سرویس تئاتر هنرآنلاین: پرویز ممنون از چهرهای شناخته شده هنرهای نمایش است که شاگردان بسیاری را در کشور آموزش داده است. او در سالهای گذشته بیشتر خارج از کشور اقامت داشته است و طی این سالها تنها برگزاری دو ورکشاپ در اهواز و بوشهر و اجرای نقل "شیرین و فرهاد" از جمله فعالیتهای او در زمینه هنر نمایش در ایران بوده است. از این استاد پیشکسوت هنر نمایش به تازگی کتابی با عنوان "تاریخ تئاتر اصفهان" از سوی موسسه توسعه هنرهای معاصر به چاپ رسیده است که یکشنبه 5 آذر ماه از این اثر در مجموعه تئاترشهر رونمایی شد. به بهانه حضور پرویز ممنون در ایران و رونمایی از این کتاب با وی گپ و گفتی داشتیم که در ادامه میخوانیم:
شما کتابی درباره نمایشهای سنتی در اصفهان نوشتهاید که نشان از علاقهتان به ایران و فرهنگ مردم کشورتان دارد. علیرغم این همه تعلق خاطر به ایران، چرا برای کار کردن به کشورتان باز نمیگردید؟
من در زندگیام چند بار جابجا شدم و به کشورهای مختلف مهاجرت کردم. چند سالی است که در حال نگارش کتاب خاطراتم هستم که اگر آن کتاب منتشر شود و شما آن را بخوانید، متوجه میشوید که در زندگیام دائماً در حال آمد و رفت بودهام. در یک مقطعی بنیان زندگیام را درست کردم که مدتی بعد این بنیان فرو ریخت و مجبور شدم دوباره از نو شروع کنم. الان دیگر سنم اجازه نمیدهد مثل گذشته مهاجرت کنم و به مکانهای مختلف بروم. 36 سال است که در خارج از ایران زندگی میکنم و 25 سال است که در عرصه تئاتر فعالیت دارم. یک گروه کوچک در وین اتریش دارم که اجراهای مختلفی را روی صحنه میبریم و این اجراها هم تماشاگرهای مختص به خودش را دارد. در ایران مشکلاتی برای کار کردن وجود دارد که باعث میشود نتوانم اینجا کار کنم. یک دوستی میگفت کار کردن در تئاتر ایران مثل حرکت یک لوکوموتیو بر روی ریلی است که هر لحظه ممکن است بزند به خاک. من شخصاً نمیتوانم در ایران کار کنم چون کار مفید در اینجا ممکن است به حاشیه برود. کار کردن در وین برایم راحتتر است ولی گاهی اوقات به ایران میآیم و اگر آدم فرهنگپروری سر کار باشد و به کار کردن من علاقه نشان بدهد، برای هموطنانم کار میکنم. همیشه برای کار کردن آمادهام ولی شرایط طوری نیست که بتوانم به اینجا بیایم و دائماً در ایران حضور داشته باشم.
کتاب "تاریخ تئاتر اصفهان- نمایشهای سنتی" را چطور در ایران چاپ کردید؟
برای این کار آدمهایی نظیر آقای علی مرادخانی و آقای مرتضی کاظمی علاقه نشان دادند و ایشان به بنده گفتند که شناسنامه تئاتر اصفهان در دستان شماست و حیف است اگر حاصل 50 سال تحقیق و جمعآوری اسناد در زمینه تئاتر اصفهان را تبدیل به کتاب نکنید. گفتم وقت انجام دادن اموری اداری برای نشر کتاب را ندارم ولی ایشان گفتند که لازم نیست کاری انجام بدهید، شما کتاب را بنویسید و ما چاپش میکنیم. اینطور بود که کتاب "تاریخ تئاتر اصفهان- نمایشهای سنتی" رونمایی و منتشر شد.
چه چیزی باعث شد که تصمیم بگیرید درباره نمایشهای سنتی در اصفهان تحقیق کنید و کتابی در زمینه تاریخچه این نمایشها بنویسید؟
من یک اصفهانی هستم و به شهر خودم و شهری که مادرم در آنجا زندگی کرده است تعلق خاطر زیادی دارم. اصفهان جایی است که سلامت روحیام را در آن به دست میآورم. از اینکه در اصفهان سوار اتوبوس شوم و با مردم به زبان اصفهانی حرف بزنم بسیار لذت میبرم. من در اصفهان بزرگ شدهام و این شهر مرا به یاد دوران بچگی و پدر و مادرم میاندازد. به همین خاطر کتاب "تاریخ تئاتر اصفهان- نمایشهای سنتی" را هم با عشق فراوان نوشتم.
فقط یک بار در سال 1378 در اصفهان کار کردم که آن هم به دوره معاونت آقای مهندس کاظمی در وزارت فرهنگ و ارشاد بر میگردد. نقالی "شیرین و فرهاد" را حدود 200 مرتبه در کشورهای اروپایی از جمله آلمان، اتریش و سوئیس اجرا کرده بودم و حالا میخواستم آن را برای مردم کشور خودم روی صحنه ببرم. معمولاً این نقالی را با حضور 4 نفر اجرا میکردم اما چون خانمها در ایران نمیتوانند بخوانند، آن را در تهران به صورت دو نفره با حضور استاد جعفری اجرا کردم. استاد جعفری همراه با من روایتخوانی میکرد و ضمناً آواز میخواند و دوتار هم مینواخت. مدتی بعد تلاش کردم همان اجرا را در اصفهان روی صحنه ببرم. ولی آنقدر دستانداز سر راهمان گذاشتند که از خیرش گذشتیم.
مدتی بعد در اداره فرهنگ اتریش سخنرانی داشتم که خانمی آمد و گفت من آزیتا حاجیان هستم و سالها قبل به همراه همسرم و خانم گلاب آدینه شاگرد شما بودهام. ایشان گفت چرا نمیآیید با شاگردهای قدیمی خودتان یک تئاتر در ایران اجرا کنید؟ من هم یک سری توضیحات به ایشان دادم که بعد خانم حاجیان گفت شرایط تئاتر ایران بهتر شده و شما میتوانید با آقای حسین پاکدل صحبت کنید تا مراتب اجرای یک تئاتر را برایتان فراهم کند. فردای آن روز قراری با آقای پاکدل گذاشته شد که آقای مهندس کاظمی هم آنجا بودند. یک سری صحبتها انجام دادیم و در نهایت مهندس کاظمی دستور دادند بودجه و مراتب برگزاری "شبهای نقل در اصفهان" فراهم شود. من هم از مرشد ولیالله ترابی دعوت کردم و ایشان داستان "بیژن و منیژه" را نقل سنتی کرد. بعد از آنکه اجرایمان در اصفهان موفق از آب در آمد، با آقای کاظمی صحبت کردیم که اگر امکانش وجود دارد شرایط برگزاری فستیوال نقالی در اصفهان را فراهم کنند چون اصفهان کعبه نقل در جهان است و نقالی از قرون 16-17 میلادی در آن رواج دارد. آقای مرتضی کاظمی با پیشنهاد ما موافقت کردند و ما طی 8 شب در کاخ هشت بهشت اصفهان، جشنواره نقالی و قصهخوانی را برگزار کردیم. همان موقع هم گفتیم که دوست داریم همه آن کسانی که به روضه میروند به دیدن اجراهای ما بیایند نه فقط طرفداران تئاتر روشنفکری. به همین خاطر تماشاگران زیادی از قشرهای مختلف جامعه اعم از دانشجو، استاد، کسبه و... به دیدن اجراهایمان آمدند و شور عجیبی را در هشت بهشت ایجاد کردند. سال بعد خواستیم این جشنواره را دوباره برگزار کنیم که شخص دیگری جایگزین مهندس کاظمی در معاونت امور هنری وزارت ارشاد شده بود و نزدیکان ایشان به ما گفتند بودجه برگزاری این جشنواره را نداریم و ما هم دیگر نتوانستیم آن را کار کنیم.
در سال 87 در شهرهای اهواز و بوشهر یک سری کارگاههای آموزشی برگزار کردید. چطور شد که تصمیم گرفتید در آن شهرها ورکشاپ برگزار کنید و خروجی آنها چه بود؟
واقعیت این است که من دوست داشتم در اصفهان ورکشاپ برگزار کنم چون هر وقت که به اصفهان میروم، جوانان علاقهمند را میبینم و یاد سنین نوجوانی خودم میافتم که چقدر تشنه یاد گرفتن بودم. خوب به خاطر دارم که در سن 16 سالگی پدرم با رئیس رادیو اصفهان آشنا بود و همین آشنایی باعث شد به رادیو اصفهان بروم و برای جوانان ادبیات بخوانم. آن موقع آقای هوشنگ مستوفی در رادیو تهران بسیار زیبا دکلمه میکرد و من سعی میکردم مثل ایشان دکلمه کنم. جامعه هم دکلمه تقلیدی مرا میپسندید چون آن موقع بیشتر جوانها کارهای تقلیدی انجام میدادند. به هر حال همین که روزی خودم هم وضعیتی مشابه جوانان فعلی را داشتم باعث شده بود که علاقهمند به برگزاری ورکشاپ شوم. خیلی دلم میخواست این کار را در اصفهان انجام بدهم که گویا این درد دل من به گوش آقای پارسایی، مدیر وقت مرکز هنرهای نمایشی رسیده بود و ایشان هم از این کار استقبال کرد. آقای پارسایی به من گفت شما میتوانید در همه شهرهای کشور یک هفته ورکشاپ برگزار کنید. من گفتم وقت این کار را ندارم و فقط میتوانم در چند شهر خاص ورکشاپ برگزار کنم. به همین خاطر حدود 2- 3 هفته در اهواز و بوشهر به برگزاری کارگاههای آموزشی پرداختم که تأثیر خیلی خوبی داشت و به ویژه در بوشهر با بازخوردهای خوبی همراه شد.
با توجه به اینکه هرازچندگاهی به ایران میآیید و احتمالاً نمایشهایی را در سطح کشور دیدهاید و یا در وین به تماشای نمایشهای ایرانی نشستهاید، ارزیابیتان از وضعیت تئاتر ایران در مقایسه با تئاتر جهانی چطور است؟
من وقتی به ایران میآیم، مستقیماً به اصفهان میروم و چون در اصفهان هم تئاتر به خصوصی وجود ندارد، نمیتوانم مقایسهای بین تئاتر ایران با تئاتر جهانی انجام بدهم. در اصفهان سه بخش مهم شامل شهرداری، اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی و حوزه هنری عهدهدار برگزاری تئاتر استان هستند که انتظار میرود اینها رقابت بسیار خوبی برای برگزاری تئاتر در سطح استان داشته باشند. اخیراً شهرداری از دو نهاد دیگر فعالتر عمل کرده است. در مورد تئاتر تهران هم از آقای ثابت کسایی شنیدهام که در سالهای اخیر شمار تئاترهای تهران بالا رفته و هر شب بالای صد نمایش در سطح شهر تهران اجرا میشود. با این حال چون در ایران تئاتر نمیبینم، طبیعتاً نمیتوانم وضعیت تئاتر در کشور را ارزیابی کنم. در وین هم کمتر نمایشهای ایرانی را میبینم و معمولاً زمانی یک تئاتر را میبینم که از طرف فستیوال برگزارکننده آن نمایش از من دعوت شود چون معمولاً نمایشهای ایرانی که در اروپا اجرا میشود در قالب فستیوالها جای میگیرند. سینمای ایران را بیشتر از تئاتر آن دنبال میکنم و بابت سینمای ایران خوشحالم چون در این سالها نام آن در جایگاه بالایی قرار دارد.
صحبتهای زیادی در مورد برخورد دولتهای اروپایی با تئاتر مطرح میشود و خیلیها از حمایتهای دولتی و اختصاص سوبسید به گروههای نمایشی در اروپا صحبت میکنند. به عنوان یکی از فعالان با تجربه در تئاتر اروپا و به ویژه وین، میزان حمایتهای دولتی از تئاتر در اروپا را چگونه ارزیابی میکنید؟
تئاتر در کشورهای اروپایی و به ویژه کشورهای آلمانی زبان، نقش و مرتبه دیگری دارد. اگر در ایران به نان سوبسید میدهند، در آنجا به هنر هم سوبسید میدهند و ارزش والایی برایش قائل هستند. البته اینطور هم نیست که هر کسی به دولت مراجعه کند و درخواست سوبسید کند با استقبال گرم دولت همراه شود، بلکه سوبسید تئاتر معمولاً بنابر مرتبهای که نمایشها دارند به گروههای تئاتری اختصاص پیدا میکند. تا 2- 3 سال پیش 156 گروه تئاتری در وین مشغول فعالیت بودند که همه آنها تقاضای سوبسید میکردند ولی در جلسهای که با حضور نمایندگان حوزه تئاتر برگزار میشد، بودجهای که دولت برای تئاتر در نظر گرفته شده بود، بر اساس موقعیت، جنس نمایش، بازتاب آن و مسائل دیگر به گروهها تخصیص داده میشد. برخی از گروهها از سوبسید بیشتری برخوردار میشدند و به برخی دیگر سوبسیدی تعلق نمیگیرد. نکتهای که وجود دارد این است که اگر شما سوبسید گرفتید و به مرور نشان دادید که زندگیتان از طریق تئاتر میگذرد، دیگر تقریباً هر سال سوبسید میگیرید. من 7 سال بود که سوبسید نگرفته بودم ولی بعد از آن هر سال مرتباً برای خودم و گروهم سوبسید میگیرم.
عنوان گروهتان چیست و اعضای آن را هنرمندان چه کشورهایی تشکیل میدهند؟
نام گروه "پارناس" است. هنرمندانی که با گروه همکاری دارند هم اهل مناطق مختلف دنیا هستند و در میان آنها شرقی و غربی و ایرانی و عرب هم وجود دارد. البته گروه "پارناس" یک گروه تئاتری منسجم نیست چون 2- 3 نفر آن ثابت هستند و بقیه تغییر میکنند. یک خانم خواننده به نام زهره جویا با من همکاری میکند که خواننده اپرا است ولی اپرایی نمیخواند. ایشان گاهی روایتخوانی میکند. یک هنرمند مرد هم با من همکاری میکرد که در خیلی از اجراهایم حضور داشت. پدر ایشان اهل مکزیک و مادرش ایرانی بود. ایشان هم مثل من هم به زبان فارسی و هم به زبان آلمانی تسلط داشت. من آلمانی را هم مثل فارسی به خوبی حرف میزنم. مدرک فن بیان آلمانی دارم و مترجم زبان آلمانی هستم.
چه اجراهایی را همراه با گروهتان روی صحنه بردهاید؟
یکی از اجراهای مهم ما اجرای برنامه "درویش رقصنده" در فستیوال "سلام به شرق" در وین بوده است. برنامه "درویش رقصنده" روایت داستان مولانا با شمس به همراه قصههایی از مثنوی مولوی است. فستیوال "سلام به شرق" برای اجرای این برنامه از یک گروه بزرگ رقص سماع و 8 موزیسین اهل ترکیه دعوت به عمل آورد که در یک سالن بزرگ بنوازند و برقصند و من داستان مولانا و شمس را روایت کنم. علاوهبر آن، اجراهای متعددی با عاشیقهای ترک دارم. یک عاشیق ترک روی صحنه میرود و شروع به نواختن میکند و یک رقصنده سماع که یک دکتر روانکاو اتریشی است، در میان تماشاگران مینشیند و به یکباره بر میخیزد و در همانجا شروع به چرخیدن میکنم. من هم به طور همزمان غزل "زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا" را میخوانم. یکی دیگر از اجراهای ما، اجرای داستانهای هزار و یک شب است. من این داستانها را گاهی اوقات به تنهایی و با دو پیانوی بزرگ و گاهی با ارکستر سمفونیک وین در تالارهای دو هزار نفره اجرا میکنم. داستان شهرزاد قصهگو را همراه با موسیقی "شهرزاد" نیکولای ریمسکی کورساکف روایت میکنم که برای مخاطب جالب و شنیدنی است. خیلی خوب به یاد دارم که سالها پیش قصه شهرزاد را با همین موسیقی کورساکف در رادیو به صورت یک نمایش در میآوردند و سولوی ویولن آن همه ما را به سمت رادیو میکشاند.
وضعیت اقتصاد در تئاتر اروپا چگونه است و تئاتر میتواند منبع مناسبی برای ارتزاق هنرمندان باشد؟
من با درآمد 40 شب اجرا در طول یک سال و همچنین سوبسیدی که برای اجرای آن نمایش میگیرم، میتوانم یک سال از عمرم را بگذرانم ولی در کنار آن یک کتاب گویا منتشر کردهام که بخش زیادی از درآمد زندگیام از طریق فروش آن تأمین میشود. 8 داستان را در یک سیدی جمعآوری کردهام که در اتریش به آن "کتاب گویا" میگویند. شما با مراجعه به وبسایت شخصی من با نشانی parvismamnun.at میتوانید به این کتاب دسترسی پیدا کنید. این کتاب گویا را در اتوبوس برای توریستهای آلمانی، اتریشی و سوئیسی پخش میکنم که خیلی خوششان میآید و سیدی را سفارش میدهند. نامههایی که برایم مینویسند هم خیلی زیبا است. در نامههایشان بدون استثناء از ملت ایران تعریف میکنند و میگویند ایرانیها مهماننواز و مهربان هستند و دوباره میخواهند به ایران سفر کنند.
تاکنون برای اجرا به جشنواره بینالمللی تئاتر فجر دعوت شدهاید؟
خیر. اجراهای من مناسب جشنواره فجر نیست چون من کارم تئاتر روایتی است و این با اجراهای جشنواره فجر فاصله دارد. من چون در کشوری زندگی میکردم که در آن نقالی رواج داشت و پای نقلهای زیادی نشسته بودم، به کار با قصه، افسانه و حماسههای عاشقانه روی آوردم. شاید اگر هنرپیشههای زیادی داشتم و امکانات مختلف و همینطور تئاتر ملی وین را به من میدادند، اثری مثل "شیرین و فرهاد" را به شکل تئاتر متعارف در میآوردم ولی این شرایط مهیا نبوده و من هم سعی کردهام کارهای روایتی انجام بدهم. البته من از این بابت خوشحالم چون قصه اسطورهها شرایطی دارد که اگر به صورت نقالی روایت شود بهتر است. من همیشه با خودم فکر میکنم که کدام تئاتری میتواند شخصیت فرهاد یا شیرین را طوری نشان بدهد که تصویر اسطورهای آنها در ذهن مردم خدشهدار نشود و تماشاگر آن را پس نزند؟ مادرم اولین قصهگوی من بود که قصه رستم را برایم تعریف میکرد و از آن موقع رستم در ذهن من یک پهلوان با منش و تنومند است، ولی آیا نمایشی میتواند رستم را همینطور در ذهن من نگه دارد؟ خیلی سخت است و باید تلاش زیادی صورت بگیرد. تفاوتی که روایت با نمایش دارد این است که در نمایش باید حتماً تصویرسازی کنید تا مخاطب آن را ببیند ولی در روایت با استفاده از کلام، موسیقی و آوا میتوان این کار را انجام داد و نیازی به تصویرسازی نیست. در واقع در نقالی، مخاطب روایت را دریافت میکند و بعد بر اساس آن روایت در ذهن خودش تصویرسازی میکند ولی در نمایش، تصویر را خود نمایش به شما میدهد و این تصویر ممکن است تصویر متناسبی نباشد.
با این وجود شما با نشان دادن تصویر اساطیر و افسانهها در آثار نمایشی مخالفید؟
من معتقدم افسانه و اسطوره را نمیشود روی صحنه آورد چون روی صحنه آوردن شخصیتی نظیر فرهاد یا رستم، تصنع و غیرقابل تصور میشود. البته قضیه اسطورهها با مقدسات را نباید با هم در یک ظرف گذاشت. اگر از تصویرگری مقدسات ممانعت میشود، دلیل آن شرعی است و بحث جداگانهای دارد ولی به نشان دادن تصویر اسطورهها هم باور ندارم چون ممکن است شما تصویری از رستم به مخاطب بدهید که آن تصویر ذهن مخاطب را از رستم شاهنامه دور کند. من خودم هرگز یک فیلم یا اثر نمایشی در مورد اسطورههایی نظیر رستم یا داستان شیرین و فرهاد ندیدهام که راضیام کند. خوشحالم که این شخصیتها را با نقالی و قصهگویی به مخاطب نشان میدهم چون قصه نیرو و قدرت فرهنگی ما است و همه ما با قصه بزرگ شدهایم. من وقتی یک قصه روایت میکنم، میدانم که آن قصه متعلق به خودم و فرهنگ خودم است ولی وقتی یک تئاتر انجام میدهم، باید ثابت کنم پدرو کالدرون دلا بارکا را میشناسم که نمیشناسم.
نسل جوان امروز با قصهگویی و نقالی آشنا نیست. در این شرایط چکار باید کرد که فرهنگ نقالی و قصهگویی از بین نرود؟
مدیرانی که در رأس امور هستند از این بابت آگاه هستند ولی نمیدانم چرا شرایط را مهیا نمیکنند. من در مورد برگزاری شبهای نقل اصفهان صحبت کردم و گفتم که بعد از یک دوره برگزاری، دیگر شرایط را مهیای برگزاری آن جشنواره نکردند و به هر بهانهای اجازه برگزاری دومین دوره آن را ندادند. برنامه زیادی برای این جشنواره داشتم و در تصوراتم این بود که از آدمهایی نظیر هوشنگ مرادی کرمانی که از دوستانم بود دعوت کنم تا بیاید "قصههای مجید" را بخواند یا از آقای محمود دولتآبادی، خانم گلاب آدینه و آقای پاشایی و ثابت کسایی خواهش کنم که در این جشنواره قصهخوانی کنند که فرصت تداوم جشنواره را به من ندادند. حتی دلم میخواست در دوره بعدی آن از نقالهای خارجی دعوت شود تا به زبانهای مختلف در شبهای نقل اصفهان نقالی کنند. با این حال جلوی تداوم آن جشنواره را گرفتند.