سرویس تئاتر هنرآنلاین: این ویتسک آن ویتسک شناخته شده نیست و زمین تا آسمان تفاوتهایی دارد که خود این تفاوتها زمینه مخالفتها و نقدها را بر ما بیشتر آشکار میکند. چگونه است که یک جوان این همه جسارت میکند، یکی از نابترین و مدرنترین متنهای ادبیات نمایشی جهان را به دلخواه خودش روی صحنه ببرد بیآنکه متوجه تغییراتی باشد که دیگر نشانهها و اقتدار متن نویسنده اصلی را از بین میبرد.
چگونگی مسیر برداشت
اینکه بخواهیم برداشتی از متون دیگران داشته باشیم، آزاد هستیم اما مهمتر چگونگی انجام این برداشتها هست که میتواند حرکت ما را مهم یا باری به هر جهت نماید. در بروشور این نمایش آمده است:"با نگاهی به "وُیتسِک" اثر گئورک بوشنر، ترجمه ناصرحسینی مهر"؛ که این خود کد اصلی است که کارگردان به متن بوشنر نگاهی انداخته و اصل مطلب را از خود دور نگه داشته است. بعد هم سینا احمدی در جایی دیگر درباره این اجرا می نویسد: "در نهایت امر با یک نگاه زیرچشمی به مراقبت و تنبیه میشل فوکو و برخورد آن با نمایشنامه گئورک بوشنر به یک فضای آسایشگاهی رسیدیم و در آن ویتسک را به عنوان یک مورد / فرد درون این سازوکار مورد بررسی قرار دادیم.
این محیط آسایشگاهی خود یک سری عناصر و ویژگیها را به همراه آورده که خود را بر فضا، روایت و حتی بر بدن اجراگران تحمیل کرده است."
حالا میشود تا اینجا ضمن مخالفت با ایده برداشت از متون کهن و شاهکارهای ادبی تا حدودی قضیه را تلطیف کرد چون سینا احمدی میخواهد برداشت خود از دو نظرگاه ادبی و فلسفی را در هم ممزوج کند و پیامدش را ما در یک نمایش تازهتر به تماشا بنشینیم.
این مخالفت شاید به دلیل متن بسیار کامل و اندیشهورز بوشنر هست که به عنوان اولین نمایشنامه مدرن که در آغاز قرن نوزدهم و در سال 1835 میلادی نوشته شده است و آغازگر دیگر متون مدرن تلقی میشود، هنوز هم میتواند بیانگر مسائل، پیچیدگیها و بدبختیهای بشر امروز باشد و آنها را گرهگشایی کند. چگونه است این گونه میشود و همه چیز در هم تنیده میشود و بیچارگی بر ما چیره خواهد شد.
نمایشنامه بوشنر دارای پردههای مختلفی چون اتاق، شهر، اتاق ماری، حیاط دکتر، خیابان، محل کشیک، دشت، مهمانخانه، سربازخانه، خیابان و ... است.
اما سینا احمدی بنابر نظریه میشل فوکو، فیلسوف، همه چیز را در یک سرباز خانه خلاصه میکند و در اینجا میتواند خشونت بر فضا چیره شود و آن نگاه چند وجهی و اپیزودیک و متکی بر مکانها در یک نگاه چکیدهتر بازنمایی یک وضعیت غریبتر باشد. آنچه سد این بازنگری یا برداشت آزاد میشود، همانا نگاه رو به جلو هست؛ یعنی آنچه بوشنر مطرح میکند با ناتوانیها و بیچارگیهای ویتسک رقم میخورد اما در اینجا او شخصیت غیرتی و طغیانگری مییابد و این نوعی بازگشت به زمان و مکانی خیلی دور از امروز هست؛ نه اینکه مثل این ویتسک احمدی نداشته باشیم، داریم و شاید هنوز به وفور هم داشته باشیم اما در نگاه بوشنر و در نزدیک به دویست سال پیش آدم و رویدادی ملاک و معیار است برای گذر از این خیانتها و پیچیده شدن روابط که مطمئنا در برداشت مدرنتر باید که خیلی زودتر از اینها بشود این مساله را قابل اغماض و گذشت در نظر گرفت. یعنی یک مساله هست و باید راه حلی برای فراموشیاش و یا عبور از آن مطرح شود! در ویتسک بوشنر مساله به دل کندن دردمندانه میانجامد یا در ویتسک احمدی کشتن یک راه حل است. در حالی که کشتن راه حلی پیشا بوشنری است و ما اکنون باید یک گام به پیشتر از بوشنر آمده باشیم تا اینکه بخواهیم به پیش از او برگردیم.
به هر حال در آن چند مکان و اپیزودهای متن بوشنر تا اندازهای تعادل و تلطیفی برای هضم قضیه ویتسک لحاظ میشود اما در اینجا با پیچیدهتر شدن قضایا شاید بهتر باشد راهی برای هضم آن در نظر گرفته شود. از زمان یونان باستان همیشه از خشونت آشکار و قربانی کردن و کشتن و مردن در صحنه به طور مستقیم پرهیز میشده است اما در اینجا ویتسک یک سطل خون را به صحنه میآورد و زمین را با تی به خون میکشاند و در نهایت هم این وسیله قتاله میشود و خونابهای بر بدن ماری و تختش به راه میاندازد... این تصویر خشن است و شاید در تئاتر به دلیل حضور رو در رو بیش از تحمل ما تلقی شود. بنابراین شاید بهتر باشد که آن را نشان ندهیم و اگر هم قرار است چنین باشد؛ به این تندی نباشد!! این خشونت مستقیم درک ما از تلخیها و تراژدیها را برهم میریزد و نمیشود خیلی مستقیم هنر را آلوده خشونت ساخت؛ با آنکه در واقعیت خشونت خیلی دردناکتر از این چیزهاست و این دو با هم منافات دارد چون هنر به درک ما برای پرهیزها و دور افتادنها کمک میکند و واقعیت آلوده به ناچاریهاست و در آن بیچارگیها و غفلتها و ندانستنها موجبات این تلخیها و تراژدیها را رقم خواهد زد. ما که قرار نیست مبلغ خشونت و غیرت بیش از حد باشیم و باید که بدانیم چنین چیزهایی در هنر به طرز زیرکانه و باورمندی ما را به تحول و دگرگونی قابل درکی سوق خواهند داد وگرنه ایجاد فضای وقیحانه و خشن نمیتواند پیامدی کارآمد به دنبال داشته باشد. در غیر این صورت، باید سرآمدان هنر نمایش مانند اشیل، سوفوکل و اوریپید در کارهایشان دریای خون راه میانداختند و همه اتفاقات تلخ و مردنها و کشتنها را به یک خط روایت خلاصه نمیکردند و در مسیر درام فقط رویدادهای منجر به خشونت یا تراژدی را نمایان نمیکردند بلکه خود تراژدی را با خشونت تمام عیان میکردند.
ساختارشکنیها
"ویتسک" اولین اثر اپیزودیک تئاتر محسوب میشود. این نمایشنامه به اصول و قوانین نمایشنامهنگاری وفادار نیست و به نوعی ساختارشکنی کرده است. این نمایشنامه با نگاهی آزاد نوشته شده و نمایشنامهنویسهای بزرگ جهان چون برشت و بکت تحت تاثیر او بودهاند و به همین دلیل این اثر از اهمیت بالایی برخودار است. بنابراین این متد کارآمد بوشنر میتوانست ما را همچنان متاثر نگه دارد که ما هم به دلایلی مدقن به دنبال تحولات بهتری باشیم... شاید ایجاد یک فضای ایرانی و روابط و رویدادهای نزدیک به روزگار ما دربست ما را از این گمانهزنیها و مخالفتها دور نگه میداشت، و همه چیز تالیف به شمار میآمد و جای بحث هم باقی نمیگذاشت اما والامقامی بوشنر و متنهایش (ویتسک، دانتون و دوشیزه لنا) حسرت به دل میگذارد که چرا کارگردانهای ما از پس اجرای قابل تامل این نوع متون بزرگ و پیچیده برنمیآیند و چرا به دنبال بیان خود از راههای غیرمنطقیتر هستند؟! مثلا اجرای این متن با همین گروه و چیزی حدود هفت ماه تمرین و داشتن یک یا چند استاد راهنما زمینهساز یک تجربه ناب و به یادماندنی میشد.
وجوه اکسپرسیونیستی مشترک
این نمایشنامه اولین اثر مدرن ادبیات دراماتیک جهان محسوب و آغاز نمایشنامهنویسی مدرن از "ویتسک" شروع میشود و حدود نیم قرن بعد، پس از او مدرنیستهای آلمانی به ویژه اکسپرسیونیسمها متاثر از بوشنر بودهاند.
سینا احمدی نیز همچنان بر این اکسپرسیونیستی بودن تاکید میورزد و این نقطه طلایی اجرایش میشود؛ یعنی با آنکه به برداشت از متن میشود مخالفت ورزید اما در زبان و بیان اجرا میشود ملاحظات دقیقتری را برای جانبداری از کار بروز داد. به هر روی در این سرباز خانه همه چیز خلاصه میشود به یک ردیف تختی که با صدای آژیر سربازان را به خط میکنند و آنها باید این تختها را با ملحفه و پتو آنکارد کنند. بعد هم همه لباس و کفش بپوشند و بیخ دیوار به صف شوند. این تکرارها ملال آور و شاید هم دردآور است چون درد درون ویتسک را به ملاحظه یادآوری یک دردجانکاه برایمان تلختر میکند. اینکه سربازها و هم قطاران او را به دلیل داشتن نامزد خائن سرزنش میکنند و اینکه ستوانی از این فرصت نهایت سوءاستفاده را میبرد که با تصاحب این زن بر دردهای بسیار ویتسک بیفزاید و اینکه این زن را به سرباز خانه میآورد که مسوول پخش غذا بشود و اینکه یک گوشواره براق اسباب این همه خود ویرانگری است، فضا را با درد میآلاید و اما میشود با آمدن خشونت آشکار و کشته شدن ماری در صحنه به شدت مخالفت کرد؛ هم از زاویه دید متن اصلی که بوشنر با این قضیه چندان موافق نیست و هم به لحاظ اجرایی که در صحنه باید خشونت با همه ملاحظاتش مهار شده باشد.
در عین حال بُعد بخشیدن به صداها و ملحوظ شدن پرسپکتیو صدا برای افزونی آن بار خشنونت و همچنین استفاده از نور برای متمرکز شدن بر آدمها و رویدادها میتواند ما را بیشتر به ملاحظات کارگردانی در اجرا درگیر سازد. همچنین این تکرارها که هنوز هم اجرا را پذیرنده نگه میدارد که مخاطب دچار بیحالی و از ریتم خارج شدن نشود و این هم اصل مهمی است دستکم یکبار اجرا را میتواند قابل تحمل گرداند.
بازیگران جوان
بازیگران و گروه جوان هستند و این خود سختگیری و مشق کردن و مشقت کشیدن را برای رسیدن به مرزهای شکوفایی و خلاقه میتواند مصممتر سازد. اینکه گروهی جوان با همه داشتههای موجود گردهم آمدهاند، میتواند بیانگر یک راه پر مشغله باشد. هنوز میتوان این بدنها و بیانها را گرمتر و سازندهتر کرد که بشود بر جاذبههای بازی افزود.
کاظم موسوی با آنکه بر نقش متمرکز هست اما یکنواختیاش معلوم نیست که چه چیزی را قرار هست که بر ما معلوم کند؟! در حالی که مسیر حرکتیاش بیانگر روان مخدوش شده و مشوش هست که باید مسیر بالاروندهای را طی طریق کند. او باید ویتسک را در مسیر کشتن دیگری پیش ببرد نه اینکه از ابتدا تا پایان بیانگر یک حالت منقبض و مات باشد. چنانچه کیمیا رازقی در نقش ماری نیز باید عشق و خیانت را در بدن نمایان سازد و ما از این مسیر درکی درست از حضورش در صحنه تا سر حد کشته شدن به خود بقبولانیم. امیرحسین موسوی نیز باید اقتدار را چنان بنمایاند که سایهاش هم رعبآور تلقی شود. به هر تقدیر او باید خیلی آشکار ستمگری را بازی کند و هراسی از ویتسک و دیگران نداشته باشد و مقام بالادست بودنش باید بر این روابط سنگینی کند. بازیگران دیگر، به نسبت هر چه از آن تخت اول و دوم دور میشوند، انگار محو شده باشند. در حالیکه بازیگر به میزان حضورش باید از بدن و حس و حالتش بهره ببرد که بیانگر همین حضور باشد وگرنه حضورشان علی السویه خواهد بود و بیهوده بر صحنه مینمایند.
پیامد یک اجرا و ایجاد تعادل
به هر تقدیر سینا احمدی جوان هست و وظیفه نقد نیز روشنگری است و چالشی که میتواند در ادامه این مسیر و دیگر آثار او و گروهش همچنان به مراودهای بی بدیل منجر شود. اینکه اگر ویتسک سنگین هست برای یک گروه جوان، باید این مسیریابی از متون سبکتر به درک و اجرای متون سنگینتر منجر شود تا بالانس و تعادلی در کل ایجاد شود.