سرویس تئاتر هنرآنلاین: وقتی هرج و مرج بر فضای تئاتر حاکم باشد و موانعی هم از جمله، ندادن مجوز اجرا به متونی که رویکرد سیاسی و اجتماعی آسیبشناسانهای به شرایط اجتماعی زمان حال دارند در میان باشد، در آن صورت برای نوشتن متون بیساختار و بیمحتوا که آکنده از کلیگویی، حاشیهپردازی و فرافکنیاند و حتی برای پرداختن به موضوعات برون مرزی، میدان باز میشود و هر موضوع جعلی غیر اجتماعی، غیرسیاسی و حتی از نظر ساختاری، غیر نمایشی را همانند کالایی برای بازار مصرف تئاتر تولید و روانه بازار میکنند؛ یعنی معنی هنر نویسندگی و تئاتر مخدوش میشود. نکته مهم آن است که اکثر عارضهمندیهای اجرای نمایش همواره ناشی از نوشتن و انتخاب متن ضعیف است.
نمایشواره "گذر پرندهای از کنار آفتاب" به نویسندگی محمد چرمشیر و طراحی و کارگردانی مهدی سقا که هماکنون در تالار محراب اجرا میشود، نمونه بسیار شاخص موارد فوق است. متن این اجرا داستانی نیست و حتی به موقعیتی هم نمیپردازد: چند آدم که از لحاظ محتوایی تا حدی بیریشه و بیهویتاند، تحت عنوان "دکتر نجابت"، "سر بازرس هدایت" و "آقای فکرت" به نوبت و به کمک طناب تا نزدیکی سقف صحنه بالا کشیده میشوند و در فضا معلق میمانند(؟!) آنها در همان حالت بدون آن که ارتباطشان با "آنیوشکا" (زن لهستانی الاصل) که روی صحنه جلو پیانو نشسته، مشخص باشد با او حرف میزنند و دیالوگهایشان هم به جز در یکی دو مورد، مونولوگهای توصیفی، توضیحی محسوب میشوند و اساسا " نصیحتواره" اند.
اغلب بازیگران از نظر شیوه بیان دارای ضعفاند و حرفهایشان گاهی کاملا قابل فهم نیست. جملاتشان از لحاظ ساختاری در مواردی استعاری و تلویحیاند؛ در توصیف و توضیحهای کلی خلاصه شدهاند؛ میتوان بخشهای زیادی از این جملات را حذف نمود یا جایگزین کرد یا چند بخش گفتاری دیگر به آنها افزود، زیرا متن بیساختار است و موضوع کاملا مشخص و تحلیلشدهای (به بیان نمایشی) هم ندارد. زن لهستانی الاصل هفت تیری در دست دارد که در طول نمایش سه بار با آن به مغزش شلیک میکند و باز زنده میماند و به حرف زدن ادامه میدهد(؟!) او و گاهی بازیگران دیگر به شیوهای غلط، دیالوگهایشان را که خطاب به همه است، رو به تماشاگران حاضر در سالن که چهار نفر بیشتر نیستند، بیان میکنند و البته همیشه یکی و گاهی دو تا از بازیگران در هوا آویزانند و معلوم نیست که به چه دلیل از این ترفند غلط و عاری از تأویل استفاده شده است. اینها در شرایطی رخ میدهد که زن لهستانی جلو پیانو و پشت به تماشاگران نشسته و فقط وقتی دیالوگ دارد رویش را به سمت تماشاگران برمیگرداند (؟!) ترفندهای بسیار بیربط دیگری هم در اجرا به کار گرفته شده و کاملا "من در آوردی" است: یکی از آدمها در گوشه صحنه زنبیلی حصیری در دست دارد و با زنبیل حصیری دیگری سر و رویش را پوشانده (؟!) یا یکی زیر باران ایستاده تا خیس شود؛ هیچ دیالوگ و توضیحی هم برای آنها ارائه نشده است، چون در اصل جزو آدمهای نمایش نیستند؛ اینها عملا ثابت میکند که نویسنده متن را از روی تفنن نوشته و کارگردان هم متن را که بسیار بیمحتوا و بیساختار از کار درآمده، دلبخواهی اجرا نموده است.
سه نوازنده و یک خواننده به طور زنده، در انتهای صحنه و رو به تماشاگر موسیقی اجرا میکنند. آنها بیدلیل تاحدی چهرهپردازی هم شدهاند. زن لهستانی جلو پیانو نشسته و گاهی پیانو مینوازد و همزمان هفت تیری هم در دست دارد(؟!) نکتهای هم مزید بر علت شده و آن این است که متن بیساختار و بیژانر محمد چرمشیر در اجرا و در رابطه با بازی یکی از بازیگران، تا اندازهای "با کمدی نمایی" هم آمیخته شده است.
چهرهپردازیها بیدلیل، آرایهای و غیرنمایشیاند. لباس سفید بازیگر نقش "دکتر نجابت" با دستکشها و جورابهای قرمزش تناسبی ندارد و او را همانند یک جنایتکار نشان داده است، درحالی که او چنین نقشی ندارد. این نمایشواره هیچ نیازی به موسیقی زنده نداشته است و کارگردان (مهدی سقا) بدون دلیل سعی کرده همه دادهها و داشتها را با دستکاری و ذهنکاری ارائه دهد.
او با گذاشتن پیانو در قسمت جلویی مرکز صحنه و پشت کردن زن لهستانی به تماشاگران عملا نقطه کوری ایجاد کرده و حتی مانع دیده شدن کامل اعضای ارکستر شده است.
نمایشواره "گذر پرندهای از کنار آفتاب" به نویسندگی محمد چرمشیر و کارگردانی مهدی سقا که عنوانش هیچ ربطی به بیمحتوایی و بیساختاری و حتی به موضوع متن ندارد، عملا ثابت کرده که نمیشود هر متن و اجرایی را صرفا به بهانه تجربه کردن نوشت و به اجرا درآورد؛ به همین دلیل، اجرای فوق در زمینههای انتخاب موضوع و نوشتن متن، کارگردانی، بازیگری، طراحی صحنه، چهرهپردازی و حتی طراحی لباس و نور، نمایشوارهای بیمحتوا، تحمیلی و اساسا "من درآوردی" و نوعی فرافکنی دلبخواهی از متن و اجراست.