سرویس موسیقی هنرآنلاین: هادی منتظری آهنگساز و نوازنده کمانچه و ویولن در سال ۱۳۳۴ در کرمانشاه متولد شد و به واسطه علاقه‌ای که به موسیقی داشت از همان کودکی هر جا که صدایی یا نوایی از موسیقی سنتی ایران به گوشش می‌رسید بدان سو بی‌اختیار کشیده می‌شد و تا پایان به آن نوا گوش می‌داد تا اینکه خودش عاقبت ساز را به دست گرفت و نزد نوازنده چیره‌دستی به نام محمود مرآتی به فراگیری موسیقی پرداخت. منتظری پس از دریافت دیپلم به دانشکده هنرهای زیبا می‌رود و در رشته موسیقی سنتی ایران به طور علمی، مشغول تحصیل می‌شود و از وجود هنرمندان بزرگی چون نورعلی خان برومند، محمدرضا لطفی، علی اصغر بهاری و محمدرضا شجریان بهره‌مند می‌شود و پایه خود را در موسیقی توسط این بزرگان محکم می‌کند. هادی منتظری برای شناساندن موسیقی سنتی ایران همراه گروهش مسافرت‌هایی به خارج کرده است. او جز نوازنده‌هایی است که امید موسیقی سنتی ایران به شمار می‌رود. به مناسبت سالروز تولد 60 سالگی این موسیقی‌دان در هنرآنلاین میزبان او بودیم تا دیدگاهش را در مورد موسیقی ایران مرور کنیم.

شما چگونه به سمت موسیقی گرایش پیدا کردید؟

من برای ورود به عرصه موسیقی اصلا پشتیبان نداشتم. از آن جا شروع شد که در سن شش سالگی اولین آهنگی که از رادیو پخش شد من ناخودآگاه محو این آهنگ شدم. این صدا من را جذب کرد و اصلا حرکتی نمی‌کردم. چند دقیقه در آن حال و هوا باقی ماندم و در همان زمان جرقه‌ای در ذهن من زده شد. علاقه‌مند به مویسیقی شدم و هر زمان که خانه بودم به رادیو گوش می‌کردم و در آن زمان آهنگ‌های محلی، سنتی و... پخش می‌شد. من ساعت‌ها را می‌دانستم و هر کجا بودم خودم را به خانه می‌رساندم تا به موسیقی‌های رادیو گوش کنم. تا اینکه از پدرم خواستم تا برایم ساز بخرد ولی بهانه آورد و مخالفت کرد. سال بعد از درخواست من با جمع کردن پول‌های تو جیبی یک ویولن ایتالیایی برای خودم تهیه کردم. در همان زمان که من از پدرم درخواست ساز کردم به جای ساز برایم یک دوچرخه خرید و می‌خواست به من ثابت کند که به خاطر پول نیست که برایم ساز نمی‌خرد. من تصمیم گرفتم خودسرانه این کار را انجام دهم. یک پسر عمه داشتم که تنبک می‌زد و به او استاد علی سلمانی میگفتند و مانند برادر بزرگ من بود. یک روز به او گفتم که دوست دارم موسیقی را یاد بگیرم ولی پدر با این موضوع مخالفت کرده است. با او یک ساز خریدیم. در آن زمان سازم را داخل گونی می‌گذاشتم و این اقدام بیشتر زمان‌هایی انجام می‌شد که می‌خواستم از محل به خانه خودمان بروم. چون من پسر حاج عباس و نوه حاج صادق خان بودم و هر شب به مسجد می‌رفتیم. یک بار در محل فهمیدند و آرشه سازم را شکستند در این بین فقط مادرم می‌دانست و از من حمایت می‌کرد. معلم اول من نت نمی‌دانست و به اصطلاح عوام گوشی کار می‌کرد. من از او درخواست می‌کردم که می‌خواهم نت یاد بگیرم ولی به من می‌گفت نت خوب نیست و این شیوه بهتر از آموختن نت است. تا اینکه فرهنگ و هنر آن زمان یک خانه فرهنگ باز کرد و من به دلیل کنجکاوی به آن جا رفتم. با آقای محمود مرآتی آشنا شدم. این استاد به من نت را آموخت. یادم هست حتی آن زمان ویولن را اشتباهی دست می‌گرفتم که او به من یاد داد. دو ماه اول از من شهریه گرفتند و از ماه سوم به ارکستر فرهنگ و هنر دعوت شدم و حتی به من حقوق هم می‌دادند که در این زمان 13 سالم شده بود. استاد مرآتی همیشه به من می‌گفت تو فقط ساز بزن و من فقط می‌خواهم گوش کنم. علاقه‌مند شدم به دانشگاه بروم و در آن زمان هیچ کسی از کرمانشاه به دانشگاه موسیقی نرفته بود. پیگیری کردم و کامبیز روشن‌روان آن زمان افسر وظیفه در کرمانشاه بودند و به خانه فرهنگ و هنر می‌آمد که من از او اطلاعاتی گرفتم. همچنین از مسئول فرهنگ و هنر تئوری موسیقی را یاد گرفتم تا اینکه سرانجام نام نویسی کردم و در دانشگاه در سال 1353 قبول شدم. سر نیمکت کلاس ما پرویز مشکاتیان، پشنگ کامکار، محمدرضا درویشی و.... حضور داشتند. در ضمن با موسی گنجه‌ای برادر داوود گنجه‌ای هم کلاس بودیم که او عقل کرد و مهندسی خواند. از دیدگاه من هم دنیا و هم آخرت را دارد زیرا هم به شغل خود پرداخت و هم موسیقی را ادامه داد که این بهترین راه است زیرا درآمد یک مهندس در کشور ما بیشتر از یک موسیقی‌دان است. دانشگاه ترم اول با استاد ذوالفنون بودم و ترم دوم با محمدرضا لطفی. استاد لطفی به من پیشنهاد کردند که به جای ویولن، کمانچه بزنم. با مرحوم میرزاده رفتم و آقای زنگنه یک کمانچه برایم ساخت. در آن زمان تمامی این کارها را با عشق و علاقه انجام می‌دادم. مدتی که کمانچه زدم یک گروه در دانشگاه تشکیل شد که به سرپرستی جلیل عندلیبی بود. برای ضبط یک کار به رادیو رفتیم زمانی که از رادیو بیرون آمدیم استاد لطفی را دیدم که به من گفت کمانچه این پیش درآمد همایون را تو می‌زدی و من هم جواب مثبت دادم که از من خواست به گروه شیدا بروم و همکاری من با گروه شیدا از این زمان شروع شد. من همیشه مدیون استاد لطفی هستم و هرچه که دارم از او دارم. در آن زمان با محمدرضا شجریان و برادران کامکار آشنا شدم. این همکاری ادامه داشت تا اینکه به سال 1357 رسیدیم. 21 شهریور 1357 ما کنسرت در مسکو داشتم که 17 شهریور آن اتفاق مهم افتاد. همه چی آماده بود. هیچ کس ساز نیاورد و همه متاثر بودند. تصمیم گرفتیم و از رادیو استعفا دادیم و آن کنسرت را هم برگزار نکردیم. هوشنگ ابتهاج رئیس وقت رادیو بود. محمدرضا لطفی منزلی در امیر آباد داشت که در زیر زمین آن جا که یک متر در ده متر بود شروع به فعالیت کردیم. کارهایی مانند "ژاله خون شد"، "برادران بی قراری" و... را ساختیم که یک سری مجموعه کار شد که ما این کارها را شبانه ضبط می‌کردیم و یک ارکستر زیر زمینی تشکیل دادیم که گروه زیر زمینی آن زمان با الان خیلی فرق داشت. بعد کارها را می‌فروختیم. برداشت مردم این بود که این کارها از خارج می‌آید ولی این طور نبود. بعد از اینکه انقلاب شد ما این کارها را به صدا و سیما تقدیم کردیم که در مقاطع خاص استفاده کردند که معروف‌ترین آن‌ها "ایران ای سرای امید" است. بعد از این ماجراها یک کانون به اسم "چاووش" تشکیل دادیم که آهنگ می‌ساختیم و کنسرت هم برگزار می‌کردیم. تا اینکه محمدرضا لطفی به خارج از کشور رفت و گروه از بین رفت. پرویز مشکاتیان داماد محمد رضا شجریان شد و گروه تشکیل دادند. به طور کلی هر کس به سمتی رفت. من به دانشگاه دعوت شدم و تدریس می‌کردم. الان هم جز شورای موسیقی ارشاد و شورای عالی موسیقی هستم.

چرا آن جمع که دوران طلایی موسیقی را شکل دادند از هم گسسته شدند و امروز موسیقی از دوران طلایی خود فاصله گرفته است؟

اصولا هر هنری برگرفته از حرکت‌های مردم هر منطقه است. کارهایی که قبل از انقلاب شنیدیم کارهای انقلابی بود و شور و هیجان خاصی داشت. بعد از انقلاب در دوران جنگ آثار ماندگاری ساخته شد. بعد از زمان جنگ موسیقی نا به سامان شد و هدفمند نبود. هر حرکتی که در هر جامعه‌ای انجام می‌شود روی هنر هم تاثیر می‌گذارد. مثلا می‌شنویم مدرنیست که این اسم‌ها همین طوری گذاشته نمی‌شود. در یک پروسه حرکتی یک سری وقایع اتفاق می‌افتد که به آن عنوان اطلاق می‌شود مانند تولد یک نوزاد. ریتم هر جامعه در هنر هم تاثیر می‌گذارد. جامعه ما یک وضعیت بحران زده داشته است طبیعتا هنری هم که خلق می‌شود تاثیرپذیر از شرایط است که به نظر من الان هنر خلق نمی‌شود زیرا هنری که خلق می‌شود یا باید یک بار مصرف باشد یا باید موردی باشد و یا مناسبتی باشد. مثلا الان موسیقی رسانه‌ای داریم. هنرمند باید آزاد باشد. در صدا و سیما می‌گویند 300 آهنگ باید در طول یک سال ساخته شود این یک کار هنری نیست. موسیقی زمانی خلق می‌شود که با آرامش ساخته شود. موسیقی باید الهام باشد و براساس یک حس و حال خاص باشد. هنر نباید مصرفی باشد. حرفی که از دل باشد اثرگذار است. زمینه باید مساعد باشد یعنی اینکه جامعه باید آرامش داشته باشد و دارای تزلزل نباشد. همچنین موسیقی‌دان باید امنیت شغلی داشته باشد. هنرمند متاثر از حرکت جامعه است.

در چند سال اخیر زمانی که اساتید موسیقی از میان ما رفتند تازه کمبودهای حوزه موسیقی نمایان شده و حالا با برگزاری بزرگداشت‌ها می خواهیم سرشت هنری آنها را بررسی کنیم...

به نظر من بزرگداشت کلمه اشتباهی است زیرا اگر استادی مانند محمدرضا شجریان، استاد بهاری و.... بزرگ هستند، باید برای آن‌ها گرامی‌داشت برگزار کنیم. مثلا فرزند استاد کسایی برای حسن ناهید یک گرامی‌داشت برگزار کردند. البته به نظرم چه فایده‌ای دارد زمانی که از این دنیا می‌رویم برایمان بزرگداشت برگزار کنند واقعا هیچ ارزشی ندارد.

کمی درباره وضعیت آموزش ساز کمانچه و هنرجویان این ساز صحبت کنید.

امروز بیشتر هنرجویان به سمت ساز گیتار و پیانو گرایش دارند زیرا در ماهواره یا سینما و.... بیشتر این دو ساز را نشان می‌دهند در نتیجه فروش گیتار و پیانو در این مملکت بیداد می‌کند. در خانواده‌ها هیچ کسی فرق بین کمانچه و ویولن را نمی‌داند و این فاجعه است. زمانیکه من ساز کمانچه را شروع کردم ما پنج نفر بودیم که این ساز را به طور حرفه‌ای فرا گرفتیم. الان شاگردان من هر کدام 150 شاگرد دارند و این واقعا سبب خوشحالی ما شده است. در گروه محمدرضا شجریان چهار تا از شاگردان من فعالیت می‌کنند و این نشان دهنده این است که این ساز فراگیرتر شده است. همچنین این موضوع بستگی به سیاست‌گذاری‌ها هم دارد. ما فقط یک هنرستان دختران، یک هنرستان پسران، یک دانشگاه کرج و یک دانشگاه آزاد داریم. علمی کاربردی هم جامعیت ندارد. هنرجویان ساز کمانچه پیشرفت کرده‌اند اما دردی که داریم این است که چندی پیش من با خانه موسیقی چالشی داشتیم. این عزیزان به دنبال این بودند که ساز کمانچه را در یونسکو ثبت کنند که روزنامه ابرار با من مصاحبه کرد و من در آن مصاحبه گفتم به جای اینکه به دنبال این باشیم که ساز کمانچه را ثبت کنیم بهتر است اول استاندارد این ساز را درست کنیم و چند کتاب تدوین کنیم. خیلی‌ها از من گله‌مند بودند. من معتقدم ساز کمانچه یک ساز جهانی است زیرا در هر کشوری که رفتم این ساز را دیدم فقط کمی تغییر در دسته و کاسه دارد. مانند این است که بگوییم مولانا برای ایران است در صورتی که اصلا این طور نیست و مولانا متعلق به کل جهان است. باید فکری برای ساز کمانچه کنیم تا روز به روز پیشرفت کند. همچنین تعریف کلی این ساز در جامعه ما اشتباه است خیلی‌ها با کمانچه صدای ویولن را خارج می‌کنند. سازها هم دارای لهجه خاص خودشان هستند. کمانچه باید صدای کمانچه بدهد.

با این روند آینده موسیقی را چطور ارزیابی می‌کنید؟

ما باید مراکز تدریس سلامت موسیقی را گسترش دهیم. متاسفانه همه مراکزی که خصوصی تدریس می‌کنند دارای صلاحیت نیستند. باید کارشناسی شود و به کسانی مجوز داده شود که صلاحیت این کار را داشته باشند. ما یک سالن کنسرت نداریم. تالار وحدت سالن اپرا است در نتیجه سالن‌های کنسرت باید در تهران و شهرستان‌ها بسازیم.

نظرتان درباره موسیقی‌های دیگر چیست؟

به طور کلی من با تمامی موسیقی‌ها موافق هستم. هنر باید پیام داشته باشد و سالم باشد. ما اقشار مختلف داریم یعنی کارمند، کارگر، مهندس، دکتر و..... داریم. جهان بینی این افراد متفاوت است در نتیجه خاستگاه‌های هنری متفاوتی هم دارند. همه حریم و حرمت دارند و باید موسیقی درست ارائه دهیم. موسیقی باید پیام انسانی و عاطفی داشته باشد. کار هنر این است که انسان را به تعالی برساند.

حرف پایانی....

به هنرمندان رسیدگی کنند. هنرمند پول نمی‌خواهد بلکه حرمت می‌خواهد. هنرمند مانند یک چشمه است و اگر از آن برداشت نکنیم می‌خشکد. هنرمند نیاز به گوش مخاطبان دارد. یک اجتماع باید دارای هنر ناب باشد.