سرویس تئاتر هنرآنلاین: یک اجرای خوب در وهله نخست برآیند متنی ساختارمند است که از نظر موضوع و چگونگی پردازش آن و حتی نوع پرسوناژها، نامتعارف، خاص و نو باشد و مابهازاءهای محتوایی و ساختاری دراماتیک دنیای تئاتر را ارتقاء دهد. چنین متنی اگر توسط یک کارگردان توانمند و فرزانه هم به اجرا درآید، در آن صورت، دادهها و داشتههای درون متنی و تأویلدار پنهان و نامشهودش، همچون رازها و نشانههای نهفتهای طی اجرا روی صحنه آشکار خواهند شد و نمایش عملا شهودیت زیبائیشناختی با معنا و ماندگاری را به اثبات خواهد رساند.
نمایش "روال عادی" اثر "ژان کلود کریر" و کارگردانی دکتر محمدرضا خاکی که هم اکنون در سالن "سمندریان" از مجموعه سالنهای ایرانشهر، واقع در خانه هنرمندان اجرا میشود، در رابطه با نوع متن و انتخاب آن و از نظر کارگردانی و بازیگری اجرایی دیدنی و نیز شاخص برای هرگونه آموزش تئاتری در این زمینههاست.
این "دوئودرام" ظاهرا ایستا و کم حرکت که عمدهتا حول یک میزانسن محوری شکل گرفته و با اندک تغییراتی پیش میرود، در بطن خودش هر سه مقوله کارگردانی، بازیگری و انتقال دادهها و راز و رمزهای محتواییاش را بطئی و درونی کرده است و شکل ابتکاری و خلاقانه سادهای از شخصیتپردازی پرسوناژ و کارگردانی ارائه داده که اساسا "سهل ممتنع" است و ممکن است در ابتدا هر کارگردان غیرحرفهای و آماتوری را به اشتباه وادار کند. ضمن آن که میزانسن تقابلگرایانه بین کمیسر (در مقام بازجو) و خبرچین (بازجو شونده) که عملا شکل و محتوای بازجویی و تفحص مرموزانهای را به نمایش میگذارد با پرسش و پاسخی یک سویه آغاز میشود که درآن نهایتا جای بازجوییکننده و بازجویی شونده یا به عبارتی قاضی و متهم، عوض میشود و یکی از زیباترین و تأویلدارترین پارادوکسهای دنیای تئاتر شکل میگیرد و حتی نهایی میشود.
این پارادوکس صرفا محدود به پردازش کلی موضوع نیست، بلکه عملا تمام عناصر و ارکان نمایش، از دیالوگ گرفته تا خود پرسوناژها و حتی نتیجهگیری نهایی نمایش را هم دربر میگیرد؛ در این رابطه عنوان نمایش، یعنی "روال عادی" هم از این قاعده مستثنا نیست و در جایی به "روال غیرعادی" تبدیل میشود؛ بنابراین، متن و تمام عناصر ساختاری و موضوعی آن، یعنی کلیت اجرا مبتنی بر پارادوکس است و نمایش همواره به شکل "پارادوکس در پارادوکس" پیش میرود که متن و محتوای نمایش را به یکی از زیباترین و ساختارمندترین نمایشها تبدیل کرده است.
نوع پرسوناژها، مخصوصا پرسوناژ "خبرچین" اگر بینظیر نباشد، کم نظیر است؛ او ضمن هوشمندی و توانمندی خاصش عملا مقولههایی مثل "زشت" را به "زیبا" و "بد" را به "خوب" تبدیل میکند تا نهایتا مهمترین پارادوکس اصلی که نتیجه محتوایی همه پارادوکسهای نمایش محسوب میشود، شکل بگیرد: "هر سیستم و نظام حکومتی که جاسوس و خبرچین پرور باشد و آزادیهای سیاسی و اجتماعی را زیر پا بگذارد و وارد حریم زندگی مردم بشود، نهایتا بهای سنگینی برای آن میپردازد، یعنی جاسوسان و خبرچینان ضد مردم این نظامها نهایتا به دشمنان اصلی حکومت و سیستم تبدیل خواهند شد و یا آن که الزاما باید هردو با تبانی و نیرنگ، همچنان دشمن مردم و جامعه باقی بمانند.
"مکث"هایی که هنگام بازی و اجرای نمایش انجام میشود، عملا کاربری دیالوگهای متناقضی را دارند که فرصت درک تأثیرگذاری دیالوگهای قبلی و اندیشیدن به تعلیق زایی محتوایی احتمالی دیالوگهای بعدی را به شکلی کنشزا به تماشاگر میدهند و همانند "حوادث کوچک و به موقع" کارکرد نمایشی پیدا کردهاند.
دیالوگها عملا از طریق "پارادوکس"های محتواییشان بالاترین کنشزایی را به شکلی بیرونی ایجاد کردهاند و در تناقض با آن، پارادوکس زیبا و نامتعارف دیگری وجود دارد: پرسوناژ نمایش کم حرکت و اندیشمند است و آنچه بر زبان میراند، بخش محدودی از تفکرات، زیرکیها و ذهنیات پیچیده درونی او است؛ در این رابطه باید تأکید کرد که بازی بسیار هنرمندانه مسعود دلخواه که عمدهتا شامل بازی نشسته مبتنی بر ژستها و حالات چهره و بدن است و محافظهکاری، موذیگری و همزمان هوشمندی و توانمندی در بیان را در قالب یک بازی "نیمه بیرونی و نیمه درونی" به بهترین و زیباترین شکل ممکن نشان میدهد، سهم محوری و اساسی در این دوئودرام (نمایش دو بازیگره) دارد و تعریف بازیگر خوب که اساسا علاوه بر مهارت در بازیگری، الزاما مهم، بدیع و خاص بودن "نقش"اش را هم شامل میشود در اجرای این نمایش به اثبات رسیده است.
در نمایش "روال عادی" حرکات و حالات پرسوناژ "خبرچین" توسط مسعود دلخواه اندازهگیری شده و حساب شده است؛ هیچ حرکت یا حالت اضافی در بازی او وجود ندارد، طوری که در روند بازیگریاش هرگز نقشش را جا نمیگذارد و فراتر نمیرود. پرسوناژ "خبرچین" پرسوناژی "راوند" یا به عبارتی "پیچیده و چند ساحتی" است و افکار و واکنشهای او هرگز قابل پیشبینی نیستند؛ به همین دلیل بازی کردن در نقش چنین پرسوناژی واقعا دشوار است. پرسوناژ مقابل او، یعنی"کمیسر" که نقشش را "کوروش سلیمانی" خیلی خوب بازی میکند، پرسوناژی "فلت" یا "ساده و تک ساحتی" است. باید یادآور شد که نمایش "روال عادی" اثر "ژان کلود کریر" به کارگردانی محمد رضا خاکی اساسا رویارویی و تقابل یک پرسوناژ پیچیده با یک پرسوناژ ساده است.
مسعود دلخواه با بازی درخشان و حساب شدهاش، یکی از جالبترین و جذابترین نقشهای تئاتریاش را در ذهن تماشاگران ماندگار کرده است؛ عملا ثابت شده که او و کارگردان برای اجرای چنین نقشی طراحیهای معین و هوشمندانهای داشتهاند و بازیها برآیند این نمودار (از چپ به راست) است:
بازیگری ایدهآل < طراحی و اجرای الگوهای تمرینی < انتخاب بازیگر < نقش متمایز و خاص < انتخاب متن خوب
نمایش " روال عادی " طراحی صحنه بسیار مناسب و جمع و جوری دارد که توسط فرحناز عسگری انجام شده است: در آن ارتفاع کف سن تا حدی بالا آورده شده و با تفکیک آن، عملا به شکل "سن در سن" درآمده است. ضمنا ابزار صحنه هم محدود و ساده و در حد الزام موضوع، موقعیت و مکان است. محمدرضا خاکی بی آن که بر کاربرد ابزار اضافی تأکید داشته باشد، کاری کرده که میز و دو صندلی سیاه، زیر نور محدود صحنه به دراماتیکترین شکل لازم حضور دو پرسوناژ نمایش را که در عرض صحنه، پشت میز و روی "محور محسوس صحنه" مقابل هم نشستهاند، متناسب با موضوع و موقعیت، کاملا برجسته و قابل تأکید نشان دهد.
فراموش نشود که نمایش "روال عادی" علاوه بر وجوه تماتیک مهم و محوریاش، به طور همزمان "پرسوناژ محور" و در نتیجه "بازیگر محور" هم است؛ بنابراین، طراحی صحنه و میزانسن ساده مورد نظر دقیقا در راستای هرچه بیرونیتر، عینیتر و دراماتیکتر کردن دادههای مربوط به پرسوناژها است. محمدرضا خاکی به علت پرهیز از "ابزارگرایی" که معمولا به علت اضافی بودن اشیاء در صحنه، به "گمانه زایی"های غیرمرتبط میانجامد، همه مفاهیم آشکار و نهان متن را بر روی صحنه با بیانی نمایشی و خلاقانه نشان داده است. او کاری کرده که پرسوناژها کاملا در "قاب حضور و نقش خود" ظاهر شوند و نه کمتر باشند و نه فراتر از نقش خود بروند.
در نمایش "روال عادی" هر حرکت، ژست، دیالوگ و مکثی به یک کنش دراماتیک تبدیل شده و ضمنا در خود "نقش"ها هم ظرفیت و قابلیت قابل توجهی برای ارائه یک بازیگری خاص و اندازهگیری شده وجود دارد که اجرا را متمایز و متفاوت کرده است. ضمنا کاربری نور و موسیقی هم از تناسب و هماهنگی درخوری برخوردار است.
ژانر نمایش "روال عادی" به کارگردانی محمدرضا خاکی، "کمدی درام سیاسی" است. این نمایش به سبب استفاده کامل و همه جانبه از "پارادوکس" برای طراحی و پردازش موضوع، پرسوناژ و حتی استفاده از آن در نتیجهگیری پایانی و همزمان به سبب اجرای بسیار زیبا و کارگردانی خلاقانه محمدرضا خاکی و بازیگری هنرمندانه مسعود دلخواه و بازی قابل قبول کوروش سلیمانی، یکی از زیباترین و ماندگارترین اجراهای چند سال اخیر است.