سرویس تئاتر هنرآنلاین: استفاده از قصهها و حکایتهای فانتزیک و تخیلی که از دادهها و داشتههای قابل توجهی برخوردارند، به تحولزایی تئاتر بسیار مدد میرساند؛ اما شرط ضروری آن است که این قصهها و حکایات در صورتی که قبلا به اجرا درآمدهاند، بهتر و زیباتر اجرا شوند. اگر چنین موضوع مهمی محقق نشود در آن صورت به نوعی "درجایی" شدن و حتی "پس رفت کردن" و نهایتا به کم اعتباری تئاتر کشور میانجامد.
حکایت "حسن کچل" که از حکایات قدیمی عاشقانه است، قبلا در قالب فیلم توسط علی حاتمی کاربری نمایشی و اجرایی خوب و زیبایی پیدا کرده و جزو فیلمهای موزیکال و ستودنی این کارگردان بوده است؛ بعدا نیز توسط افشین هاشمی به صورت نمایش روی صحنه رفته است که آن اجرا هم در نوع خودش دیدنی بود. اجرای فعلی این قصه که با عنوان "چل گیس" و به نویسندگی اقتباسی و سلیقهای حسین جمالی و کارگردانی خود او جزو چارت اجرایی جشنواره نمایشهای آئینی و سنتی شده و در سالن چهار سو اجرا شد، تفاوتهای اساسی و متناقضی با دو ورسیون سینمایی و تئاتری قبلی دارد.
در این اجرای سلیقهای که در حقیقت "کلاژی روایی، موضوعی و ساختاری از حکایت حسن کچل" و خرده روایتهای چاشنیوار داستان فیلم "زورو" با نقشدهی صحنهای به خود "زورو"ی نقابدار و نیز استفاده کوتاه از داستان "پینوکیو" (که در سینما و تئاتر کاربری اجرایی داشته است) با نقشدهی صحنهای به پینوکیو، روباه و گربه نره است، عملا به لحاظ ژانر از چارچوب "نمایش فانتزیک موزیکال" به درآمده و مقداری "هجویه" به آن اضافه شده است. این هجویه شامل هجو کردن پرسوناژ دیو و تا اندازهای هجو پرسوناژهای دیگر است. اساسا ساختار حکایت "حسن کچل و چل گیس" عوض شده و پرسوناژها – از جمله پرسوناژ دیو– در مقاطعی نقش راوی هم دارند؛ یعنی خودشان قصهای را که مربوط به خود و دیگران است به گونهای "فاصلهگذارانه"( ؟! ) تعریف میکنند که البته از تناسب ساختاری و همنواختی و همسانی منطقی اجرا کاسته است.
در این اجرا از اشعار، جملات موزون و نیز از دیالوگهای معمولی برای پیشبرد قصه استفاده شده، اما واقعیت آن است که خود قصه "حسن کچل و چل گیس" به خاطر حاشیهپردازیهای زیاد، نسبتا کمرنگ شده و ضمنا مزهپرانیهای زیاد هم مزید برعلت شده است.
اجرا بلافاصله با دو صحنه متوالی زیر نور موضعی آغاز میشود که ترفندی غافلگیرکننده به حساب میآید و اجرا را در همان بخش آغازین، تقطیع کرده و در نتیجه، برای شروع کردن نمایش مناسب نیست: حداقل یکی از این کاربریهای متوالی نور موضعی اضافی است: آن هم در نمایشی که قاعدهتا به خاطر قصه فانتزیاش باید با همپوشی و به گونهای مداوم و پیوسته پیش برود.
در جاهایی از ریتم ضربی زورخانه هم استفاده شده، ضمن آن که ترانههای نمایش از نیمه اول اجرا به بعد ضربیتر، ریتمیکتر و حتی امروزیتر میشوند و این تا حدی تناقض ایجاد کرده است. پوشاندن لباس سفید به تن دیو کاری غلط بوده، چون این پرسوناژ را صلحطلب و روشنگر معرفی میکند، در حالی که او بیرحم و ضد عشق و عاشقی است، اما انتخاب لباس بنفش برای پرسوناژ "چل گیس" که به مراتب عاقلتر و فرزانهتر از حسن کچل است، به سبب مضمون و بازخورد روانشناختیاش کاملا بجاست، زیرا رنگ بنفش در کارکرد روانشناسی رنگها و در هنرهای تجسمی نشانگر تعقل و فرزانگی است. سیاه بودن رنگ دکور با فضای شاد و حتی کمیک نمایش همخوانی ندارد و به تناسب آنکه گاهی به عنوان کلبه یا خانه از سازههای مکعب مستطیل حجیم صحنه استفاده میشود، نمایشیتر و حتی منطقیتر آن بود که رنگ خانههای کاهگلی برای دکور انتخاب شود؛ ضمنا کارگردان برای کچل نشان دادن پرسوناژ اصلی باید از پوستی که روی سر میکشند و کاملا پرسوناژ را کچل نشان میدهد، استفاده میکرد و چند درخت هم به عنوان المان و نماد جنگل یا باغ در دکور صحنه به کار میبرد.
چند جوره و چندگانه شدن نمایش "چل گیس" و استفاده از خرده روایتها، ترانههای گوناگون و نیز مزهپرانیهای ضمنی، سبب شده که نمایش "چل گیس" به نویسندگی اقتباسی حسین جمالی و با کارگردانی خود او از نظر موضوعی و ساختار اجرایی، همچون ترکیبی "کلاژگونه" جلوه نماید، که به نسبت معینی به ژانر اصلی قصه و نوع نمایش آسیب زده است. این اجرا تا نیمه اولش به طورنسبی جذاب و دیدنی است و از آن به بعد تدریجا محتوا و صحنههایش چند جوره و "کلاژ" گونه میشوند، طوری که اجرا نهایتا به سبب طولانی شدنش تا اندازهای حالتی دافعهزا پیدا میکند.
بازی بازیگران به طور نسبی خوب و پذیرفتنی است، گرچه هیچ پرسوناژی درحد نیاز اجرا شخصیتپردازی نمیشود. طراحی صحنه چندان مناسب نیست، اما استفاده از سازههای دکوری حجیم و مکعب مستطیل صحنه، نمایشی است. نور به طور نسبی کاربری خوبی دارد. طراحی لباس و چهرهپردازی به جز دو مورد (طراحی لباس و چهره پردازی حسن کچل و دیو ) با موضوع نمایش و خود پرسوناژها همخوانی پیدا کرده است. موسیقی کارکرد مضموندار و حتی روایی دارد و همزمان اجرا را مفرح و شاد کرده است. میزانسندهیها و کلا مقوله کارگردانی نمایش در جاهایی ضعیف و در برخی صحنهها خوب است. محتوای نمایش و استفاده چند جوره از دادههای موضوعی و روایی بیربط که به زور به نمایش ربط داده شدهاند، اجرا را طولانی کرده و از انسجام و سنخیت لازم خارج نموده است؛ به همین دلیل در یک سوم پایانی تا اندازهای حوصله تماشاگران سر میرود.