سرویس تئاتر هنرآنلاین: رویکرد مینیمالیستی و کانسپچوالیستی به حوادثی معین و استفاده از فرم پرفورمنس برای اجرایی کردن آن و نزدیک کردناش به زبان نمایش، معمولاً اقدامی نامناسب است زیرا مینیمالیستی بودن شیوه اجرا هم مزید برعلت میشود و درک دادههای بصری ظاهراً معنادار و قراردادی اجرا را دشوار و حتی غیرممکن میکند. در مواردی این امکان هم وجود دارد که تماشاگر اساساً چیز متفاوت و مغایری از آن استنباط کند.
پرفورمنس "سفر به یک فلات چین خورده" به نویسندگی و کارگردانی گوستاوو سبریاکو از برزیل که به عنوان یکی از نمایشهای چارت اجرایی سی و ششمین جشنواره تئاتر فجر در پلاتو تئاتر شهر اجرا میشود، نمونهای از این نوع پرفورمنس به شمار میرود. در این اجرا دو "بازیگر– مجری" زن و مرد، درحالت نشسته سعی میکنند تکههای برش خورده شدهای را که از یک دستگاه منگنه بر جای مانده به آرامی جمع کنند. کارشان در این قسمت بیمعنا جلوه کرده است. آنها سپس با استفاده از کاغذ، نایلون و خاکه ذغال، شاکله مینیمالیستی "ماکت مانند" را شکل میدهند که عناصر چیدمانی آنها در لحظه شکل داده میشوند و اساساً "کاردستیهای صحنهای" به شمار میروند. این ترفند عملی ظاهراً به منظور تداعی کردن یک حادثه دردناک شکلدهی میشود. البته صحنه در کل، سه جزا مجزاست که دو تای آنها با یک لوله خرطومی پلاستکی، شبیه آنچه در جارو برقیها از آن استفاده میشود به هم ربط داده میشوند و ....
این کاملسازی ها در اصل نوعی بازسازی مینیمالیستی و ماکتگونه ماجرای یک حادثه به شمار میرود و البته وقتی کامل میشود هیچ بازده و کارکرد نمایشی قابل توجهی ندارد. اساساً هیچ چیز تجسمی و تداعیکنندهای را به ذهن متبادر نمیکند. طوری که در پایان، زنی که جزو همراهان این گروه نمایشی است، اجباراً پیرامون حادثهای که این پرفورمنس براساس آن شکلدهی شده، توضیحاتی برای تماشاگران که موضوع را نفهمیدهاند، میدهد و البته این ترفند، کار را به مراتب بدتر میکند؛ زیرا مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید. حتی با توضیحات فرد مورد نظر، آنچه در صحنه شکل داده شده و بر کف سالن به اجرا در میآید، هرگز در قاموس نمایش نمیگنجد و حتی کار را بدتر هم میکند؛ چون همه به مغایرت و تناقضات زیاد کاردستیها و شاکله بیربط چیدمانی آنها در صحنه پی میبرند.
دو فردی که در صحنه حضور دارند، اساساً بازیگر– مجری هم به شمار نمیروند؛ آنها فقط مجریاند و در طول اجرا صرفاً چند دیالوگ مونولوگگونه کوتاه یک سویه و بسیار محدود دارند.
این اجرا که ظاهراً بازسازی و بازنمایی یک حادثه و موضوعی معین است، هیچ داده و داشتهای از این نوع ذهنیت را انتقال نمیدهد و عاری از عناصر ساختاری و نمایشی تعیینکنندهای مثل پرسوناژ، داستان و کنش دراماتیک است. ضمناً داشتههای آن به شدت خستهکننده و بسیار غیر نمایشیاند. شاکله کلی آن هم بر روی صحن، گرچه تا حدی معمایی و پازلگونه به نظر میرسد اما عملاً به شکلدهی یک کاردستی وقت تلف کن شباهت بیشتری دارد چون در اجرا هیچ معما و پازلی را رمزگشایی نمیکند.
موقعیتهای نمایشی مبتنی بر میزانسن در آن وجود ندارد. دو نفر در حال انجام دادن یک کاردستی بیشکل و بیمعنا نشان داده میشوند و عملاً تماشگران را از هر چه که نمایش و نمایشگونه است، بیزار میکنند. این اجرا بسیار غیر نمایشی است. حتی موفق نشده در چارچوب موضوعاش چیزی به تماشاگر انتقال دهد. نشستن روی زمین و چیدن اشیا عملاً بازی کودکان را در ذهن تماشاگر تداعی میکند و غیر از آن به هیچ چیز دیگری شباهت ندارد.
اجرای پرفورمنس بیشکل و بیمحتوای "سفر به یک فلات چین خورده" به نویسندگی و کارگردانی گوستاوو سبریاکو هیچ داده و داشته نمایشی و محتوایی شاخص و معینی برای تماشاگران ندارد و عملاً یک بازی چیدمانی خستهکننده و بسیار دافعهزاست.