سرویس تئاتر هنرآنلاین: بیتوجهی به محتوای یک اثر بسیار نمایشی و پرمحتوای کلاسیک و کوشش برای تحمیل کردن دادهها و داشتههای ذهنی خود بر آن، عملاً سبب میشود گاهی برخی از تئاتریها که به هر قیمت و طریقی درصدد نامتعارفگرایی و فرق داشتن با دیگرانند، برای محقق شدن چنین ذهنیت و احساسی به هر امکان، وسیله و شیوهای متوسل شوند، و همزمان با "رویکردطرفی" به مدیوم نمایش، آن را پر از اجناس ناجور کنند. یعنی ترکیبی بیساختار، چندگانه، متناقض و "مندرآوردی" ارائه دهند که اساساً دادههای محتوایی درخوری نداشته باشد و مهمتر آنکه همچون نمونه و الگوی بدلی برای تئاتر جلوه کند.
نمایش "و/یا/پرو/مته" به نویسندگی ظاهراً اقتباسی شهاب آگاهی که عمداً بنای همه چیز را بر متفاوت بودن بیدلیلی گذاشته و این تناقض را حتی در عنواندهی به نمایشش آشکار کرده است، بهعنوان یکی از نمایشهای انتخابی سی و ششمین جشنواره تئاتر فجر در تالار مولوی به روی صحنه رفته است.
این اجرا ساختار تئاتری ندارد چون مبتنی بر داستان نیست و حتی بر مبنای موقعیتهای معینی شکل نگرفته است. آنچه ظاهراً به شکل موقعیت ارائه میشود، صرفاً مبتنی بر ابتکارات فردی و شخصی مبهم شکل گرفتهاند و "گمانهزا" هم هستند. اغلب صحنهها برای تماشاگران قابل درک نیستند چون بر اساس "نشانهشناسیهای رفتاری و روانی" تعریف شده و شناختهشدهای طراحی نشدهاند. همه حرکات کوریوگرافیک اجرا سلیقهای و "مندرآوردی"اند. به طرز بیواسطهای متکی به آهنگها، آوازهای محلی و غیرمحلیاند و آوازها هم عملاً مایه تلطیف روح و روانند و نشانگر هیچ خشونتی نیستند. مضافاً آنکه نمایشی که دو سوم آن موسیقی، آواز و ترانه است، چگونه میتواند نشانگر و تحلیلگر خشونت باشد؟!
در این اجرا همانند همه پرفورمنسها، شخصیتپردازی جایی ندارد، داستان سرراست و قابل فهمی هم در کار نیست، گرهافکنی و گرهگشایی نادیده گرفته شده و همه چیز عمدتاً مثل هر پرفورمنسی در "طراحی" خلاصه شده و این مقوله در اجرای " و/یا/پرو/مته" به کارگردانی شهاب آگاهی مضاعف شده زیرا علاوه بر طراحی صحنه، روی طراحی همه حرکات، ژستها و میزانسنها بیش از حد تأکید شده است. آن هم صرفاً برای شکلدهی به فرمها، ژستها و اشکال بصری خاصی که برای تماشاگران نشانهوار و الگووار نیستند و این عارضه صحنهها و حرکات را اغلب بیمعنا و مفهومنشدنی جلوه داده و در کل، درونمایه اجرا به علت استفاده از دادههای نامتجانس و غیرسنخیتدار اساساً مبهم و ناپیدا شده است.
این اجرا یک پرفورمنس کوریوگرافیک و موزیکال میدانی است و میشود آن را در فضای باز اجرا کرد. دیالوگهای بسیار محدودی دارد و از نظر "بیان حرکات و حالات بدن" همواره گنگ و کم مفهوم است چون حرکات صرفاً قراردادیاند. در این اجرا بازیگر به معنای نمایشی و تئاتری وجود ندارد چون پرسوناژی در کار نیست. آدمهای اجرا صرفاً "بازیگر– مجری " محسوب میشوند. نمایش با موسیقی زنده پیش میرود و این موسیقی در لحظاتی که "بازیگر– مجریها" دیالوگ دارند، تا حدی مزاحم شنیده شدن کامل حرفهای آنان است.
پرفورمنس موردنظر به شیوهای "شبه آئینی" اجرا میشود، بی آنکه آئینی در کار باشد و در شاکله ظاهراً آئینیاش از حرکات "مراسم ذکر دراویش قادری کرُد" هم استفاده شده است.
ریختن گلبرگهای قرمز و معطر فراوان بر کف صحنه، آن هم در اجرایی که داعیه پرداختن به خشونت و تحلیل آن را دارد و "کنتراست" مهم، برجسته و قابل فهمی هم درکار نیست– یکی دیگر از "ابتکارات مندرآوردی" کارگردان به شمار میرود.
در این اجرا بر مبنای همان "نگره ظرفی" به نمایش از موسیقی کلیسایی، محلی و غیره بهره گرفته شده و به سنخیت موضوعی، قومی و محتوایی این موسیقیها توجه نشده است. میزانسنها گاهی موقعیتهای تقابلی را نشان میدهند اما مضمون چنین تقابل و تعارضی را به نمایش نمیگذارند. گرچه در ظاهر تأکید شده که حتماً چنین حرکاتی مضمون و محتوا داشته باشند اما هیچ تأویل و رمز و راز دراماتیکی برجسته و قابل تأملی در حرکات و شکلدهیهای صحنه وجود ندارد.
کاربری نور هم معمولی است اما استفاده از نور قرمز و به تبعیت از آن، ریختن گلبرگهای قرمز فراوان بر کف صحنه ترفندی صرفاً آرایهای است. کارگردانی این پرفورمنس میدانی، کوریوگرافیک و موزیکال صرفاً سلیقهای و با این ذهنیت که قرار است اجرایی خاص و متمایز ارائه شود، انجام شده است، اما پرفورمنس مورد نظر در هیچ زمینهای خاص و متمایز نیست، جز آن که تماشاگران را تا اندازهای سردرگم هم میکند.