سرویس تئاتر هنرآنلاین: برای انتخاب موضوع و شیوه پردازش آن اصولی اساسی وجود دارند که تعیینکننده و نشانگر تاویلهای دراماتیک و میزان کنشزایی موضوع و متعاقباً عواملی برای اثبات کیفیت اجرای نمایشاند. در این رابطه موضوعهای فرعی هم الزاماً باید ارتباطی تنگاتنگ و مستدل با تم اصلی نمایش داشته باشند؛ اگر چنین نباشد نمیتوان برای متن و اجرا ساختار و شاکله معین و یگانهای درنظر گرفت و چنین موضوعی عملاً ورسیونها و اشکال نامحدودی خواهد داشت، در حالی که یک متن نمایشی ساختارمند و منسجم باید فقط یک شکل نهایی و کامل داشته باشد؛ یعنی چنان سنجیده و هوشمندانه طراحی و پردازش شده باشد که اگر چیزی اضافه یا از آن کم شود، به شدت آسیب ببیند.
نمایش "ناگهان همه برمیخیزند به آوازی دیگر" به نویسندگی و کارگردانی سعیده آجربندیان که هم اکنون در سالن نمایش "ارغنون" اجرا میشود، در ارتباط با موارد فوق حائز بررسی است.
نمایش ابتدا به یک وضعیت و مکان میپردازد و بعد از درون این وضعیت، داستانگونهای عاشقانه به تدریج شکل میگیرد و در پایان به یک نتیجه نسبی میرسد. مکان مرد نظر، بخش ورودی یک حمام زنانه است که جامهداری در آن است و به طور متناوب و نوبتی پرسوناژهای دیگری هم وارد میشوند و گفتوگوهایی شکل میگیرد. ضمناً درهمان ابتدای نمایش اشاره میشود که براساس یک دستور کتبی صاحبان و کارکنان حمام باید آنجا را تخلیه کنند، چون قرار شده تبدیل به کتابخانه شود؛ اما نمایش این موضوع کنشزا و نسبتاً بدیع را پی نمیگیرد و همان طور که اشاره شد به موضوع عاشقانهاش میپردازد و البته در پایان نمایش به موضوع تغییر کاربری ساختمان حمام باز اشارهای گذرا میشود: یعنی در اصل آغاز و پایان نمایش تقریباً یکی است.
داستانگونهای که از درون وضعیت و مکان شکل میگیرد به بازگشت شوهر یکی از زنان نمایش ارتباط دارد؛ این مرد مورد نظر یک نمایشگر سیار نمایشهای عروسکی است و هنگامی هم که در صحنه ظاهر میشود، درون کولهپشتیاش عروسکهایی به همراه دارد. او بازگشته تا زنش را که به طور ناخواسته طی مدت ده سال به عقد پسر "زن حمومی" (جامه دار) درآمده، بازپس بگیرد.
باید اذعان داشت که موضوع تغییر کاربری حمام اساساً هیچ ربطی به داستان عاشقانه مورد نظر ندارد و خودش موضوعی قابل تامل برای یک نمایشنامه و نمایش جداگانه است. ضمناً موضوع عاشقانه نمایش هم ربط چندانی به مکان و محیط حمام زنانه که اصولاً جایی برای حضور مردان نیست، ندارد و میشود در مکان دیگری به آن پرداخت. این دوگانگیهای متن و اجرا سبب شده پرسشهای بیپاسخی در ذهن مخاطبان شکل بگیرد؛ ضمناً عنوان نمایش هم (همه ناگهان برمیخیزند به آوازی دیگر) مزید برعلت شده است، چون هیچ ربطی به موضوع و حوادث نمایش ندارد.
طراحی صحنه هم عملاً بخش ورودی حمام زنانه را به انضمام حوضی که با اشتباهی عمدی به سکویی برای نشستن و دراز کشیدن پرسوناژها تبدیل شده، بر اجرا تحمیل کرده است: خود متن و ذهنیت نویسنده در این رابطه دخیل است.
دیالوگها نسبتاً نمایشیاند: "بچهها بدون ماسک منو ببینن، میترسن"، "تو با همه فرق داری. برای من تو همهای"، "فکر میکنی زندگی نمایشه؟"، "سرما سوز داره، نه گرما" و ...
صحنهای هم که در آن پرسوناژ نمایشگر دورهگرد به شکلی تمثیلی یکی از عروسکهایش را به جای یکی از پرسوناژهای زن غایب قرار میدهد و با او حرف میزند، زیبا و نمایشی است.
چهرهپردازیها و طراحیهای لباس در مواردی ضعیف و گاهی هم مناسب است؛ مثلاً چهرهپردازی پرسوناژ نمایشگر نمایش عروسکی که قسمتی از صورتش سوخته، بجا و نمایشی است؛ ضمن آن که واردشدن به صحنه با ماسکی که بر چهره دارد و نیز به سبب لباس مناسب و کولهای که بر پشت دارد، او را تاحدی شخصیتپردازی کرده است، اما استفاده از رشتههای طنابگونه ضخیم به عنوان "توری" روی سر پرسوناژ دختر جوان، کاری عبث، غیرضروری و غیرنمایشی است و حتی پرسوناژ مربوطه و نقشش را مصنوعی و باورناپذیر کرده است.
بازی بازیگران به دلیل آن که اغلب پرسوناژها خوب شخصیتپردازی نشدهاند، چنگی به دل نمیزند. فقط بازی خوب و زیبای ناصر آشوری در نقش نمایشگر دورهگرد و تا اندازهای بازی فاطمه سرلک به اجرا، گیرایی بخشیده است: ناگفته نماند که ناصرآشوری بسیار شبیه بازیگر معروف و فقید هالیوود رابین ویلیامز است و روی صحنه او را تداعی میکند. نقش و پرسوناژی که او ارائه میدهد، کاملاً با نوع بازیاش سنخیت و هماهنگی دارد. بازیگر زن سوم (بازیگری که نقش همسرسابق نمایشگر دورهگرد را ایفا میکند) اغلب با لحن و صدایی آهسته دیالوگهایش را بیان میکند؛ این ضعف در شیوه بیان نشانگر عدم اعتماد به نفس او در اجرای نقش محوله است. بازیگر مرد دیگر نمایش تغییر حالتهایش ناگهانی است؛ او یکباره تندخو و همزمان بدون دلیل آرام میشود. برخوردهایش هم با زن جامهدار به طور متناقضی مثل برخورد با یک زن کاملاً غریبه است.
موسیقی چند جوره نمایش و مخصوصاً بخشهایی که در آن صداهایی شبیه چکیدن قطرات آب به گوش میرسد، همخوانی خوبی با مضمون و مکان نمایش دارد. ضمناً کاربری نورهم در راستای چند و چون حضور بازیگران و تاًکید بر مضمون برخی از موقعیتهاست.
سعیده آجربندیان در کارگردانی نمایش و انتخاب میزانسنها به طور نسبی موفق است، اما از نظر موضوع و متنی که کاملاً انتخاب ذهن خودش بوده، عملاً کارش نسبتاً تکراری است؛ با همه اینها، به دلیل برخی ویژگیها که قبلاً به آنها اشاره شد، نمایش مورد نظر به طور نسبی وجاهتها و داشتههای نمایشی هم برای دیدن دارد.