سرویس تئاتر هنرآنلاین: اقتباس و آدابته کردن متون نمایشی یا ارائه برداشتی آزاد و شخصی از آنها معمولاً مسئولیتهای بیشتری برای نویسنده دوم ایجاد میکند و اگر متن اولیه همانند نمایشنامه "یرما " اثر فدریکو گارسیا لورکا بسیار ساختارمند، تاًویلزا و پر محتوا باشد در آن صورت کار تا اندازهای دشوارتر میشود، زیرا نباید به بنمایههای موضوعی و مهم نمایشنامه اصلی آسیب وارد شود و اجرای جدید به طور همزمان و الزاماً مهم بودن اثر اولیه را هم باید به طور ضمنی به اثبات برساند. معمولاً چنانچه این کار هوشمندانه انجام شود، به علت دراماتیک بودن نمایشنامه اول این امکان وجود دارد که در بطن اثر و اجرای جدید تاویلها و داشتههای دراماتیک قابل توجهی وجود داشته باشد و برای تماشاگران مقبولیت و وجاهت نسبی پیدا کند.
"یرما "، عنوان نمایشنامه "لورکا"، در این اجرا با تاویلهای استعاری و تمثیلی تغییر کرده و دو واژه "یرما" و "ماغ" (ماغ کشیدن گاوهای تمثیلی و استعاری که هر دو نویسنده وارد متن و اجرا کردهاند) به صورت عنوان ترکیبی جدید "یرماغ" درآمده که در القای محتوای نمایش و نیز در نتیجه نهایی آن، کارکرد و کاربرد نمایشی پیدا کرده است.
نمایش "یرما" لورکا در این اجرا به شکل تمثیلی و استعاری درآمده است: اکثر پرسوناژها (غیر از پرسوناژهای اصلی) ماسک "کله گاو" بر سر و صورت دارند که البته در اجرا از کارکرد تغییر ماهیت آدمها (همانند آنچه در نمایش "کرگدن" اثر " اوژن یونسکو" رخ میدهد) برخوردار نیست، چون اساساً با توجه به محتوای اثر لورکا چنین اقتضایی حالت ایجابی ندارد؛ اما در قالب تعبیری تمثیلی و استعاری فقط بیارزش شدن و حیوانی شدن خواستهها و امیال آنها را نشان میدهد و اساساً یک استعاره و تمثیل "تشبیهی و نمایشی" محسوب میشود: آدمها همچنان آدماند و فقط خصوصیات معنوی انسانیشان را از دست داده و در رفتار، کردار و خواستههایشان فرق چندانی با "گاو" ندارند. در پایان نمایش این "گاو نما شدن" برای خود ایرما و سایر پرسوناژهای اصلی به جز خووان، شوهر سابق ایرما که مردی زحمتکش، پارسا و درست کار است، نیز اتفاق میافتد؛ نکتهای را در این رابطه باید خاطرنشان کرد: تمثیل شهوترانی و پیروی از امیال غریزی در ادبیات و هنر با حیوان " بز" نشان داده میشود، نه گاو؛ اما چون در اسپانیا ورزش گاوبازی که عملاً تمایل به نوعی آزار و اذیت را هم نشان میدهد، رونق دارد و نیز به سبب آنکه به طور ضمنی نوعی قیاس غلط برتری انسان بر حیوان را هم به نمایش میگذارد، لذا چنین انتخاب، تشبیه و تمثیلی به دلیل آنکه معادله نظری فوقالذکر را برای مکان خاصی مثل اسپانیا معکوس میکند، تاویلدار، نشانهوار، قابل قبول و نمایشی است. در پایان، مزدوران "فردیناند" ، "خووان" را که به این "گاو شدن" تمثیلوار تن در نمیدهد، به بند میکشند تا او را بکشند.
تعمقی در موارد فوق به خوبی نشان میدهد که سعی نویسندگان و کارگردان نمایش "یرماغ" نمادینتر و بصریتر کردن متن بوده که با تغییراتی در متن و دیالوگها انجام شده و همزمان تاًکید نسبی و شخصی بر داستان نمایشنامه "یرما" را هم خاطر نشان میکند.
دیالوگها هم در راستای چنین نگرهای هستند: "زنها همیشه میخواهند برنده باشند، برنده در همه چیز" ، "هر بار که از خواب بیدار میشم، توی یک خواب دیگهام"، "اصلاً لکهها چگونه به وجود میآیند، شاید منم یک لکه باشم"، "این جا رؤیاها زود از یاد میرن"، "زنها با اشک همه چیز را میدهند و با اشک همه چیز را میبرند" و....
طراحی صحنه مناسب و کارکردی است؛ از همه فضای صحنه استفاده میشود و میزانسنها همگی به اقتضای محتوا و موقعیت پرسوناژها طراحی و شکلدهی شدهاند. مریم محمدی برای همه میزانسنها و چگونگی حضور بازیگران طراحیهای خاص داشته است؛ او در صحنه اول، "یرما" و شوهرش "خووان" را که روی تخت دراز کشیدهاند، به طور عمودی نشان میدهد تا تماشاگران حالات بازیگران و نحوه دیالوگگوییشان را ببینند: این کار که عوض نمودن پرسپکتیو و زاویه صحنه است، عملاً به خاطر هرچه نمایشیتر کردن اجراست و ابتکاری هوشمندانه و خلاقانه به شمار میرود.
طراحی صحنه بسیار ساده و همزمان کاربردی است و کیارش ظریفی موفق عمل کرده است. طراحی لباس که حاصل کار محبوبه آبسالان است، در جاهایی اغراقآمیز (طراحی لباس صاحب کافه که سردسته مزدوران میشود) و در بقیه موارد مناسب و پذیرفتنی است. طراحی و ساخت ماسک که توسط حجت هاشمی انجام شده، بسیار هوشمندانه و واقعیتنماست. موسیقی که حاصل کار و ذهن بهراد قدیریان بوده، مناسب است، اما شیوه استفاده صحنهای آن در مواردی ضعف هم دارد: نوای این موسیقی گاهی مزاحم شنیده شدن برخی دیالوگهاست و میبایستی در لحظاتی که پرسونازها دیالوگ دارند صدای آن کم میشد. استفاده از ترانهها، آوازها و موزیکال کردن بخشی از نمایش و مخصوصاً اجرای آوازها با آهنگها و ملودیهای ایرانی و حتی استفاده از رقص و حرکات موزون "رپ"، خطا و اشتباهی فاحش بوده و هنگام اجرا هم متناقض بودنشان کاملاً مشهود و درک شدنی است؛ عملاً سبب "فاصلهگذاری حسی و ذهنی" شده که با نوع موضوع، نمایش و شیوه اجرا منافات دارد: اگر نویسندگان و کارگردان بر استفاده از این آوازها که چیزی هم به اجرا نمیافزایند اصرار داشتهاند، میبایستی با ملودی و آهنگهای "اسپانیولی" اجرا میشدند تا تلویحا نشانگر زمان و مکان نمایش باشند.
کاربری نور که توسط مرتضا حقیقتبیان انجام شده، گرچه نشانگر شیوه خاصی نیست، اما به طور نسبی با مضمون نمایش هماهنگی دارد. بازی همه بازیگران قابل تحسین است؛ آنها در انتقال دادن احساس و ذهنیتهای پرسوناژها موفقاند، طوری که پرسوناژها همگی به نسبت سهمشان در نمایش، شخصیتپردازی شدهاند و نظر به این که نمایش در اصل "پرسوناژ محور و همزمان تماتیک" است، شخصیتپردازی پرسوناژ اصلی، یعنی "یرما" هم به علت اجرای خوب نمایش کاملاً محقق شده است. کارگردانی نمایش به جز در موارد محدودی که ذکر شد، خلاقانه و هنرمندانه است؛ علت آن مربوط میشود به طراحیها، تحلیل کلی نمایشنامه اصلی و آنچه در ذهن مریم محمدی و مهیار احمدی بوده و مریم محمدی در مقام کارگردان آن را به اجرا درآورده است.
رویکردی کاریکاتوریکی هم به طور خواسته یا ناخواسته از طریق طراحی و نشان دادن "آدمهای گاونما" وارد متن و اجرا شده که در راستای مضمون و محتوای نمایش است.
نمایش "یرماغ" به کارگردانی مریم محمدی اجرایی مبتنی بر طراحی، نشانهواری، تحلیلهای شخصی تاویلدار و نمایشی است؛ به همین دلیل در کل، یک نمایش تئاتری زیبا و دیدنی است.