سرویس تئاتر هنرآنلاین: گرچه در نوشتن یک متن نمایشی، موضوع و داستان اهمیت محوری و تعیینکنندهای دارند، اما مهمتر از هر دو این مقولهها، "چگونگی" روایت کردن داستان، یعنی اساسا نحوه پردازش موضوع است؛ حتی اگر "موضوع " خلاقانه، بدیع و نو باشد، چگونگی شیوه پردازش خلاقانه آن و روایت نامتعارف و خاص داستان نمایش، اساسا حتی بر خود موضوع هم تأثیر میگذارد و آن را با شکل و "طرح" خلاقانهتر و متمایزتری ارائه خواهد داد.
نمایش "فعل" به نویسندگی و کارگردانی محمد رضایی راد که هم اکنون در سالن چهارسو تئاتر شهر اجرا میشود، از برخی جهات اجرایی قابل تأمل است. متن این نمایش به شروع تدریس یک دبیر در یکی از دبیرستانهای دخترانه میپردازد و به دلیل خاص بودن نوع تفکر و شیوه و موضوع درس دادنش در رابطه با موضوعاتی مرتبط به دستور زبان و واژهشناسی، شرایط و فضایی خاص هم ایجاد میشود و البته چون او تنها دبیر مرد در دبیرستان مورد نظر است، تعدادی از دختران و حتی دبیران زن، عاشق او میشوند که به شایعات و مسائل اخلاقی ناخوشایند میانجامد و بعد.....
تأکید روی"فعل"ها از آن مضمونی کنایی و نشانهوار ساخته است که در اصل به عنوان موضوعی برای تدریس کارکرد جامعی ندارد، اما به مثابه موضوعی صرفأ قراردادی و تأویلدار برای دنیای نمایش، پذیرفتنی و حتی بسیار هم زیباست. موضوع انتخاب شده برای متن، نو و نمایشی است و مهمتر آن که، بخش اخلاقی آن کاملا به جامعه ایرانی ارتباط دارد؛ از این منظر، نمایش"فعل" همه امتیازات مربوط به انتخاب موضوع و متن را میگیرد. البته موضوع، داستانی است و برای ادبیات داستانی و فیلم شدن (سینما) مناسبت بیشتری دارد؛ با وجود این، به دلیل بدیع بودن موضوع و هنرمندانه بودن شیوه روایت داستان نمایش، عملا روی صحنه تئاتر هم از جذابیت خاصی برخوردار است. شیوه روایت با فلشبکها و فلش فورواردهای زیادی انجام میشود، یعنی اجرا دارای رفت و برگشتهای ذهنی پیاپی به گذشته، آینده و زمان حال است که اگر استفاده از استعاره، تشبیه و بیان تلویحی که در اکثر دیالوگها به کار گرفته شده به آن اضافه شود، جذابیت مضاعف متن و رویکرد بسیار زیبا و خلاقانه محمد رضایی راد کاملا آشکار میشود.
رفت و برگشتهای ذهنی و بیانی بیامان، عملا تماشاگران را تا آخر با نمایش همراه میکند و البته محمد رضاییراد از نمایشنامه ژاپنی "دُرنای شب" اثر "یونجی کینوشیتا" نیز به بهانه اجرای تئاتر در دبیرستان دخترانه، بهره موضوعی محدودی میگیرد و اجرا را در مقطعی به شکل "نمایش در نمایش" در میآورد. محمد رضایی راد شیوه بیان و ساختار معین دیالوگهایش را از آغاز تا پایان حفظ میکند و بیانی نسبتا نامتعارف دارد: "انگار کل زندگی ما یک جمله است" ، "من گاهی فعلها را گم میکنم، اکثر جملههام فعل ندارند"، "بیا یک فعل صرف شده باشیم، بیا همدیگر را صرف کنیم"، "فعلها ترسناکاند" و....
در جاهایی از نمایش به کمک "وانمودهسازی" به حضور پرسوناژهای فرضی در صحنه که عملا حضور ندارند، اشاره میشود؛ ضمن آنکه نمایش از لحاظ طراحی حرکات بازیگرها و مخصوصا استفاده از "ژست" یکی از اجراهای زیبا و مثال زدنی به حساب میآید. از حرکات "اسلو موشن" نیز به تناسب موقعیت و موضوع استفاده شده است. گاهی به شکل بسیار خلاقانه و بدیعی از موقعیت و حرکت پرسوناژها که نهایتا در شاکله یک "ژست ایستا و مکثدار" مورد تأکید قرار میگیرد، به عنوان "نشانه"ای برای فلشبک و ارجاع به موقعیتی مشابه در گذشته، استفاده شده که دقیقا میتوان اصطلاح "مونتاژ تئاتری" را که برای اولین بار با این نمایش در تئاتر ایران شکل گرفته به آن اتلاق کرد: این شیوه پیوند دادن صحنهها به هم، عملا مشابهی قرینهوار برای مونتاژ در سینماست.
در این اجرا طراحی صحنه که توسط ساسان پیروز انجام شده، بسیار کاربردی و نمایشی از کار درآمده است؛ این طراحی صحنه، بخشی واقعی و بخشی شامل پردههای بزرگ نقاشی شده المانگونه است و امکان "تغییرات زیاد صحنهها" را که از ویژگیهای آشکار این نمایش به شمار میرود، فراهم کرده است.
کفشهای همه پرسوناژهای زن "قرمز" است که نشانهای برای عشق و تمایلات درونی آنهاست. ضمنا در این اجرا مکثهای عامدانه، حرکات سریع، حرکات آرام، دیالوگگوییهای صرفا حرکتی و بدون بیان، نیز کارکرد نمایشی پیدا کرده است. در جاهایی از نمایش به مأموران آگاهی به عنوان مأموران تجسس اشاره شده که در رابطه با موضوع مورد نظر نمایش، یک جایگزین غلط است.
اجرای عینی قطعه نمایشی "دُرنا" و تأکید زیاد روی کشته شدن "لیلا آرش" سبب شده موضوع محوری اثر که همانا به پرسوناژ اصلی (فرهاد کاتب) ارتباط دارد، در همان مقطع اجرا تا حدی کمرنگ و نمایش هم طولانی شود.
کارگردان از کم و زیاد کردن نور نیز به شکلی ابتکاری برای ایجاد حالت و تأکید نسبی بر موضوع، بهره گرفته است. او تا آخر اجرا تمام ترفندهای هوشمندانهاش را به کار میگیرد و در رابطه با موضوع، ریتم اجرایی مناسبی ارائه میدهد.
بازی برخی از بازیگران بسیار زیبا و جذاب است؛ فقط بازی خانم مدیر مدرسه به علت آن که تشخصی در رفتار و گفتارش نیست، تناسبی با شخصیت یک مدیر مدرسه ندارد. بقیه بازیگران، مخصوصا بازی میلاد رحیمی، باران کوثری، به آفرید غفاریان، مهبان جلالی، رویا جعفری و فربد فرهنگ به دلیل پرسوناژهای باورپذیری که ارائه میدهند، زیبا، چشمگیر و ستودنی است. موسیقی به تناسب موضوع و موقعیتها کارکرد نمایشی درخوری دارد؛ ریتم آن تحلیلگر موسیقایی وضعیتهای روی صحنه است. طراحی و اجرای نور نیز به هرچه دراماتیکتر شدن اجرا و حتی به ریتم آن کمک کرده است.
باید یادآور شد در سینما به لحاظ استفاده از دوربین و شاتهای گوناگون، فیلمبرداران خوب معمولا "خط فرضی" را رعایت میکنند تا بینندگان فیلم، پرسوناژها را طی تغییرات صحنهها در همان وضعیتهای واقعی و قابل قبول که هستند، ببینند. در تئاتر این "خط فرضی" به طور طبیعی رعایت میشود و اساسا جزو خود صحنه است؛ اما در برخی اجراها به علت انتخاب میزانسن غلط که در اصل به منظور اهمیت دادن به تماشاگران انجام میشود، گاهی صحنه از نظر باورپذیری و منطق موضوعی آن دچار تناقض میشود: مثلا در صحنهای از نمایش"فعل" که در آن دبیر مرد با دبیر زن حرف میزند و خانم مدیر ظاهرا آنها را میبیند و زیر نظر میگیرد، به جای آنکه هر دو دبیر مرد و زن در میدان نگاه او باشند، در سمت چپ صحنه قرار دارند و او به آنها پشت کرده تا رو به تماشاگران باشد؛ یعنی عملا خط فرضی تصویر اجرایی صحنه نادیده گرفته شده و میزانسن فوق اساسا غلط است.
در نمایش "فعل" به نویسندگی و کارگردانی محمد رضاییراد کمی کمدی هم وجود دارد که هیچ تأثیری بر ژانر اصلی نمایش ندارد، زیرا جزو واقعیتهای رفتاری و عملی است، اما اجرا به شکل خلاقانه و بدیعی ترکیبی از دو ژانر "درام اجتماعی" و "تراژدی" (فاجعه خودکشی لیلا) است و چنین ترکیبی در نوع خودش بسیار بدیع و قابل تأمل محسوب میشود.
نمایش " فعل" در کل و صرفنظر از کاستیهای محدودش، از لحاظ متن، ژانر، کارگردانی، بازیگری، طراحی صحنه و کاربری نور و موسیقی؛ اجرایی زیبا، خلاقانه، دیدنی و همزمان ساختارمند و دراماتیک است.