سرویس موسیقی هنرآنلاین: وقتی خبرنگار مجله رولینگ استون از کوهن میپرسد "دوست داری مردم پس از مرگت درباره آثار تو چه چیزی را به یاد بیاورند؟ "میگوید: "زن باپ هوپ از وی پرسید در کجای جنگل دوست داری دفن شوی و او پاسخ داد چه اهمیتی دارد؟ من هم همین نظر را دارم آثار من زندگی و تجربههای من است."
و بی شک آثار او برگرفته از زندگی و تجربههای شاعرانه اوست که او را تبدیل به یکی از برجستهترین شاعران و ترانه نویسان معاصر میکند. برخاسته از روحیه ماجراجوی شاعری که در پی پرسشهایش به نقاط مختلف جهان سفر میکند. اسپانیا، یونان، انگلیس، آمریکا، آسیا و ... به هرآن جا که گمان میکند پاسخهایش را مییابد. یهودی است اما ادیان دیگر را هم مطالعه میکند. مسیحیت، بوداییسم، اسلام و فرقههای تصوف آن. پنج سال در لس آنجلس نزد مرشدی بودایی میماند و مکتب ذن بودایی را فرا میگیرد. تأثیر فدریکو گارسیا لورکا شاعر بزرگ اسپانیایی بر او قابل انکار نیست. گرچه به این معنا نیست که کوهن زبان و امضای خاص خودش را ندارد. اما علاقه مندی به لورکا و الهام گرفتن از او در برخی آثارکوهن به خوبی مشهود است.
هرچند بررسی جامع و دقیق کارهای شاعر و نویسنده بزرگی چون او نه در چنین نوشتاری میگنجد و نه نگارنده اشراف کاملی بر آثار کوهن دارد. به همین سبب تمرکز این نوشتار بر ترانههای او به ویژه چند اثر مشهور وی میباشد.
نگاه شاعرانه کوهن به جهان پیرامونش نگاهی با همراه با اعتراض و تردید و بدبینی است. کوهن جهان پیرامونش را آنگونه که هست بر نمیتابد. شاید مطالعه ادیان و فرقههای مختلف ریشه در این نگاه بد بینانه دارد. با این حال زیباییهای جهان را میبیند و از همین غرق شدن در زیبایی به نگاهی عارفانه میرسد.
تنها چیزی که برای او مسلم و قطعی است عشق است. عشق را به زیباترین و تأثیر گذارترین شیوه تصویر میکند. عشق و مذهب در ترانههای کوهن به هم میرسند و ترانه حالی عرفانی پیدا میکند. "در ترانه همسر کولی من" از زبان معشوق میگوید:"بدنم چراغ است؛ بدنم راه است!" کولی رقصندهای که کوهن زیبایی و سرخوشی کودکانهاش را با شور و حالی عجیب وصف میکند.
She says, my body is the light, my body is the way
در ترانه بسیار مشهور "مرا به رقص آر تا انتهای عشق" (Dance Me to End Of love) میگوید:
به آرامی نشانم بده آنچه تنها مرزهایش را میشناسم
مرا نرم و طولانی برقصان تا خواهش کودکانی برای تولد
از میان پردههایی که بوسههای ما در آن افتادهاند.
با ویولون سوزانات مرا برقص آر تا آخر عشق
در میانه وحشت برقص آر مرا تا احساس امنیت کنم
رها شدن از جهانی که دوستش ندارد؛ برای او در بی خبری عاشقانهای رخ میدهد که شبیه سماع عارفانه است. ترانه مرا برقصان یک سرخوشی ناب و رها دارد. همانند همان شاخه زیتون و کبوتری که از جهان پیرامون جدایش میکنند:
مرا چون شاخه زیتونی رها کن و کبوتر راهنمایم به منزل باش
(left me like an olive branch and be my homeward dove)
کوهن بارها در ترانههایش به این نکته اشاره میکند که در جهانی سرشار از وحشت و اضطراب زندگی میکند. در ترانه " ابتدا منهتن را فتح خواهیم کرد " وعده میدهد که با سلاح عشق جهان دیگری بسازد. از همه آنچه در جهان روی میدهد ناخشنود است و این را به صراحت عنوان میکند. از تجارت امروز، مواد، تبعیض، جنگ و ...
در دیگر ترانه مشهورش شگفتا (Hallelujah) به یک روز ازلی اشاره میکند. روزی که همه چیز آغاز شد و این آغاز همراه با تحسین زیبایی بود.
ایمان تو قوی بود اما به مدرک نیاز داشت
تو او را بر بام دیدی
زمانی که حمام میکرد
زیباییش و مهتاب در هم افتاده بود
تو را به صندلی آشپزخانه دوخت
تخت فرمانرواییات را شکست و موهایت را برید
و لبان تو را به تسبیح واداشت
Your faith was strong but you needed proof
you saw her bathing on the roof
her beauty and the moonlight overthrew her
She tied you
to a kitchen chair
She broke your throne, and she cut your hair
and from your lips she drew the Hallelujah
در ترانه مشهور سوزان (Suzzane) که الهام گرفته از رقصندهای به نام سوزان وردال است و نخستین بار توسط جودی کالینز اجرا شد؛ عشق و مذهب را به شکل خیره کنندهای پیوند می زند، از نظر کوهن سوزانا یکی از زیباییهای خلقت است؛ درست شبیه زن کولی.
مسیح تنها یک ملوان بود
وقتی که بر آب راه میرفت
از برجهای چوبین تنهایی خود مینگریست
و به یقین میدانست
تنها مردان غرق شده او را میبینند.
And Jesus was a sailor
when he walked upon the water
and he spent a long time watching
from his lonely wooden tower
and when he knew for certain
only drowning men could see him
آنها که غرق آن شگفتی بزرگ شدهاند؛ میتوانند مسیح را ببینند. سوزانا زیباترین پردهها را به شاعر نشان میدهد. دوست دارد با سوزانا به همه جا سفر کند و حتی دیگر نمیخواهد ببیند. با سوزانا زیبایی را حس میکند. سوزانا حس کردن زیبایی را به او آموخته است. سوزان، زن کولی، ماریان و ... زیباییهایی هستند که کوهن را از جهانی که خسته و عصبانیاش میکند جدا کرده و به جای خوشرنگی پرتاب میکنند.
And you want to travel with her
And you want to travel blind
در آخرین مجموعهای که از او منتشر شد؛ " تو تاریکترش میخواهی" (You want it Darker) گویی برای بسیاری از پرسشهایش پاسخی یافته است. در آخرین آلبومش او را در قالب مردی که با قطعیت بیشتری با ما سخن میگوید میبینیم. داستان همانست. کوهن انسان را مرور میکند. رنجها و شادیهایش و تناقضی که در زندگی جاری است. این ترانه شاید یکی مهمترین ترانههای کوهن است. بیانیهای درباره آفرینش!
عاشقی در داستان خواهد بود
داستان اما همان است
لالالی برای رنجها
و تناقضی برای سرزنش
این در کتاب مقدس گفته شده
و ادعایی بیهوده نیست
تو تاریکترش میخواهی
ما شعله را کشتیم
There is a lover in the story
But the story still the same
There’s lullaby for suffering
And a paradox to blame
But it’s written in the scriptures
And it’s not some idle claim
You want it darker
We kill the flame
در ترانه " قرارداد" (Treaty) از آلبوم (تو تاریکترش میخواهی) آرزو میکند کاش برای این عشق قراردادی وجود داشت. به سبک شاعران کلاسیک بر شکوه معشوق میافزاید و او را ستایش میکند و مثل همیشه اشاره میکند که از آنچه بر زمین میگذرد خشنود نیست. کوهن پاداش آن همه شور عاشقانه را طلب میکند. با آنکه به سخاوت معشوق تردیدی ندارد اما میگوید کاش قراردادی میان ما وجود داشت:
هر شب بر میز تو مینشینم
تلاش میکنم اما اندازه تو نیستم
ای کاش قراردادی بود که میتوانستیم امضا کنیم
اهمیتی نمیدهم بر این تپه خونین چه میرود
تمام وقت خسته و عصبانیام
کاش قراردادی وجود داشت
I sit at your table every night
I try but I just don't high with you
I wish there was a treaty we could sign
I do not care who takes this bloody hill
I'm angry and I'm tired all the time
I wish there was a treaty,
کوهن چندی پس از آخرین آلبومش (تاریکترش میخواهی) در سن هشتاد و دو سالگی در استودیوی خانهاش در لس آنجلس از دنیا میرود. در حالیکه شهرت و آوازهاش تمام دنیا را درنوردیده. آثارش به زبانهای مختلف ترجمه شده و نامش در تالار مشاهیر راکاند رول ثبت شده است. در طول سالهای فعالیتش جوایز مهمی را کسب کرده که از آن جمله میتوان به جایزه گرمی برای یک عمر دستاود هنری در سال 2010 و نیز جایزه ادبی "پرنس آستوریاس" یکی از مهمترین جوایز ادبی اسپانیاست اشاره کرد. جریان ادبی و هنری که کوهن ایجاد کرد بی شک تا مدتها پس از او بر جهان هنر سایه خواهد داشت. نگرش خاص و متفاوت او به جهان، تصویرسازیهای درخشان و یگانه و شیوه بیانی که به هنگام توصیف لحظات عاشقانه و گفتن از معشوق، صمیمی و فروتنانه است و به هنگام جهان بینیاش، اعتراض آمیز و تلخ؛ از او چهرهای فراموش نشدنی در ادبیات معاصر جهان میسازد.