سرویس تئاتر هنرآنلاین: امیرکاوه آهنین جان نمایش "تنهایی پرهیاهو" را به عنوان دومین تجربه کارگردانی‌اش پس از  نمایش "در بارانداز" از 22 آبان ماه در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه آورده است. این اثر اقتباس حسین پاکدل از رمان "تنهایی پر هیاهو" اثر بهومیل هرابال با ترجمه پرویز دوایی است. داستان نمایش "تنهایی پرهیاهو" درباره کارگر ساده‌ای به نام "هانتا" است که پس از جنگ در زیرزمینی، مامور از بین بردن و خمیر کردن کتاب‌هاست. در این اثر اتفاقات زندگی "هانتا" را در یک مقطع زمانی می‌بینیم که پس از نابودی کتاب‌ها به از بین بردن خودش دست می‌زند. در این نمایش هنرجویان گروه هنرهای نمایشی "سولو" در کنار چند بازیگر حرفه‌ای ایفای نقش می‌کنند. به این بهانه گپ و گفتی با کارگردان، بازیگران و طراح صحنه نمایش داشته‌ایم که می‌خوانیم:

 

آقای آهنین‌جان، شما زمانی در رشته‌های مختلفی از جمله روانشناسی، حقوق و زبان تحصیل می‌کردید و دوره‌ای هم ورزش حرفه‌ای انجام می‌دادید اما چطور شد که همه این‌ها را رها کردید و با حضور در کلاس‌های آقای سمندریان وارد حرفه تئاتر شدید؟

امیرکاوه آهنین‌جان: من رشته‌های مختلفی را امتحان کردم اما اغناء نشدم. حتی فیلم‌سازی هم خواندم و تحصیلات این رشته را تمام کردم ولی رشته‌های دیگر را بعد از دو- سه ترم کنار گذاشتم و به خدمت سربازی رفتم. در سال 73 یا 74 سر پست سربازی بودم که پوستر تبلیغاتی آکادمی آقای سمندریان را در مجله سینما تئاتر دیدم. تا قبل از آن نمی‌دانستم آقای سمندریان چه کسی هستند ولی خیلی اتفاقی به آکادمی ایشان رفتم و تست دادم و پذیرفته شدم. وقتی وارد کلاس‌های آکادمی آقای سمندریان شدم، فیلم‌سازی به مرور از ذهن و زندگی من بیرون رفت و تئاتر جای آن را گرفت. تا قبل از آن هیچ تصوری از تئاتر نداشتم و فقط دو- سه تئاتر مثل "عشق‌آباد" و "دندون طلا" را از آقای داود میرباقری دیده بودم. آشنایی‌ام با آقای سمندریان باعث شد دریچه جدیدی در زندگی‌ام باز شود. در کلاس‌های آقای سمندریان همکلاسی‌های خوبی همچون محمدرضا فروتن، الیکا عبدالرزاقی و آشا محرابی داشتم که همراه با آن‌ها و همینطور شاگردهای دوره‌های دیگر کلاس‌های آقای سمندریان، مجموعاً در نمایش "دایره گچی قفقازی" روی صحنه رفتیم. خدا را شکر از آن اجرا یک نسل خوب به تئاتر معرفی شد که پیوستگی داشت.

چه اتفاقی افتاد که تصمیم گرفتید گروه تئاتر "سولو" و به تأسی از آن، آکادمی هنرهای نمایشی "سولو" را راه‌اندازی کنید؟

امیرکاوه آهنین‌جان: حدود ده سال بود که دغدغه چنین کاری را داشتم تا این‌که بالاخره توانستم آن را عملیاتی کنم. پیشتر هم چند بار اقدام به راه‌اندازی این گروه کرده بودم که سختی‌های این کار مانع از رسیدن به هدفم شد اما بالاخره تصمیم گرفتم برای نمایش "در بارانداز" فراخوانی عمومی منتشر کنم تا یک گروه تئاتر تشکیل داده و آدم‌های مستعد را آموزش دهم و از آن‌ها در نمایش "در بارانداز" استفاده کنم. پیرو فراخوانی که منتشر کرده بودم، بیش از 900 نفر حضور یافتند و در مصاحبه شرکت کردند. از این بین کمتر از 80 نفر انتخاب شدند و حدود نیمی از آن‌ها هم در مسیر تمرین از گروه حذف شدند و بقیه باقی ماندند. به نفرات باقی‌مانده حدود دو سال آموزش و تمرین داده شد و در نهایت نمایش با حضور بازیگرهای کم تجربه و یا حتی بی‌تجربه گروه "سولو" آماده اجرا شد. 99 درصد بازیگرهای گروه تا قبل از نمایش "در بارانداز"، هیچ تجربه‌ای در تئاتر نداشتند. نمایش "در بارانداز" اولین محصول گروه "سولو" بود و نمایش "تنهایی پرهیاهو" هم دومین تجربه این گروه محسوب می‌شود. گرچه این نمایش تلفیقی از بازیگرهای گروه "سولو" با بازیگرهای با تجربه تئاتر است.

 امیرکاوه آهنین جان

هنرجوهای آکادمی "سولو" شیوه آموزشی خاصی را دنبال می‌کنند؟

امیرکاوه آهنین‌جان: قائدتاً بله. آکادمی "سولو" شیوه آموزشی خاص خودش را دارد و خوشبختانه به واسطه به وجود آمدن راه‌های ارتباطی بهتر، اطلاعات را هم راحت‌تر به هنرجوها منتقل می‌کند. ما ابتدا گروه تئاتر "سولو" را تشکیل دادیم و بعد به واسطه این گروه بود که آکادمی "سولو" تأسیس شد. بازیگرهای گروه "سولو" که در نمایش "تنهایی پرهیاهو" روی صحنه می‌روند، بازیگرهایی هستند که طی 6 تا 8 ماه گذشته در تئاتر به روی‌شان باز شده است و نگاه جدیدی به زندگی پیدا کرده‌اند. شاید خیلی از آن‌ها تا چند ماه پیش حتی یک نمایش هم ندیده بودند ولی الان به جایی رسیده‌اند که خودشان می‌توانند در یکی از سالن‌های حرفه‌ای پایتخت روی صحنه بروند. شاید این اتفاق برای نسل‌های قبل به این سهولت رخ نمی‌داد و آن‌ها چنین فرصت‌های ایده‌آلی را پیدا نمی‌کردند ولی من سعی کردم فاصله آدم‌های مستعد را با صحنه تئاتر کم‌تر کنم که امیدوارم این کار تبعات منفی نداشته باشد؛ چون ارزان به دست آوردن یک سری چیزها ممکن است نتیجه عکس بدهد.

ابوالفضل حاجی علیخانی: من تقریباً ده سال بود که دغدغه راه‌اندازی یک گروه را داشتم و در این مورد با بچه‌ها هم صحبت کردم اما متأسفانه این کار مرارت‌های بسیاری را می‌طلبد. در عصری که شعور، جرم بزرگی محسوب می‌شود، برداشتن قدم‌های صادقانه و خالصانه کار سختی است. آقای آهنین‌جان هم کار سختی را انجام می‌دهد و حدود دو سال با گروهش تمرین می‌کند تا تئاتری را روی صحنه ببرد که در روزهای منتهی به اجرای نمایشش، به یک‌باره در تالاری که قصد اجرا دارد یک گروه دیگر هم در کنار اجرای گروه ایشان قرار می‌دهند و تمام دکور و تفکرهایش را بهم می‌ریزند. متأسفانه تا چنین نگرش‌هایی در تئاتر ما وجود دارد، گروه‌های تئاتری ره به جایی نمی‌برند. کاری که آقای آهنین‌جان انجام می‌دهد واقعاً کار ارزنده‌ای است. ایشان حدود 30- 40 جوان را دور هم جمع کرده و با اندیشه تئاتر آشنای‌شان می‌کند. این عمل ارزنده باید حمایت شود، نه این‌که سر راه ایشان مشکلات متعدد پدید بیاید.

نادیا حسام: هنرجوهای آموزشگاه "سولو" از یک طبقه خاص فرهنگی هستند و خانواده‌های‌شان با مقوله هنر موافق هستند. خانواده این جوان‌ها به فرزندان‌شان شهریه داده‌اند که به آموزشگاه "سولو" بیایند تا بعداً نتیجه کار بچه‌های‌شان را تماشا کنند. خود هنرجوها هم خیلی انگیزه دارند و کارشان را به خوبی انجام می‌دهند و در حال تجربه هستند تا به مرور به بازیگرهای حرفه‌ای تبدیل شوند.

آقای آهنین‌جان، چه چیزی باعث شد که تصمیم بگیرید نمایشنامه معروف "تنهایی پرهیاهو" به نویسندگی حسین پاکدل که اقتباسی از رمان بهومیل هرابال است را روی صحنه ببرید؟

امیرکاوه آهنین‌جان: انتخاب این نمایشنامه به این واسطه بود که تم و پیام آن کاملاً منطبق با الگویی است که من و گروهم دنبال می‌کنیم. برای ما بشری بودن حرفی که نمایشنامه می‌زند خیلی حائز اهمیت است و دوست داریم مضامین نمایشنامه، حرف روز جامعه را بزند. در نمایش "در بارانداز" همه این ویژگی‌ها وجود داشت و نمایش "تنهایی پرهیاهو" که البته آقای پاکدل آن را با عنوان "پروانه آسیایی" به نگارش درآورده هم ویژگی‌های اجتماعی و بشری دیده می‌شود.

چندی پیش اشاره کردید که در اجرای نمایش "تنهایی پرهیاهو" مخاطبان نسل جوان را مد نظر قرار داده‌اید. هدف‌تان از انجام این کار چیست؟

امیرکاوه آهنین‌جان: حس کردم معیارهای مشترک میان نسل من و نسل جوان خیلی کم شده و این دو نسل از هم فاصله زیادی گرفته‌اند، بنابراین سعی کردم به نسل جوان نزدیک‌تر شوم تا این فاصله کمی پوشش داده شود. تفاوت‌ نسل‌ها در نیم قرن گذشته زیاد شده و شکاف‌های عمیقی میان دیدگاه و عقاید آن‌ها به وجود آمده است. بچه‌های نسل جدید خیلی زود به بلوغ می‌رسند و مراحل رشد را طی می‌کنند. به همین خاطر احساس می‌کنم که نسل گذشته باید به سرعت رشد بچه‌ها و جوانان نسل جدید توجه کند چون در غیر این صورت ممکن است ارتباطش را با نسل جدید از دست بدهد.

با وجود این‌که می‌گویید در این نمایش مخاطبان نسل جدید را مد نظر قرار داده‌اید، در سایت تیوال اعلام شده افراد زیر ۱۸ سال از دیدن نمایش جداً پرهیز کنند! دلیلش چیست؟

امیرکاوه آهنین‌جان: این موضوع به خاطر هیجان بالای نمایش‌های ما است. در نمایش "در بارانداز" هر شب یکی دو تماشاگر غش و ضعف می‌کردند. حتی یک شب یکی از تماشاگرها در معرض سکته بود که دوستان ما ایشان را از زیر صندلی بیرون کشیدند. طبیعی است که نمایش‌های ما انرژی و هیجان بالایی دارد و مخاطبی که می‌خواهد به تماشای چنین نمایش‌هایی بیاید، ابتدا باید شرایط را بسنجند و در این مورد پرس و جو کند. چنین اتفاقاتی برای کسانی می‌افتد که نمایش‌ها را به طور شانسی انتخاب می‌کنند وگرنه مخاطبان حرفه‌ای تئاتر هیچ‌وقت چنین دغدغه‌ای ندارند و از این دست مشکلات هم برای‌شان پیش نمی‌آید.

ابوالفضل حاج علیخانی

ابوالفضل حاجی علیخانی: تا 15 سال پیش در شهر بازی هم اجازه نمی‌داند افراد زیر 16 سال سوار ترن هوایی شوند چون انرژی و هیجان آن بالا بود و امکان داشت برای آنها اتفاق خاصی بیفتد. نمایش‌ ما هم به خاطر ریتم و ساختاری که دارد، انرژی و هیجانش بالاست و مخاطب برای تماشای این نمایش باید شرایط روحی خودش را لحاظ کند.

بسیاری از مخاطبانی که به تماشای تئاتر شما می‌آیند، قبلاً رمان "تنهایی پرهیاهو" را خوانده‌اند و از آن اطلاع دارند ولی کسانی که این رمان را نخوانده‌اند ممکن است تا نیمی از اجرا متوجه برخی از اتفاقات نمایش نشوند. بابت این موضوع نگران نبودید؟

امیرکاوه آهنین‌جان: همچنان‌که نمایش هنر ویژه‌ای است و مخاطبان ویژه‌ای دارد، هر کدام از سالن‌های سطح شهر تهران هم مخاطبان متعلق به خودشان را دارد. مثلاً تماشاخانه سنگلج محل اجرای نمایش‌های ایرانی است و مخاطبان نمایش‌های ایرانی به آن‌جا می‌روند و یا تالار مولوی محل رفت و آمد مخاطبان تئاتر دانشجویی است. تماشاخانه ایرانشهر هم شخصیت و شناسنامه خاص خودش را دارد و نمایش‌هایی در آن اجرا می‌شوند که در سطح خاصی قرار دارند. بنابراین مخاطب نمایش‌های این تماشاخانه هم مشخص است و کسی که قرار است برای تماشای تئاتر به این تماشاخانه برود، باید یک سری اطلاعات زمینه‌ای در مورد آن داشته باشد. بسیاری از مخاطبان سالن‌های تئاتر شهر، مخاطبان گذری و عبوری تئاتر هستند ولی تماشاخانه ایرانشهر کمتر چنین مخاطبانی دارد و نمایش "تنهایی پرهیاهو" هم از آن دست نمایش‌هایی نیست که مخاطب صرفاً بگوید بروم آن را ببینم تا حالم خوب شود. نمایش من شرایط متفاوتی دارد و من دیگر نمایشی را روی صحنه نمی‌برم که مخاطب از صفر تا صد آن را دریافت کند. آن نوع از نمایش دیگر سلیقه من نیست و از آن لذت نمی‌برم. رمان "تنهایی پرهیاهو" را خیلی‌ها می‌شناسند و می‌آیند تا ببینند در شکل اجرایی آن چه اتفاقی افتاده است. خیلی‌ها هم قبلاً این رمان را نخوانده‌اند ولی این شب‌ها به من می‌گویند که نمایش‌تان ما را ترغیب کرده که برویم رمان را هم بخوانیم. همین مقدار از تأثیرگذاری برای من کفایت می‌کند.

ابوالفضل حاجی علیخانی: تقریباً 30 هزار نسخه از رمان "تنهایی پرهیاهو" در ایران به فروش رسیده است که 25- 26 هزار نسخه آن مربوط به تهران می‌شود. یعنی اگر 25 هزار نفر از مردم تهران این کتاب را خریده باشند، حداقل 2- 3 برابر این تعداد کتاب را خوانده‌اند که مشخص نیست چند درصد از این افراد مخاطب نمایش ما بوده‌اند. من در حین تمرینات و اجرا به این موضوع فکر می‌کنم که اگر مخاطب رمان "تنهایی پرهیاهو" را نخوانده باشد، آیا می‌تواند قصه و دیالوگ‌های متن را درک کند یا نه؟ در نهایت متوجه شدم که این بخش از مخاطبان هم قصه را متوجه می‌شوند چون ابتدا و انتهای قصه مشخص است و در همان ابتدای نمایش، شخصیت اصلی قصه که آقای هانتا است به طور کامل به تماشاگرها معرفی می‌شود. در نتیجه فکر نمی‌کنم لزومی وجود داشته باشد که مخاطب این نمایش حتماً رمان "تنهایی پرهیاهو" را خوانده باشد.

نمایش "تنهایی پرهیاهو" مرهون مسئله‌ای به نام دراماتورژی است. مقوله دراماتورژی است که باعث می‌شود دو گروه مختلف یک متن مشترک را اجرا کنند ولی فضای اجرای آن‌ها کاملاً متفاوت باشد. من نمایشی که آقای محمد حاتمی از متن "تنهایی پرهیاهو" روی صحنه برد را ندیدم ولی فکر می‌کنم آن نمایش صد درصد با نمایش ما متفاوت بوده است. دراماتورژی که متأسفانه امروز در نمایش ایران به آن بد پرداخته می‌شود یعنی آماده کردن یک متن برای اجرا در امروز. این یک فرآیند خیلی خاص و کاملاً تکنیکی است ولی در ایران مهجور واقع شده و هرکس تعریف خاص خودش را از آن دارد. با این وضعیت مشخص نیست دراماتورژی در ایران تا ده سال آینده چگونه تعریف می‌شود و چه معانی عجیب و غریبی پیدا می‌کند.

الیسا فیروزآذر

السا فیروزآذر: به نظرم آقای آهنین‌جان فضای ذهنی را برای مخاطب ترسیم کرده که در چنین فضاهایی که در آن عینیت کمتری وجود دارد، حال و هوایی که مخاطب از اجرا می‌گیرد خیلی مهمتر از خود داستان است. ما وقتی می‌خواهیم یک نمایشی را روی صحنه ببریم، توصیف‌ها کنار می‌روند و جلوه‌های بصری اهمیت بیشتری پیدا می‌کنند. به اعتقاد من نمایش "تنهایی پرهیاهو" یک نگاه پست مدرنیستی به رمان بهومیل هرابال است. من در مورد کاراکتری که خودم بازی می‌کنم (دختر کولی) این را متوجه شدم که در نمایشنامه "تنهایی پرهیاهو" تغییراتی در این نقش ایجاد شده و تلفیق‌هایی در بعضی‌ نقش‌ها صورت گرفته که در رمان وجود ندارد. به شخصیت کولی ویژگی وحشی بودن اضافه شده که آن را جذاب‌تر کرده است ولی در عین حال خیلی از ویژگی‌هایی که نویسنده رمان برای دختر کولی تعریف کرده هم در نمایش "تنهایی پرهیاهو" حفظ شده است.

خانم فیروزآذر، مخاطبان معمولاً شما را به عنوان بازیگر سینما می‌شناسند و این نمایش سومین تجربه شما در این عرصه است. چطور شد که تصمیم گرفتید حضور در روی صحنه تئاتر را تجربه کنید؟

السا فیروزآذر: من با دیدن تئاتر "در بارانداز" به کارگردانی آقای آهنین‌جان به بازیگری در تئاتر علاقه‌مند شدم. قبل از آن خیلی تئاتر را دوست نداشتم ولی از فانتزی کار آقای آهنین‌جان و گروه تئاتر "سولو" خیلی لذت بردم. من معمولاً کارهایی که در آن‌ها فکر و فلسفه وجود دارد و هم تجاری هستند را دوست دارم و به نظرم اگر کاری می‌خواهد تماشاچی داشته باشد، باید این ویژگی‌ها را در درون خودش بگنجاند. خوشبختانه این تفکر در نمایش‌های آقای آهنین‌جان وجود دارد. زمانی که اجرای "در بارانداز" را دیدم، دوست داشتم به جای بازیگر نقش اول زن آن نمایش باشم. از شیوه کار گروه آن نمایش خیلی خوشم می‌آمد. به یاد دارم که در اولین اجرای آن نمایش، مشکلی برای موسیقی پیش آمده بود و موسیقی پخش نمی‌شد. این مشکل همه گروه را نگران کرده بود اما به یک‌باره دیدم که بازیگرهای روی صحنه بدون موسیقی شروع به یک رقص دسته جمعی کردند و یک صحنه جالب را رقم زدند که با استقبال تماشاگران همراه شد. از بابت حضورم در تئاتر "تنهایی پرهیاهو" خیلی خوشحالم. بازیگری در تئاتر یک سری تفاوت‌ها با بازیگری جلوی دوربین دارد که شاید اصلی‌ترینش این است که در تئاتر، بازی بدن مهمتر از بازی چهره است؛ به ویژه در نمایش "تنهایی پرهیاهو" که یک کار فرم است و حرکت بدن خیلی اهمیت دارد. من قبل از این نمایش هم هر روز ورزش می‌کردم ولی الان ورزش کردن برایم تبدیل به یک ضرورت شده است چون کارم این را می‌طلبد.

آناهیتا همتی

خانم همتی، شما نقش‌های‌تان را خیلی با وسواس انتخاب می‌کنید. نقش "مانچا" در نمایش "تنهایی پرهیاهو" چه ویژگی‌هایی داشت که توانست نظرتان را جلب کند؟

آناهیتا همتی: من قبلاً نمایش "بارانداز" آقای آهنین‌جان دیده بودم و زمانی که ایشان تولید نمایش "تنهایی پرهیاهو" را آغاز کردند، من در سفر بودم. وقتی از سفر برگشتم، بخش زیادی از تمرینات این نمایش انجام شده بود که آقای آهنین‌جان با من تماس گرفتند و پیشنهاد حضور در این نمایش را با من مطرح کردند. من حضور در این نمایش را به اعتبار آقای آهنین‌جان پذیرفتم و حتی تا روز اولی که سر تمرینات رفتم هم متن را نخوانده بودم. تاکنون پیش نیامده بود به این شکل سر یک کاری حاضر شوم ولی در این نمایش چنین اتفاقی افتاده و از بابت آن پشیمان هم نیستم. نقش "مانچا" که بازی آن به عهده من گذاشته شده را خیلی دوست دارم. علیرغم این‌که نقش کوتاهی است، ولی شخصیت با مزه "مانچا" و اتفاقات خوبی که در صحنه حضور این شخصیت می‌افتد باعث شده هم من این نقش را دوست داشته باشم و هم مخاطب به خوبی با آن ارتباط برقرار کند. نور و رنگ مربوط به آن صحنه زیاد است و "مانچا" لباس قشنگی هم دارد. ضمن این‌که صحنه مربوط به دیالوگ‌های "مانچا" با آقای "هانتا" خیلی متفاوت‌تر از بقیه دیالوگ‌ها است چون در آن صحنه، تمام آشفتگی‌های ذهنی هانتا فروکش می‌کند و آن شلوغی، دیوانگی و جنونی که هانتا در ارتباط با بقیه آدم‌ها دارد را در ارتباط با "مانچا" ندارد. همه این‌ها باعث شده مخاطب واکنش خوبی نسبت به نقش "مانچا" نشان بدهد. من تاکنون نشنیده‌ام کسی به این نقش پوئن منفی داده باشد یا گفته باشد از آن خوشم نمی‌آید. به همین خاطر من هم از بازی کردن در نقش "مانچا" و حضور در نمایش "تنهایی پرهیاهو" راضی و خوشحالم.

آقای آهنین‌جان برای نمایش "تنهایی پرهیاهو" چه مدت تمرین کردید؟

امیر کاوه آهنین‌جان: تمرینات ما در کمتر از سه ماه انجام شد. ما برای نمایش "در بارانداز" حدود 2 سال تمرین کردیم ولی در تمرینات این نمایش عجله اتفاق افتاد و شرایط برای ما متفاوت شد. البته بعضی از بازیگرها نظیر خانم همتی یا بانیپال شومون دیرتر به ما اضافه شدند و فقط حدود 20 روز با ما تمرین کردند. من به تمرینات کم اعتقادی ندارم و این شیوه مورد رضایت من نیست چون تمرین کم باعث می‌شود بخشی از ایده‌هایم در ذهن خودم باقی بماند و اجرایی نشود. در این بین مشکلات دو اجرایی شدن سالن استاد سمندریان هم پیش آمد و این موضوع هم برای ما محدودیت ایجاد کرد. ما در شب‌های اول نمایش خیلی مشکلات فنی داشتیم که آن‌ها را به مرور حل کردیم و تازه در این شب‌ها شرایط اجرا برای ما راضی‌کننده شده است. در نمایش "تنهایی پرهیاهو"، بازیگرهای گروه "سولو" مدیون بازیگرهای حرفه‌ای هستند که فرصتی را فراهم کردند تا این بازیگرهای کم تجربه خودشان را بالا بکشند و نکات مختلفی را از بازیگرهای حرفه‌ای یاد بگیرند.

نادیا حسام: به نظرم نمایش "تنهایی پرهیاهو" حاصل دو سال تمرین است نه 3 ماه. ما در این دو سال با بازیگرهای گروه "سولو" تمرین‌های مختلفی را انجام دادیم و مدت‌ها فقط روی ریتم و هماهنگی آن‌ها کار کردیم. در نتیجه معتقدم که آن دو سال تمرین با بازیگرهای گروه "سولو" را نمی‌شود جدا از این سه ماه تمرین برای نمایش "تنهایی پرهیاهو" دانست.

بانی پال شومن

آقای شومون، درباره جذابیت‌های نقش "هانتا"  که باعث شد شما آن را بازی کنید، توضیح دهید؟

بانیپال شومون: 3-4  هفته به اجرای نمایش "تنهایی پرهیاهو" باقی مانده بود که آقای آهنین‌جان با من تماس گرفتند و درباره متن و نقش آقای هانتا صحبت کردند. بعد از آن هم به صورت حضوری صحبت کردیم و قرار بر این شد که من در نمایش "تنهایی پرهیاهو" حضور داشته باشم. آن موقع درگیر یک کار تصویری بودم و دیرتر به گروه اضافه شدم. وقتی متن را خواندم، هم از خود متن و هم از نقشی که به من پیشنهاد شده بود خوشم آمد. "تنهایی پرهیاهو" رمان بسیار جذابی است و نقش آقای هانتا هم جذابیت‌های خاص خودش را دارد و فکر می‌کنم بازی کردن این نقش برای هر بازیگری چالش خوبی است.

برای رسیدن به نقش "هانتا" چقدر با آقای آهنین‌جان مشورت کردید و از ایشان کمک گرفتید و چه چالش‌هایی داشتید؟

بانیپال شومون: متأسفانه در زمان تمرینات خیلی فرصت نشد با آقای آهنین‌جان کار کنم چون ایشان درگیر هماهنگی و کارهای گروه بود ولی بعد از شروع اجراها یک سری صحبت‌ها در مورد نقش "هانتا" داشتیم. در اجرای نقش "هانتا" فشار سنگینی روی من است و باید حواسم به تمام لحظه‌های نمایش باشد. باید بتوانم جایم را روی صحنه پیدا کنم تا نمایش به شکل درستی رو به جلو هدایت شود. فکر می‌کنم چند شب است که این اتفاق می‌افتد. نمایش "تنهایی پرهیاهو" حدود 60 تا 70 دقیقه روی صحنه است که در طول این مدت اگر کوچکترین ناهماهنگی بین بازیگرها اتفاق بیفتد، ریتم کار بهم می‌خورد. این نمایش خیلی پر هیاهو است و هر چه تجربه اجرای ما بیشتری شود، بهتر می‌توانیم این هیاهو را به شکل مهندسی‌ شده‌تری پیش ببریم. به نظرم در چند اجرای اخیر شرایط ما به مراتب بهبود یافته است.

امیر کاوه آهنین‌جان: ما به علت مشکلات دو اجرایی شدن سالن نتوانستیم از حضور خانم همتی و آقای شومون نهایت بهره را ببریم و تمام کارهایی که دل‌مان می‌خواهد را انجام بدهیم. این مشکلات بخش مهمی از بضاعت گروه را گرفت وگرنه حتماً اتفاق درخشان‌تری برای نمایش "تنهایی پرهیاهو" می‌افتاد. مسئولان تماشاخانه ایرانشهر به ما نوبت اجرا دادند و بعد از مدتی خبر دادند که سالن دو اجرایی شده است. در این شرایط مشخص است که صحنه و میزانسن‌های ما نابود می‌شود. الان میزانسن‌های ما به فاصله نیم‌ متری تماشاگران رسیده است و شما به عنوان مخاطب از هر نقطه‌ای به صحنه نگاه کنید، 95 درصد صحنه را از دست می‌دهید. صحنه ما پر از ایرادهای تکنیکی است که به خودمان ربطی ندارد بلکه آن را به ما تحمیل کرده‌اند. اعتقادی به این شکل از تئاتر کار کردن ندارم و از این درد، رنج می‌برم. می‌توانستم بگویم اجرا نمی‌روم و از تماشاخانه ایرانشهر بیرون بیایم منتها تعهداتی که به گروه و سالن داشتم باعث شد اجرا را روی صحنه ببریم. اگر قرار بود اجرای نمایش "تنهایی پرهیاهو" را لغو کنم، باید دو و نیم سال منتظر نوبت رزرو سالن می‌ماندم. به ما پیشنهاد شده که نمایش "تنهایی پرهیاهو" را با فاصله کمی پس از این اجرا در یک سالن دیگر روی صحنه ببریم و من فکر می‌کنم روزی این نمایش را آن طوری که دوست داریم اجرا خواهیم کرد.

روزبه اختری

آقای اختری از حضورتان در نمایش "تنهایی پرهیاهو" بگوئید؟

روزبه اختری: آقای آهنین‌جان مرا به حضور در نمایش "تنهایی پرهیاهو" دعوت کرد و وقتی پیشنهاد حضور در این نمایش را پذیرفتیم، درباره یک سری نقش‌ها صحبت کردیم. با هم روی نقش "رییس" به توافق رسیدیم و بعد این نقش را تمرین کردیم. من خیلی سخت از کارم راضی می‌شوم و همین حالا هم به عنوان بازیگر از کارم نهایت رضایت را ندارم. در حین تمرینات 2- 3 بار گفتم که این نقش هنوز برایم چالش ایجاد نکرده است. خیلی صبوری کردم و باز هم با آقای آهنین‌جان صحبت کردیم تا این‌که از دل آن شخصیت "بهومیل هرابال" بیرون آمد. حس می‌کردم نقش "رییس" یک مقدار خلوت است چون پارتنر نداشت. در تمرینات یک سری اتود زدیم که در دل آن نقش "کولی" بیرون آمد و خانم فیروزآذر هم پیشنهاداتی در مورد این نقش و ارتباطش با "رییس" ارائه کرد تا این‌که قصه بهتری برای نقش "رییس" به وجود آمد. خانم فیروزآذر خودشان نویسنده هم هستند و خلاقیت خوبی در این مورد به خرج دادند. خوشبختانه نقش "رییس" به مرور بهتر شد ولی همچنان برای من راضی‌کننده نیست. آقای آهنین‌جان برای ورود نقش "بهومیل هرابال" برنامه‌ریزی کرده بود و قرار بر این بود که "رییس" تبدیل به "هرابال" شود و بیاید دکمه‌ای را بزند و همه چیز را نابود کند. در نهایت به این رسیدیم که "هرابال" خودکشی کند و قصه به پایان برسد. در ابتدا در مورد محتوای این نمایش نگران بودم ولی خوشبختانه هر چه جلوتر رفتیم، نگرانی‌ام کمتر شد و به حداقل رسید. الان خوشحالم که این کار به لحاظ فلسفی، اخلاقی و حتی تکنیکالی دارای محتوای خاص خودش است. البته من از اجراهای خودم راضی نیستم و فقط آخرین اجرایم برای خودم راضی‌کننده بوده است. فکر می‌کنم هیچ‌وقت نباید منتظر راضی شدن من از کار خودم باشید چون زمانی که بازیگر از کار خودش راضی باشد، زمان مرگش است.

نمایش "تنهایی پرهیاهو" پر از هیجان و هیاهو است و بازیگرها خیلی وقت‌ها باید حرکت‌هایی انجام بدهند که شاید قبلاً آن را تجربه نکرده‌اند. انجام این حرکت‌ها شما را دچار چالش نکرد؟

روزبه اختری: من قبلاً در اولین تجربه‌ام در زمینه بازیگری که مربوط به نمایش "آه، مریم مقدس" به کارگردانی نصرالله قادری می‌شود، با یک نردبان روبرو شدم و در این نمایش هم با دو نردبان روبرو هستم ولی این‌ها تفاوت‌ خیلی زیادی با هم دارند و کارم در نمایش "تنهایی پرهیاهو" خیلی سخت‌تر است. البته من موقع تمرینات حس نمی‌کردم کار سختی داشته باشم ولی وقتی دکور ساخته شد، دیدم که با چه دکور عجیبی مواجه هستم. همین حالا هم بعضی مواقع از حرکت‌هایی که روی صحنه انجام می‌دهم حیران می‌مانم. بخشی از سختی کار ما به خاطر این بود که در تمرینات فرصت زیادی برای تمرین کردن با دکور نداشتیم. شاید اگر این فرصت را داشتیم، کار من بر روی صحنه راحت‌تر انجام می‌شد.

آقای حاجی علیخانی، شما خودتان نویسنده و کارگردان هم هستید و طبیعی است که روی انتخاب نقش‌ها حساسیت زیادی داشته باشید. با این وجود چه چیزی در نمایش "تنهایی پرهیاهو" دیدید که حاضر شدید سه نقش کوتاه را در این نمایش بازی کنید؟

ابوالفضل حاجی علیخانی: من یک بازیگر هستم که می‌ترسم زندگی را بازی کنم و بازی را زندگی. این شعار و مانیفست من است. برای این‌که خوب بازی کنم، شروع به نوشتن کردم و بعد برای این‌که متن‌هایم بهتر دیده شود، خودم کارگردانی را شروع کردم. از دو سال پیش با آقای آهنین‌جان آشنا شدم و با ایشان ارتباط پیدا کردم تا این‌که ایشان بازی در چند نقش از نمایش "تنهایی پرهیاهو" را به من پیشنهاد کردند. 5-6 نقش وجود داشت که من در موردشان فکر کردم و در نهایت تصمیم بر این شد که سه نقش را بازی کنم. حتی قابلیت این وجود داشت که همه آن 5- 6 نقش را بازی کنم ولی روی 3 نقش بسنده کردیم که البته این سه نقش همگی کوتاه هستند. من به نقش کوتاه و بلند اعتقاد دارم ولی به کوچکی و بزرگی نقش معتقد نیستم. به نظرم هیچ نقش کوچکی وجود ندارد بلکه بازیگرهای کوچک داریم که قامت نقش‌ها را می‌خوابانند. بنابراین معتقدم که سه نقشی که من در نمایش "تنهایی پرهیاهو" دارم، کوتاه هستند ولی کوچک نیستند. من این سه نقش را بازی کردم و سعی کردم با هم متفاوت باشند. هر شب لازم است برای هر کدام از این نقش‌ها گریم و لباسم را عوض کنم که کار سختی است ولی سعی کرده‌ام از کارم لذت ببرم و اجازه ندهم چالش‌های کار به حس خوبی که به نقش‌هایم دارم غلبه کند.

نمایش "تنهایی پرهیاهو" شیوه اجرایی متفاوتی دارد که شاید بخشی از مخاطبان تئاتر ایران با آن بیگانه باشند. دغدغه و نگرانی این را نداشتید که این شیوه اجرایی با استقبال مخاطب روبرو نشود؟

امیر کاوه آهنین‌جان: تجربه بشری نشان می‌دهد که هر وقت هر کسی حرف تازه‌ای را بیان کرده، تا حرفش مورد پذیرش قرار گرفته، تاوان داده است. بنابراین من به این موضوع واقفم و با آن مشکلی ندارم. ادعایی هم ندارم که دارم شق‌القمر می‌کنم. فقط سعی کرده‌ام کاری که دیگران می‌کنند را تکرار نکنم. من خودم تماشاگر نمایش‌های 3- 4 ساعته امروز نیستم، پس چطور می‌توانم توقع داشته باشم که مخاطب عام بیاید چنین نمایشی را ببیند؟ وقتی تماشاگر یک نمایشی را انتخاب می‌کند و روی صندلی تماشای آن نمایش می‌نشیند، آن نمایش باید از کیفیت خوبی برخوردار باشد تا مخاطب در حین اجرا با خودش کلنجار نرود و گوشی موبایلش را چک نکند. من نمایشی را روی صحنه می‌برم که اگر تماشاگر یک لحظه بخواهد بر حسب عادت و احتیاط از آن منفک شود، به همان اندازه بین او و نمایش فاصله می‌افتد. البته در عین حال که لایه‌هایی را برای تماشاگر فهیم‌تر و عمیق‌تر گذاشته‌ام و مرکز توجهم بیشتر چنین تماشاگری است، به تماشاگری که فقط به جنبه خاصی از کار توجه می‌کند هم فکر کرده‌ام. عوامل نمایش "تنهایی پرهیاهو" فکر می‌کنند که این نمایش یک کار فرم است ولی من خودم به این کار، فرم نمی‌گویم. نمایش فرم در کشور ما تعریفی کلیشه‌ای دارد که متفاوت از تعریف بین‌المللی آن است. من از تجربه همه پیشینیان‌مان استفاده می‌کنم. در آثار آن‌ها تعمق کرده‌ام و نکات مهمی را استخراج کرده‌ام. سعی کرده‌ام شوربایی که می‌پزم، شوربای خودم باشد.

آناهیتا همتی: در سال‌های اخیر یک سری تئاترها روی صحنه رفته که تماشاگر با تماشای آن‌ها تجربه جدیدی را کسب کرده است. تئاتر "تنهایی پرهیاهو" هم از آن دسته نمایش‌هاست که تماشاگر را به متفاوت دیدن عادت می‌دهد. هر چقدر تعداد این تئاترها بیشتر شود، تماشاگران ما هم حرفه‌ای‌تر و تخصصی‌تر می‌شوند و دیگر کمتر شاهد این خواهیم بود که مخاطب در حین تماشای تئاتر خوابش بگیرد یا حواسش پرت چیز دیگری شود.

ابوالفضل حاجی علیخانی: یکی از ویژگی‌هایی که نمایش "تنهایی پرهیاهو" و سبک و سیاق و شیوه اجرایی متفاوت این نمایش دارد این است که این نمایش یک تبلور و آینه‌ای است در روبروی اهل قلم، شعر، فرهنگ و هنر. به ویژه نقش "هانتا" یک دوئل است با کسانی که دست به قلم هستند.

نادیا حسام: سبک آقای آهنین‌جان یک جسارتی دارد که اگر بازیگر، طراح یا هر کس دیگری که قرار است کنار ایشان باشد آن جسارت را نداشته باشد، نباید با ایشان همکاری کند. آقای آهنین‌جان کارهایش را خیلی با دل و جرئت انجام می‌دهد و علیرغم این‌که سبک‌های متفاوت و جدیدی را کار می‌کند ولی خوشبختانه همیشه سالن اجراهایش پر از تماشاگر است. معمولاً تماشاگرانی که به دیدن نمایش‌های آقای آهنین‌جان می‌آیند از نتیجه کار راضی هستند.

نادیا حسام

خانم حسام، شما به عنوان مشاور کارگردان از چه زمانی در کنار آقای آهنین‌جان بودید و چه نقشی در ساماندهی و هماهنگی گروه "سولو" دارید؟

نادیا حسام: من هم در نمایش "تنهای پرهیاهو" و هم در نمایش "در بارانداز" از ابتدا در کنار آقای آهنین‌جان بودم و از ایشان یاد گرفتم. معمولاً خط ایده صحنه‌ها را من ارائه می‌دهم و ایشان آن را پرورش می‌دهند. آقای آهنین‌جان آنقدر باهوش و کاربلد هستند که احتیاجی به مشاور ندارند ولی چون خط فکری ما یکی است و من یک تجربه 5 ساله در خارج از کشور هم دارم، سعی کردم به ایشان کمک کنم. ایشان لطف می‌کنند در هر کاری که می‌خواهند انجام بدهند با من مشورت می‌کنند. در بحث طراحی خیلی به من اعتماد دارند و من هم خیلی خوب می‌دانم که ایشان چه می‌خواهند. سلیقه همدیگر را می‌دانیم و مشکلی در این زمینه نداشته‌ایم.

طراحی صحنه نمایش "تنهایی پرهیاهو" را شما انجام داده‌اید. این طراحی چقدر به توضیح صحنه متن آقای پاکدل وفادار بوده و چقدر آن زاییده ذهن شما به عنوان طراح صحنه است؟

نادیا حسام: در متن آقای پاکدل و همینطور در رمان "تنهایی پرهیاهو" یک زمین مخروبه به عنوان صحنه و لوکیشن قصه عنوان شده که این زیرزمین مخروبه پر از موش، خون، کاغذ و کثافت است. کاراکتر "هانتا" هم شخصیت خیلی کثیفی دارد و حتی حمام هم نمی‌رود. به همین خاطر من وقتی متن آقای پاکدل را خواندم، ذهنم به صورت ناخودآگاه به سمت قصابی رفت. دیدم در این مملکت یک مکانی به نام قصابی وجود دارد که به شدت خشن و وحشتناک است. از دید من بلایی که ما داریم سر کتاب‌ها می‌آوریم هم شبیه به همان بلایی است که در قصابی سر گوسفند، مرغ و برخی دیگر از حیوانات می‌آید. ما داریم کتاب‌ها و نویسنده‌های‌شان را نابود می‌کنیم و اینطور بود که ذهنیت من به سمت قصابی رفت. با خودم گفتم اگر صحنه نمایش را یک قصابی در نظر بگیرم، کار هم می‌تواند حمایتی از حیوانات باشد. البته ممکن است برخی از تماشاگرها متوجه منظورم نشوند ولی مهم نیست چون می‌خواهم آن‌چه که در ذهنم وجود دارد را پیاده کنم و کار کلیشه‌ای انجام ندهم. سعی کردم یک کار متفاوت انجام بدهم که البته مشکل دو اجرایی بودن سالن باعث شد آن چیزی که مد نظرم بود را نتوانم به طور تمام و کمال پیاده کنم ولی به هر حال از طراحی خودم راضی هستم. اخیراً نقدی خواندم که گفته شده بود صحنه نمایش باید شاعرانه‌تر باشد. خیلی تعجب کردم چون هیچی در متن این نمایشنامه شاعرانه نیست، حتی خود آقای هانتا هم با این‌که در درون خود احساس درد می‌کند ولی کتاب‌ها را از بین می‌برد. من این متن را شاعرانه نمی‌بینم و معتقدم متن خشنی است که آقای آهنین‌جان هم آن را به همین شکل درآورده است. به همین خاطر علیرغم این‌که ذهنیت خودم به واسطه تحصیلم در رشته معماری تمیز است و زیبایی‌شناسی را دوست دارم ولی هیچ‌وقت نخواستم صحنه قشنگ باشد چون شرایط نمایش چنین صحنه خشنی را می‌طلبید. ایده قصابی را خیلی دوست دارم و اگر قرار باشد یک‌بار دیگر هم متن "تنهایی پرهیاهو" را کار کنیم، باز هم به سراغ همین ایده می‌روم.

امیر کاوه آهنین‌جان: ذات طراحی صحنه قصابی و خشونتی که در این طراحی وجود دارد در تضاد است. این طراحی عین تضاد بین شخصیت و نوع زندگی ما است. ما متمدنانه حرف می‌زنیم ولی در دنیای خشنی زندگی می‌کنیم. شما اگر در خیابان‌ها راه بروید، متوجه می‌شوید که حال آدم‌ها خوش نیست. در درون ما شاعرانگی وجود دارد ولی دنیای پیرامون‌مان شاعرانه نیست. "هانتا" هم یک آدم کتاب‌خوان است که شخصیت هنری و ادبی دارد ولی زیر طبقه "رییس" زندگی می‌کند که از نظر من مانند یک راننده نیسان است و گوسفند جابجا می‌کند. این یک واقعیت است چون شما در این مملکت باید حرف زور را از کسی قبول کنید که لیاقت و توانایی آن جایگاه را ندارد.

روزبه اختری: ما حرف‌های ناگفته زیادی داشتیم که به خاطر خیلی از مشکلات از گفتن آن عاجز شدیم و نتوانستیم به بعضی از ایده‌آل‌های‌مان برسیم. در ایران خیلی ساده‌انگارانه است که بازیگر از کار خودش راضی باشد. این‌جا جایی برای رضایت از بازیگری نیست. بازیگر مشغول یک شغل دیگر است و بعد از کار اداری خود سر تمرین تئاتر می‌آید و دائماً دغدغه پول آب و برق خانه‌اش را دارد. در ایران در مورد بازیگری صحبت نکنیم بهتر است. 3- 4 دهه پیش شرایط بازیگری به مراتب هنری‌تر از امروز بود. امیدوارم تکنولوژی و سرعت باعث شود که در نسل‌های بعدی یک تعمق خاصی به وجود بیاید و این تعمق موجب شود که هنر به سمت هنر برود، عشق به سمت عشق و سیاست به سمت سیاست. همه چیز باید در اصل خودش باقی بماند و سر جای خودش قرار بگیرد. ما در اجتماع آدم‌هایی نظیر "هانتا" را می‌بینیم که در فشار جامعه‌ای که شبیه قصابی است قرار می‌گیرند و از اصل خودشان دور می‌شوند. شما اگر بخواهید مثل "هانتا" باشید، در یک چرخ گوشت قرار می‌گیرد و پودر می‌شوید. بنابراین من معتقدم که در حال حاضر خیلی چیزها سر جای خودش نیست ولی باور دارم که اتفاقات خوبی در راه است. یک زمانی فوتبالیست‌های ما کفش مناسب نداشتند ولی حالا از شرایط خوبی برخوردارند. در تئاتر هم اتفاقات خوبی می‌افتد و مطمئنم که آینده خوبی در پیش خواهد بود.

ابوالفضل حاجی علیخانی: در نمایش "تنهایی پرهیاهو" شاید یک سری نواقص وجود داشته باشد ولی چارچوب کلی نمایش، محکم و استخوان‌دار است. برخی از نواقص کار را خود عوامل آن کار متوجه می‌شوند ولی تماشاگر با تمام وجود از آن لحظات لذت می‌برد. البته خود ما هم علیرغم همه مشکلاتی که وجود دارد از کارمان لذت می‌بریم. ما ممکن است از کار خودمان به طور تمام و کمال راضی نباشیم ولی از تمام اجراهای‌مان لذت می‌بریم.

بعد از گذشت چند هفته از اجراهای نمایش "تنهایی پرهیاهو"، بازخورد این نمایش را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

امیر کاوه آهنین‌جان: خوشبختانه استقبال خوبی از نمایش ما به عمل آمده و این نمایش مخاطبان خاص خودش را دارد. البته همانطور که قبلاً هم اشاره کردم، در این نمایش یک سری محدودیت‌ها به ویژه در زمینه دو اجرایی شدن سالن به ما تحمیل شد که شاید اگر این محدودیت‌ها به وجود نمی‌آمد، اجرای درخشان‌تری را روی صحنه می‌بردیم. با این حال اکثر کامنت‌هایی که دریافت می‌کنیم، کامنت‌های مثبتی است ولی در این بین کامنت‌هایی هم وجود دارد که به ما انرژی منفی می‌دهد، به ویژه زمانی که بررسی می‌کنیم و می‌بینیم که شخصی که برای ما کامنت منفی گذاشته، تجربه چندانی به عنوان مخاطب تئاتر ندارد. الان به واسطه فضای مجازی هر کسی تریبون خودش را پیدا کرده و حتی شخصی که هیچ تجربه و تحصیلاتی در زمینه تئاتر ندارد هم ممکن است به خودش اجازه بدهد به 30 سال تجربه، اعتبار و آبروی امثال من توهین کند. در این بین عده‌ای هم ممکن است این کار را نه از سر عدم آگاهی و بلکه به قصد و غرض انجام بدهند. به شخصه معتقدم که در این مملکت اگر بخواهید تئاتر کار کنید، انگار تصمیم گرفته‌اید به جنگ لشکر عظیمی از دشمنان بروید که از شکست خوردن شما خوشحال می‌شوند. یک روز یک مخاطب آلمانی به تماشای تمرین ما آمد و چیزی از تمرین‌های ما متوجه نشد ولی آنقدر به وجد آمد که دارد تلاش می‌کند اجرای ما را به خارج از کشور ببرد. همچنین مخاطبی از اروپا می‌آید و این واکنش مثبت را به نمایش ما نشان می‌دهد ولی آیا واقعاً از مخاطبان خودمان هم مشابه این واکنش سر می‌زند؟ این مشکلی که به آن اشاره می‌کنم صرفاً به نمایش "تنهایی پرهیاهو" هم مربوط نمی‌شود و همین حالا نمایش "الیور توئیست" که در آن به عنوان بازیگر حضور دارم هم چنین وضعیتی دارد. مخاطبان این نمایش آن چنان از تماشای آن به وجد می‌آیند که با تشویق‌های‌شان نمی‌گذارند بازیگرهای روی صحنه دیالوگ بگویند و وقتی پرده سالن انداخته می‌شود هم تا ده دقیقه بعد از اتمام نمایش از سالن بیرون نمی‌روند ولی شما وارد فضای مجازی می‌شوید و می‌بینید که کاربران فضای مجازی دارند به کارگردان این نمایش فحش می‌دهند! در این ممکلت هیچکس کمک نمی‌کند شما یک کار مفید در عرصه هنر انجام بدهید. این مشکلات از سمت دولت شروع می‌شود و به همین شکل در میان آدم‌های دیگر گسترش پیدا می‌کند. همه خوشحال می‌شوند که در سالن‌های تئاتر بسته شود. حتی جلوی کار استاد سمندریان را هم گرفتند و نگذاشتند نمایش "گالیله" ایشان اجرا شود، من که دیگر در برابر ایشان کسی حساب نمی‌شوم. امثال من ترجیح می‌دهند یا کار نکنند و یا محل کارشان را عوض کنند که اگر این اتفاق بیفتد هم کسی برای تئاتر این ممکلت باقی نمی‌ماند.

ابوالفضل حاج علیخانی - آناهیتا همتی - امیرکاوه آهنین جان - نادیا حسام- بانی پال شومن- روزبه اختری - الیسا فیروزآذر

ابوالفضل حاجی علیخانی: ارتباط سیاست و هنر در جوامع اول و سوم کاملاً متفاوت است. در کشورهای جهان اول، نماینده دولت‌ها از هنر حمایت می‌کنند تا هنر به واسطه ابزاری که دارد، سیاست را هدایت کند ولی در ایران شرایط متفاوت است و سیاست می‌آید هنر را هدایت کند. این رویکرد باعث می‌شود در این میان چیزی به نام فرهنگ تولید نشود وگرنه چرا شخصیتی مثل استاد سمندریان باید هر ده سال یک‌بار یک نمایش را روی صحنه می‌برد؟ در زمان آقای سمندریان خیلی‌ها بودند که "هلل یوسه" می‌خواندند و الان به قول خودشان دارند کار ارزشی می‌کند.