران عروسکی یک خانواده هستیم. خانواده‌ای که می‌دانیم نانی که مادر، خواهر، برادر یا پدرمان برای ما آورده است، برای 15 نفرمان کافی نیست اما با همان 2- 3 نان خودمان را راضی می‌کنیم. مواظب و مراقب همدیگر هستیم. این شکل و این اتفاق در این جشنواره افتاده و ما از این بابت خیلی خوشحالیم. ما در شادپیمایی دوره اخیر جشنواره تئاتر عروسکی، مردمی را می‌دیدیم که برای‌مان تعجب‌انگیز بود. حتی ما که می‌دانیم مردم چه کسانی هستند هم توسط مردم کیش و مات شدیم. من دست خانواده‌ها را می‌فشارم و دست بچه‌های‌شان را می‌بوسم. این‌ها لشکر نامرئی نمایش عروسکی در تهران و ایران هستند که حمایت‌مان می‌کنند. با دیدن آن‌هاست که من به وجود می‌آیم و در این سن و سال 3 شب نخوابیدم. مگر می‌شود؟ گفتم این انرژی پاسخ بسیار مناسبی است که من بدانم چقدر این‌ها ارزشمند هستند. خوشبختانه همه این را می‌دانند. امیدوارم برای نسل بعد یا جشنواره بعد، اتفاق خجسته‌تر و مهربان‌تری بیفتد.

با توجه به اطلاعات و پژوهش‌های‌تان و همین‌طور سفرهایی که داشته‌اید، به نظرتان ما در عرصه تئاتر عروسکی چه جایگاهی در دنیا داریم؟

من به شما می‌گویم که ما بهترین جایگاه و فرصتی که شما فکر می‌کنید باید داشته باشیم را داریم. یک نمونه‌اش را‌ برای شما بازگو می‌کنم. من وقتی داشتم پرده نمایش سایه عروسکی را در سالن اصلی می‌چیدم، اعضای یک گروه فرانسوی آمدند در مورد کار ما پرسیدند که دستیار من به‌ آنها توضیح داد و همه شگفت‌زده شدند. برای‌شان سؤال شد که مگر می‌شود توی ایران، نمایش سایه کار شود؟ آن هم پرده 15 متری؟ روز اجرا که آمدند کار ما را دیدند، با تعجب می‌پرسیدند این چه کاری بود؟ مگر در ایران کار سایه انجام می‌شود؟ این‌ها برگ برنده من نیست بلکه برگ برنده نمایشگران عروسکی در ایران است. ما الان جایگاه‌مان در عرصه نمایشگران عروسکی، جایگاه مناسبی است. چه کودک و چه بزرگسال. اما زمانی تکامل می‌یابد و پخته‌تر می‌شود که حمایت‌ همه جانبه‌‌ای از سوی وزارت ارشاد، وزارت امور خارجه و بقیه وزارت‌خانه‌هایی که می‌توانند آثاری به جشنواره‌های متعدد بین‌المللی بفرستند، صورت بگیرد. همان‌طور که کشتی‌گیر ایرانی طلا می‌گیرد و اشک ما در می‌آید، ما می‌توانیم با بردن نمایش‌های عروسکی‌مان به جشنواره‌های بین‌المللی، پرچم‌مان را بالا ببریم و برای خودمان و کشورمان ذوق و شوق بخریم.

از زمانی که خانه عروسک تأسیس شده است، آیا تغییری هم در وضعیت نمایشگران عروسکی حاصل شده است؟

تغییراتی صورت گرفته است منتها هنوز کامل نشده و باید کامل‌تر شود. من می‌دانم که خانم برومند در چه جریاناتی قرار دارد و تا چه اندازه در شورای شهر و شهرداری تهران سرو کله می‌زند. بر غیرت، شعور و توانمندی‌ خانم برومند درود بی‌کران می‌فرستم، چون فکر نمی‌کنم به جز ایشان کسی دیگر هم این جرئت را داشته باشد که پایش را روی زمین بگذارد و بگوید ما در کنار موزه ایران باستان باید خانه عروسک داشته باشیم تا بازدیدکنندگان خارجی بدانند ما چنین فضایی داریم. با این کار به نوعی ارتباط فرهنگی خودمان را محکم‌تر می‌کنیم. خارجی‌ها هم متوجه خواهند شد که قدمت نمایش عروسکی در ایران به دوران صفویه برمی‌گردد. با تلاشی که خانم برومند و دوستان بزرگوارمان انجام می‌دهند، ما می‌توانیم داشته‌های به‌روزی داشته باشیم و نام آ‌ن‌جا را به نام ایران بنویسیم. ما سعی و تلاش‌مان این است که برای ایران اجر و قرب بهتری پیدا کنیم. گرچه هرازچندگاهی با غیر مدیر بودن‌مان باعث تخریب ذهن خیلی از جریان‌های اجتماعی شده‌ایم ولی ما باید در کنار همدیگر این خانه را پررنگ‌تر کنیم. خانه عروسک فقط متعلق به عروسک‌های شهر تهران نیست بلکه متعلق به عروسک‌های کل ایران است. کشور ایران پر از عروسک‌های عجیب و غریب و دوست‌داشتنی است. ما با کمک پژوهشگران‌مان قدرت جمع‌آوری عروسک‌ها را هم داریم واگر قرار است آثارمان بازسازی آرتیستیک شوند، می‌توانیم این کار را انجام بدهیم و در عین حال نمونه اصلی اثر را هم داشته باشیم. به هر حال این یک نوع تاریخچه شفاهی است. اگر ما برای این تاریخ یک جزوه‌ای هم داشته باشیم، آن‌وقت خارجی‌ها هم متوجه خواهند شد که ایران چنین تاریخچه غنی‌ای داشته است و در واقع یک نوع ارتباط فرهنگی شکل می‌گیرد.

عادل بزدوده

خانم برومند در ۳ دوره اخیر اقدامات ارزشمندی را برای جشنواره تئاتر عروسکی انجام دادند ولی به تازگی در یک جلسه رسانه‌ای اعلام کردند که دوره آینده دبیر جشنواره نیستند و فقط در کنار دبیر حضور خواهند داشت. تأثیر ایشان بر جشنواره تئاتر عروسکی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

من خانم برومند را بیش از ۵۰ سال است که می‌شناسم و می‌دانم ایشان چه توانمندی‌هایی دارند، بنابراین اگر ببینم که آدم‌ها از توانمندی‌های ایشان استفاده نمی‌کنند، برای‌شان متأسف می‌شوم. به هر حال تحمل انسان هم حدی دارد و الان خانم برومند در سنی هستند که باید آرامش بیشتری داشته باشند. خانم برومند نه تنها هرگز چیزی را خارج از ظرف و ظروفش نخواسته است، بلکه ظرف و ظروف خودش را هم زخم‌خورده تحویلش داده‌اند. بنابراین معلوم است که دلشان می‌شکند. ممکن است دلخوری‌شان را عنوان نکنند ولی وقتی می‌گویند دوره بعد دبیر جشنواره نیستند، نگرانی ما بیشتر می‌شود؛ چون ما هم قسم شده‌ایم که در تمام بخش‌های اجرایی و صحنه‌ای کنار همدیگر باشیم. من در بخش صحنه کار می‌کنم و بچه‌های دبیرخانه هم در بخش اجرایی کار می‌کنند. در نهایت همه با هم متصل هستیم و خیلی از هم دور نیستیم. دور بودن ما ممکن است به نسل جدید آسیب برساند. نسل جدید برای درس خواندن و کار کردن ذوق و شوق دارند، پس ما نباید این ذوق و شوق را از آن‌ها بگیریم. من دوست دارم که آدم‌های این نسل واقعاً خودشان را بفهمند چون از قدرت بالای آن‌ها مطلع هستم. در دوره ما چیزی وجود نداشت و ما فقط خودمان کشف می‌کردیم ولی الان کشفیات ما در اختیار بچه‌ها قرار گرفته و تبدیل به برگ برنده این نسل شده است. پس من باید انتظارم این باشد که آدم‌های قوی‌تر از من بیایند کار کنند. ما داریم تمام تجربیات‌مان را انتقال می‌دهیم، نسل جدید هم بهتر است تا زمانی که انگیزه ما زنده است، از تجربیات ما استفاده کند. من هیچ ابایی از تدریس کردن ندارم و هر کجا در ایران به من احتیاج داشته باشند، می‌روم. در حال حاضر هم دارم این کار را انجام می‌دهم. چند ماه پیش بدون سروصدا در دانشکده علمی کاربردی سپهر اصفهان درس دادم. دانشکده خیلی خوبی است. یک سری نیروی جوان که چند نفرشان از شاگردان خودم هستند، آن‌جا را برای جوانان مشتاق تأسیس کرده‌اند. من این اشتیاق را در دانشجوهای دانشکده دیدم و گفتم حیف است کا این اشتیاق تبدیل به یک مرداب شود و به هیچ ‌کجا سرایت نکند. جوان‌های اصفهانی باید خودشان را در اصفهان نشان بدهند. ما برای این ‌کار باید با شهرداری، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و کانون پرورش فکری کودک و نوجوان تعامل دو طرفه برقرار کنیم. در نتیجه همه این‌ها بستر را برای خانواده‌ها فراهم می‌کنند که بگویند حالا امروز کجا برویم؟ خانواده‌ها حدود یک هفته در طول برگزاری جشنواره نمایش عروسکی این حرف را می‌زنند ولی بعد شاهد یک وقفه یک ساله می‌شوند. ما کمبود سالن هم داریم. تالار هنر و تالار بوستان و گلستان کانون پرورش فکری کودک و نوجوان مگر چقدر می‌تواند سرویس بدهند؟ وقتی سالن‌ها زیاد شوند، طبیعتاً دست ما هم بازتر می‌شود و ما در درازمدت به اهداف فرهنگی‌مان خواهیم رسید.

به نظر شما چرا به بخش تئاتر عروسکی بزرگسال کم‌توجهی می‌شود؟

بخشی از این کم‌توجهی به خاطر هزینه‌بر بودن آن است. تئاتر عروسکی در دنیا در وهله اول برای بزرگسالان بوده است اما در ایران تعاریف کاملاً برعکسی دارد. در دوره قبل از صفویه هم این مسئله کاملاً مشخص بوده است. در آن دوره نمایش عروسکی در بعضی از شهرها نظیر شیراز، اصفهان، تبریز و خراسان مرکزیت داشته و گروه‌های نمایش عروسکی بزرگسال هم وجود داشته‌اند. البته این اتفاق‌ها به خاطر جاده ابریشم صورت گرفته‌اند. در حال حاضر آثار خیلی کمی از آن دوران باقی مانده است. ما نباید تنها به مرکزیت شهر تهران کفایت کنیم. متاسفانه الان همه چیز در تهران شکل می‌گیرد.

تکلیف نمایش "اسرار کتاب قرمز" بعد از جشنواره تئاتر عروسکی چه می‌شود؟

من بعد از جشنواره باید با دو سالن صحبت کنم که یکی از آن سالن‌ها، سالن اصلی تئاتر شهر است. آقای اسدی قبل از نمایش آمدند و به من تبریک گفتند. من هم از زحمات عوامل‌شان تشکر کردم و گفتم من این سالن را برای اجرای عمومی می‌خواهم. آقای اسدی گفتند بعد از جشنواره حتماً نشستی برگزار می‌کنیم که ببینیم در طول سال برنامه خالی داریم یا خیر. چون اجراهای سالن تئاتر شهر از قبل برنامه‌ریزی شده‌اند. علاوه‌بر تئاتر شهر، من باید با آقای صارمی، مدیر سینما و تئاتر کانون پرورش فکری هم صحبت کنم که نمایش "اسرار کتاب قرمز" را پس از جشنواره در یکی از سالن‌های بوستان یا گلستان به صحنه ببرم چون بچه‌ها الان برای اجرا پر شور و پر حرارت هستند. نمایش سایه عروسکی بسیار کار سختی است و حتی سخت‌تر از سایر تکنیک‌های نمایش است چون شما باید همه چیز را به تصویر بکشید و در عین حال تصویرتان هم درست باشد.

پروسه تمرینات نمایش "اسرار کتاب قرمز" چقدر طول کشید؟

پروسه تمرینی ما به طور جد یک ماه طول کشید. ۱۸ نفر جمعیت، خیلی فشرده در یک سالن عروسک‌گردانی می‌کردند. در واقع عروسک‌گردانی اصلی در سالن‌ اصلی انجام شد، چون من آن‌جا ۵ تا پرده داشتم. قبلاً در پلاتو تنگ شماره ۲ کانون پرورش فکری کودک و نوجوان تمرین می‌کردیم و 2 پرده بیشتر نداشتیم. آن سالن برای اجرای ۳ نفره فوق‌العاده است، ولی برای اجرای ۱۸ نفره اصلاً مناسب نیست. به هر حال من فقط نباید خودم را ببینم. گروه‌های دیگر هم وجود دارند که زحمت کشیده‌اند و می‌خواهند در سالن اصلی اجرا داشته باشند. اگر کمی پارتی‌بازی کنند و مرکز تئاتر را به من بدهند کافی است (با خنده). سالن اصلی هم بماند برای دوستانی که رفت ‌و آمدشان در کانون کمتر است. من عضو شورای بازبینی و بازخوانی مرکز تئاتر کانون پرورش فکری کودک و نوجوان هستم و در آن‌جا لطف می‌کنند و به من سالن می‌دهند. ما نیاز به سالن‌هایی داریم که بشود اجراهای عظیم‌تر را در آن انجام داد. بعضی از فرهنگسراهای چند منظوره این امکان را دارند ولی نمی‌دانم هماهنگ کردن آن‌ها برای اجرای تئاتر عروسکی کار درستی است یا خیر. ما به یک برنامه‌ریزی کلان نیاز داریم که اکثر کارها بتوانند اجرا شوند.

به جز نمایش "اسرار کتاب قرمز" به اجرای نمایش دیگری فکر نمی‌کنید؟

من معمولاً اکثر متن‌هایم را به فاصله 5- 6 سال پس از نگارش روی صحنه می‌برم. این‌طور نیست که متن را امسال بنویسم و سال بعد کارش کنم. مثلاً متن "اسرار کتاب قرمز" را 4 سال پیش نوشتم که امسال کارش کردم. قبل از آن یکی از داستان‌های چاپ شده در کانون پرورش فکری با نام "الاغی روی پل" را آقای مرتضی ظاهری به شکل نمایش درآورده بودند که آن نمایش را رد کردند. بعد من بازنویسی‌اش کردم و خوشبختانه تصویب شد. الان 2 و سال و نیم از تصویبش در مرکز هنرهای نمایشی می‌گذرد. من فکر می‌کردم که نمایش "اسرار کتاب قرمز" به اجرا نرسد. به همین خاطر بیشتر به اجرای "الاغی روی پل" فکر می‌کردم که "اسرار کتاب قرمز" کمی عجول‌تر بود و زودتر خودش را نشان داد. فکر کردم که این نمایش را به پایان برسانم و بعد بروم سراغ نمایش بعدی.

عادل بزدوده

کلام آخر...

ما نیاز داریم که نمایش‌های‌مان در سراسر ایران دیده شود. این بزرگترین دغدغه من است. امیدوارم پرونده یک نمایش با 30 یا 60 اجرا بسته نشود. ایران جای بزرگی است و گروه‌ها هم پول میلیاردی نمی‌خواهند. گروه‌ها حاضر هستند با یک دستمزد معقول از این شهر به آن شهر بروند و اجرا کنند. این برای‌شان دل‌گرم‌کننده است. امیدوارم به این قضیه فکر شود و انرژی جوانان ما گرفته نشود.