سرویس تئاتر هنرآنلاین: در سالنهای تئاتر گاهی تماشاگران با اجراهایی تحت عنوان نمایش روبه رو میشوند که اساسا ساختار نمایشی ندارند و نویسنده متن آنها صرفا موضوعی اتوودیک و بسیار خلاصه شده در ذهن داشته است که در آن عناصر ساختاری نمایش به حداقل رسیدهاند و فقط دو یا سه عنصر بکار گرفته شدهاند.
در اجرایی که جزو چارت نمایشی پلاتوی شماره یک تئاتر شهر شده، داستانی در کار نیست؛ همه چیز فقط به سه موقعیت کوتاه محدود میشود که اساسا هیچ ارتباطی به هم ندارند و حتی حالتی اپیزودیک را هم به نمایش نمیگذارند؛ فقط به شکلی اتوودیک و تمرینی همانند سه صحنه جداگانه به طور نوبتی نشان داده میشوند. در موقعیت اول، دو دختربچه دبستانی که با هم سر یک تکلیف درسی دعوایشان شده، در مقابل ناظم مورد بازخواست قرار میگیرند. هر دو کودک در آغاز دروغ میگویند و صحنه حول موضوع "دروغگو دشمن خداست" پیش میرود و عاقبت در اثر تهدید و اصرار ناظم اقرار میکنند که دروغ گفتهاند.
صحنه دوم به خصوصیات یک سرباز در پادگان میپردازد، که او هم توسط فرمانهای فرماندهاش در یک آزمون شفایی بسیار کوتاه آموزشی قرار میگیرد و در حقیقت حالت صحنهای بینابینی و مونتاژگونه برای صحنه سوم دارد؛ البته این صحنه هم همانند صحنه اول هیچ ارتباطی جز این که در پادگان رخ میدهد، به صحنه سوم ندارد. صحنه سوم با موضوعی مشابه صحنه اول، اما در یک پادگان اتفاق میافتد که از نظر زمان و مکان و نوع پرسوناژها کاملا با صحنه اول تفاوت دارد: دو سرباز دعوایشان شده و دست و شانه یکی از آنان آسیب دیده است. آنها مقابل فرماندهشان قرار میگیرند و فرماندهشان از آنها بازجویی میکند؛ آخرش معلوم میشود که این دو سرباز هم در کل و حتی در مورد آداب و واجبات مذهبی مثل نمازخواندن و غیره دروغ میگویند.
اجرای هر سه صحنه تاحدی دراماتیک و نمایشی است، چون ناظم و فرمانده میان تماشاگران نشستهاند و در نتیجه، جایگاه تماشاگران نیز جزو صحنه شده است. ناظم و فرمانده در هرسه صحنه دیالوگهایشان را از همان جا به ترتیب خطاب به هر دو کودک، سرباز اول و دو سرباز سوم بیان میکنند و به پاسخهایشان نیز گوش میدهند.
صحنه دوم و سوم از لحاظ مکان و پرسوناژها به هم شبیه هستند، اما ارتباطی به هم ندارند، صحنه اول هم که در مدرسه رخ میدهد، از نظر مکانی و پرسوناژها هیچ شباهتی به دو صحنه دیگر ندارد. کارگردان سعی کرده با ترفند غلط "دادن خودکار به دو سرباز صحنه سوم توسط یکی از دختربچههای دانشآموز"، صحنه اول را به صحنه سوم ربط دهد و با این کار، بیارتباط بودن این موقعیتها را عملا برجستهتر کرده است.
اجرای "دشمن خدا" به نویسندگی و کارگردانی عمادالدین رجبلو از لحاظ متن و اجرا صرفا در سه صحنه جداگانه خلاصه شده و همانطور که اشاره شد، ارتباطی به هم ندارند، اما از نظر کارگردانی به طور نسبی خوب اجرا میشود؛ البته، مهمترین ویژگی این اجرای اتوودیک، بازیگری بازیگران آن است: دو دخترخردسال دبستانی که نقششان را به ترتیب ملیکا البرزی و مارال سینه سپهر بسیار خوب و جذاب بازی میکنند، باورپذیر شدهاند. ضمنا سه بازیگر دیگر به اسامی پورنیک کاوش، محمد حسین صفائی و امیرمحمد درویش نیز به رغم آن که نقشها یا پرسوناژها به علت کوتاهی موقعیتها چندان شخصیتپردازی نشدهاند، اما آنها بازیشان پذیرفتنی، زیبا و نمایشی است.
سادگی بیش از حد اجرا و ریختن تعدادی سیب بر کف صحنه که بدون توضیح انجام شده و نشانهای – حداقل یک دیالوگ صریح یا تلویحی– برای آن ارائه نشده، نشانگر عدم آشنایی عمیق نویسنده و کارگردان (هر دو یک نفرند) با ساختار نمایشنامه و نمایش است؛ او میتوانست از این سیبها به عنوان تمثیلی از گناه استفاده کند، در حالی که عملا ثابت شده این گروه نگاهی "مدرسهای" به تئاتر دارد؛ با وجود این، در بطن همین حرفهای نبودن و رویکرد سادهانگارانه، وِیژگیهایی دیده میشود که توانمندی نسبی کارگردان و نیز قابلیتهای بالای بازیگران را در اجرا به اثبات رسانده است. باریگران با آن که چهرهپردازی هم نشدهاند، به خاطر بازی خوبشان همانند پرسوناژ جلوه میکنند و به باور در میآیند.
اجرای اتوودیک "دشمن خدا" به نویسندگی و کارگردانی عمادالدین رجبلو شاکله، ساختار و موضوعی تمرینی دارد؛ طراحی صحنه بسیار ساده و شبیه اجراهای دیگری از نوع خودش است. موسیقی مناسبتی با موضوع و اجرا ندارد و در جاهایی ریتم و هماهنگی اجراییاش دچار اختلال میشود. کاربری نور نسبتا مناسب است. اجرا عمدهتا "بازیگر محور" و تا حدی تماتیک هم است. کارگردان در هدایت بازیگران، مخصوصا بازیگران خردسال دختر و بازی گرفتن از آنها موفق عمل کرده است. در کل، این اجرای اتوودگونه به رغم کاستیهای فراوانش، به خاطر بازی دیدنی و زیبای بازیگرانش و انتخاب میزانسنهای مشابه که به اقتضای موقعیتهای مورد نظر انجام شده، به یک بار دیدن میارزد.