سرویس موسیقی هنرآنلاین: آلبوم تصویری "فرمهای بیپایان" با اجرای رضا علیآبادی پژوهشگر، آهنگساز و نوازنده تنبور بهتازگی از سوی نشر انجمن موسیقی ایران روانه بازار نشر موسیقی شده و همزمان کتاب "از نظم تا مقام" نوشته او از نشر بنیاد رودکی نیز منتشر شده است.
علیآبادی فعالیت در حوزه موسیقی را از اواسط دهه 1370 بهطور غیررسمی شروع کرد. حضور در یک اجرای دونوازی در کاخ سعدآباد در اواخر دهه 1380، نقطه عطف اجراهای بعدی او شد. علیآبادی پس از چند سال وقفه از سال 1394 فعالیتهای خود را بهطور جدی از سر گرفت و از آن زمان تاکنون هر سال حداقل دو اجرا در قالب دو یا سهنوازی برگزار کرده که این اجراها بیشتر بر بداههنوازی متمرکز بوده است.
از علیآبادی پیش از این دو کتاب تخصصی "مقامهای تنبور" و "چهل تمرین انگشتگذاری برای تنبور" نیز منتشر شده است. به بهانه انتشار آلبوم "فرمهای بیپایان" و کتاب "از نظم تا مقام" در هنرآنلاین میزبان این موزیسین شدیم.
آقای علیآبادی، لطفاً در ابتدا کمی از پیشینه فعالیتتان در حوزه موسیقی بگویید.
من لیسانس معماری و لیسانس موسیقی دارم و ساز زدن را از سال 75 شروع کردهام. تاکنون سه کتاب در مورد تنبور نوشتهام که یکی از آنها کتاب "مقامهای تنبور" است که تمرکز آن روی آوانگاری مقامهای تنبور است. پس از آن کتاب "چهل تمرین انگشتگذاری برای تنبور" را منتشر کردم و کتابی سومی که از من منتشر شده است کتاب "از نظم تا مقام" است که به تجزیهوتحلیل مقامها میپردازد. در حوزه نشر هم یک سیدی از ماهور به نام "نظمهای تنبور 1" منتشر کردهام که احتمالاً 2 و 3 آن هم منتشر میشود. حدود 14-15 سال سابقه تدریس دارم و عضو خانه موسیقی هم هستم. سازی که در آموزشگاه تدریس میکنم تار است و ساز تخصصی خودم تنبور. ضمن این که ساز دف هم تدریس میکنم. یک سری سلسله کنسرت بداههنوازی داشتیم که دو یا سه نفری اجرا میکردیم. زمانی که من کارم را شروع کردم کسی نبود کنسرت دونوازی با تنبور بگذارد. حتی کنسرتی که در مردادماه در تالار رودکی برگزار کردم کنسرت تکنوازی تنبور بود.
چرا هم لیسانس معماری گرفتید و هم لیسانس موسیقی؟
این دو با هم تناقض ندارند چون هر دوی آنها هنر هستند. سالها قبل چیزی بین هنرمندان به نام جهان شمولی وجود داشت که الآن از بین رفته است. آن جهان شمولی به این معنا بود که یک هنرمند اگر موزیسین است باید کمی معماری و شعر هم بداند. این چند بُعدی بودن باعث میشد که هنرمندان بروند حوزههای دیگر را هم یاد بگیرند و درک کنند. ضمن این که یک جهان شمولی به شما میدهد تا یک کاری انجام بدهید که دیگران انجام ندادهاند یا اصلاً به آن فکر نمیکنند. واقعاً از هیچ نوشتن کار پیچیده و سختی است. من از بچگی ساز میزدم و از آنجا که درسم خوب بود معماری هم خواندم. پس از این که لیسانس معماری گرفتم احساس کردم آکادمیک خواندن موسیقی هم میتواند به من کمک کند و به همین خاطر به دانشگاه رفتم. دانشگاه کمک زیادی به من کرد تا در این حوزه چیزهای زیادی یاد بگیرم.
قبل از این که رشته موسیقی بخوانید نوازنده بودید؟
بله، من قبل از دانشگاه یک نوازنده حرفهای بودم و اجراهای متعددی برگزار کرده بودم.
معتقد بودید که موسیقی را حتماً باید بهصورت آکادمیک بخوانید؟
من سابقه نوازندگی زیادی داشتم و حتی آهنگ ساخته بودم. یک سری درسها و بحثهای تخصصی وجود داشت که من آنطور بایدوشاید به آنها تسلط نداشتم. اگر من قبل از این که نوازنده میشدم به دانشگاه میرفتم ممکن بود با این زاویه دید به دانشگاه نگاه نمیکردم ولی من به این نیت به دانشگاه رفتم تا آن چیزهایی که بلد بودم را بتوانم تکمیل کنم. یعنی من به خاطر مدرک به دانشگاه نرفتم چون من یک مدرک لیسانس معماری داشتم و نمیخواستم لیسانس دیگری بگیرم. شما در دانشگاه با آدمها و استادان مختلفی آشنا میشوید و در یک محیط متفاوت قرار میگیرید.
چرا ساز تنبور را انتخاب کردید؟ اصالتاً کرد هستید؟
من خودم تهران به دنیا آمدهام ولی اصالت چند نسل قبل من کرد است. تنبور سازی بود که من از دو سه سالگی میدیدم که اطرافیانم میزنند. بهواسطه دوستان پدرم و استادم آقای سید احمد حسینی، کلاس استادان بسیار خوب قدیمی ازجمله استادان طاهر یارویسی، سید منصور یاری، سید امرالله شاه ابراهیمی و سید خلیل عالینژاد را در سنین بسیار کم تجربه کردم و یا حداقل شانس داشتم که آنها را از نزدیک ببینم و ساز زدن آنها را تماشا کنم. همه اینها در این که بتوانم کتاب بنویسم و کنسرت بگذارم تأثیرگذار بوده است.
در حال حاضر جایگاه تنبور را کجا میبینید؟
سالهایی که ما ساز زدن را شروع کردیم فضا کمی بستهتر بود و ساز تنبور بسیار مهجورتر بود. واقعاً کسی نمیدانست تنبور چیست، در حالی که ساز تنبور یک ساز مرجع است. در چند سال اخیر فضا بازتر شده و تنبور مخاطبان بیشتری پیدا کرده است و راه دارد که کلاسیک و دانشگاهی شود. اصلاً یکی از دلایلی که من تألیف کتاب را شروع کردم این بود که بگویم تنبور را میتوانیم بهعنوان یک ساز در دانشگاهها معرفی کنیم. سعی کردهام این گام را بردارم تا هنرجوها بیایند این ساز را بهصورت آکادمیک یاد بگیرند. شاید تعداد کسانی که تنبور را آکادمیک یاد گرفته بودند بسیار محدود بود. تقریباً هر موزیسینی میتواند چهار بُعد را دنبال کند. یعنی هم میتواند مدرس و سولیست باشد و هم مؤلف و آهنگساز. هرچند بسیار سخت است ولی من تقریباً سعی کردهام هر چهار بُعد را با هم پیش ببرم. بابت هیچکدام از پروژههای من هیچ حمایتی از سوی ارگانهای دولتی صورت نگرفته است. نمیخواهم از پروژههای خودم تعریف کنم ولی واقعاً پروژههای کمی نبودند. بابت هر چیزی که میگویم سند رو میکنم. مثلاً قبل از کتاب "مقامهای تنبور" من هیچ کتاب آوانگاری تنبور وجود نداشته است. من با چنگ و دندان این کتابها و سیدیها را منتشر و کنسرتهایم را برگزار کردهام.
بر چه اساسی میگویید ساز تنبور میتواند بهعنوان یک ساز کلاسیک منبع معرفی شود؟
سازهای محلی ما مثل تنبور و دوتار چون هیچ کار تخصصی نوشتاری روی آنها انجام نشده یا کمتر انجام شده است و بهراحتی از آنها میگذرند. حتی یک مصاحبه از همکارانم خوانده بودم که گفته بود تنبور چیزی ندارد. من در کتاب سوم همان کاری را که در مورد سازهای کلاسیک کردهاند به شکل خودش برای تنبور پیاده کردهام. وقتی تنبور مبانی نظری دارد پس میتوانیم آن را هم در دانشگاه درس بدهیم. پیش از من کسی مبانی نظری تنبور را مکتوب و تجزیهوتحلیل نکرده بود. مبانی نظری تنبور وجود داشته ولی یا نوشته نشده یا با این دقت به آن نگاه نشده است. این که شما تلاش کنید و چند سال وقت بگذارید تا هر کدام از این کتابها را بنویسید یک کار منحصربهفرد است. من از تمام خبرگزاریها گله دارم. چطور میشود یک کار فیک دسته چهارم اینقدر توی بوق و کرنا بشود که همه ریزودرشت آن را ببینند ولی از طرفی یک کتاب پژوهشی در این بُعد انجام شود و 90 درصد خبرگزاریها ندانند این کتاب چیست. چرا هیچ خبرگزاری گوشش تیز نمیشود که بگوید چنین کتابی منتشر شده است. اگر یک خواننده پاپ بیاید کنسرت بگذارد تمام خبرگزاریها آن کنسرت را پوشش میدهند ولی فکر میکنید برای رونمایی کتاب من چند خبرگزاری میآید؟ من از الآن به شما میگویم هیچ رسانهای نمیآید.
شاید دوری خود برخی از هنرمندان باعث شده که چنین اتفاقی بیفتد.
به نظرم میتواند کمی تیزهوشی از طرف خود خبرگزاریها باشد. من متن خبر را برای آنها میفرستم که رونمایی از کتاب تجزیهوتحلیل ساز تنبور است. خبرگزاریها با یک جستوجو ساده میتوانند متوجه شوند که ما در 10 سال گذشته یک چنین چیزی اصلاً نشنیدهایم. بنابراین چیزی در آن مراسم وجود دارد. گاهی میشنویم که خبرگزاریها میگویند سطح کنسرت برخی از هنرمندان پایین آمده است ولی خودشان همان کنسرتها را بولد میکنند. اگر بیایند کنسرتها و نشستهای تخصصی را بولد کنند تمام آن فیکها پایین میریزند. من نمیتوانم بیشتر از یک حد به خبرگزاریها بگویم که بیایند نشستها و کنسرتهای من را پوشش بدهند. خودم جلسه نقد و بررسی میگذارم. مثلاً از سه استاد دانشگاه دعوت کردم که بیایند آزادانه کتابهای من را نقد کنند چون نقد آنها سازنده است. حرف همیشه باد هوا است ولی مکتوبسازی قابلیت این را دارد که نقد شود. شما اگر یک سگ بنا قرار بدهید دیگران میتوانند آن را اصلاح کنند. همیشه در طول تاریخ هم همینطور بوده است.
آیا از کتاب "از نظم تا مقام" شما میشود بهعنوان دروس دانشگاهی استفاده کرد؟
اگر نخواهم اسم آن را خودبینی بگذارم، قطعاً میتواند کتاب دانشگاهی شود. در کتاب "از نظم تا مقام" مقامها را از نظر محتوایی بررسی کردهام و از نظر محتوایی آنها را به سه قسمت تقسیمبندی کردهام. مقامهای مجازی، نتهای اصلیشان را از سازهای دیگر وام گرفتهاند و بسط و گسترش دادهاند. من نیز در این کتاب آوردهام که اینها فرمهای چندبخشی هستند. همان فرمهایی که در آهنگسازی غربی داریم. البته ما خودمان هم آن فرمها را داشتهایم. علاوه بر این، در کتاب "از نظم تا مقام" در مورد این مسئله صحبت کردهام که مقام یا نظم در تنبور چطور شکل میگیرد. راجع به این مسئله نوشتهام که یک سری از مقامهای تنبور دارای آرایش هجایی هستند. چیزی که در سالهای اخیر بهغلط اینها را ادوار میخوانند. فصل آخر این کتاب در مورد از نظم تا دستگاه است. کتاب من بهجای 71 صفحه میتوانست 400 صفحه باشد. اعتقاد دارم که ما همیشه نباید در مصرف آب و برق صرفهجویی کنیم، بلکه یک هنرمند باید از وقتش هم صرفهجویی کند و یا اگر مؤلف است از کاغذ هم صرفهجویی کند. کدام ناشر حاضر میشود یک کتاب 400 صفحهای را با این وضع کاغذ چاپ کند؟ اگر هم ناشر آن را چاپ میکرد، چه قدرت خریدی وجود داشت که مردم بیایند آن کتاب را با قیمت 200-300 هزار تومان بخرند؟ من یک ردپاهایی در کتاب گذاشتهام که علاقهمندان بدانند چنین کارهایی را میتوانند انجام بدهند. برعکس عده زیادی که دوست دارند کتابهای حجیم بنویسند دوست دارم کتابهای جمع و جورتر بنویسم تا کاربردی باشد.
با توجه به این که گستردگی مقامها زیاد است، آیا این کتاب 70 صحفهای توانسته حق مطلب را ادا کند؟
بله، بهغایت توانسته حق مطلب را ادا کند. عادت دارم که مطالب را به خلاصهترین شکل ممکن به یک آدمی که یک سری مبانی میداند را برسانم.
در مورد آلبوم "فرمهای بیپایان" بگویید.
"فرمهای بیپایان" یک کنسرت بداههنوازی بود که در سالهای دور آرزوی من بود. علاقه وافری به تکنوازی داشتهام و دارم. اوایل دهه 80 دوست داشتم که بهتنهایی روی سن ساز بزنم ولی خام و جوان بودم. آرزویم بود که یک روزی بتوانم این کار را انجام بدهم. کارم را با دو یا سهنوازی شروع کردم تا این که تصمیم گرفتم این تابویی که در ذهنم وجود دارد را بشکانم و با تمام سختیها تنها روی سن بروم. در آن کنسرت تمام محصولات 24-25 سال ساز زدنم را اجرا کردم. جالب است که آن کنسرت مثل کنسرتهای قبلی سولد اوت شد ولی پوشش داده نشد که چرا یک کنسرت تکنوازی تنبور سولد اوت میشود؟ چرا کنسرتهای قبلی این آدم سولد اوت شده است؟ صدای هیچکس درنیامد. این موضوع برای من بسیار جالب است. آن کنسرت به خود من هم چسبید. من از ریزترین جزئیات تا انتهای کنسرت را خودم برنامهریزی و کنترل میکردم. وقتی کنسرت تمام شد پیامهای مختلفی به من دادند. یک نفر نوشته بود من ماشین خودم را در پارکینگ رودکی جای گذاشتهام و دارم به خانه برمیگردم. یک نفر دیگر هم نوشته بود که من اسنپ نگرفتم و همچنان در خیابان هستم. من خودم هم در خیابان بودم. یک نفر از هنرجویانم برای حمایت از من چند نفر از دوستانش که اصلاً موسیقی کلاسیک هم گوش نداده بودند را آورده بود. یکی از آنها میگفت من در کنسرت داغ شده بودم و گریه میکردم. آنقدر آن پیامها برای من جالب بود که تمام طول شب را بیدار ماندم و نخوابیدم. فردای آن روز با انجمن موسیقی صحبت کردم و گفتم میخواهم سیدی این کنسرت را منتشر کنم چون دوست دارم ماندگار شود. آلبوم "فرمهای بیپایان" اینطور بود که متولد شد.
تا آخر سال برنامه کنسرت دیگری هم دارید؟
معمولاً هر سال دو اجرای بداههنوازی میگذاشتم ولی امسال به خاطر این که دو کتاب منتشر کردم و یک کنسرت هم در تالار رودکی گذاشتم احساس میکنم خسته هستم. کتاب "چهل تمرین انگشتگذاری برای تنبور" خردادماه منتشر شد ولی در این فاصله چاپ اول آن به اتمام رسیده است. من این قول را به همه دادهام که در چاپ بعدی آن در ماه آینده یک سیدی تصویری هم بگذارم و به همین خاطر درگیر فیلمبرداری آن هستم. بنابراین فکر نمیکنم که بتوانم امسال دوباره کنسرت بگذارم. من وقتی هیچ حمایتی نمیبینم انگیزهام کم میشود. در حال حاضر به خاطر موضوعاتی که گفتم خستهترین روزهای زندگیام را دارم طی میکنم. عوامل زیادی وجود دارد که باعث میشود من دلسرد شوم ولی من آدم دلسردبشویی نیستم و فقط به دلیل تعدد کارهایی که دارم فعلاً تصمیم ندارم کنسرتی برگزار کنم، وگرنه اگر بخواهم کنسرت برگزار کنم هیچکس نمیتواند جلوی من را بگیرد. در حال حاضر که با شما صحبت میکنم هیچ قصدی برای اجرای کنسرت تا آخر امسال ندارم.
آلبوم هم نخواهید داشت؟
هنوز قطعی نیست ولی ممکن است "نظمهای تنبور 2" هم امسال منتشر شود.
فکر میکنید در بحث آموزش تنبور نسبت به سالهای گذشته پیشرفتی حاصل شده است؟
یک نقص بزرگی که وجود دارد این است که یک سری از همکاران دارند با سیستم 30-40 سال پیش کار میکنند. اگر ما بخواهیم با همان روال درس بدهیم تقریباً از هر 50 نفری که میآیند حتی یک نفرشان هم نمیتواند درستوحسابی یاد بگیرد. این کمبود آموزش بهغایت حس شده است. یکی از دلایلی که من به سراغ تألیف رفتهام همین موضوع بوده است. من یک متد آموزش هم دارم که 14 سال برای آن زحمت کشیدهام. کتابهای مکتوب و مبانی نظری تنبور کم است. تعدادی از مدرسین تنبور به خاطر این که تحصیلات آکادمیک ندارند یک سری چیزها را نمیدانند. ما در آموزش تنبور بهغایت مشکل داریم. من سه چهار روز در هفته از صبح تا شب درس میدهم و کلاسهایم جای خالی ندارم. برخی از افراد به من میگویند ما یک سال کلاس تنبور رفتهایم ولی هیچی یاد نگرفتهایم. من به آن کسانی که به این افراد آموزش دادهاند میگویم که شما عشق این افراد را کور کردهاید و انگیزه آنها را سوزاندهاید. دزدی حتماً اینطور نیست که شما از دیوار یک نفر بالا بروید. کشتن حتماً قتل نفس نیست. کشتن عشق آدم به هنر هم جوری قتل محسوب میشود. همه ما انتقاد میکنیم که چرا همه چیز خوب نیست؟ گاهی خوب است که اگر یک سوزن به کسی میزنیم یک جوالدوز هم به خودمان بزنیم که ما هم مدرس هستیم. ما اگر کارمان را خوب انجام بدهیم میتوانیم به دولت رو کنیم و بگوییم شما چرا کاری انجام نمیدهید؟ به نظرم همه چیز از خود ما شروع میشود. من حداقل زور زدهام که خوب درس بدهم و چیزی کم نگذارم. ساعت کلاسهای همه نیم ساعت است ولی کلاسهای من یک ساعتی است. مشخصات تمام شاگردانم را میدانم و همه را دقیق میشناسم. این مسائل انرژی وحشتناکی از من میبرد. فکر میکنم یک معلم وقتی چنین چیزهایی را از شاگردانش نداند نمیتواند با یک چوب همه را براند. من اولین چیزی که از شاگردانم میپرسم این است که حالتان خوب است؟ زندگیتان خوب است؟ شما باید روحیات، اخلاقیات و احساسات طرف آشنا شوید و بعد با او ارتباط برقرار کنید و موسیقی را به او درس بدهید. حالا ما چند مدرس اینطوری داریم که دلش به حال مردم بسوزد؟
چقدر در نوازندگی به متدهای جدید نوازندگی اعتقاد دارید؟ یک عده میگویند روشهای سینهبهسینه را باید تدریس کنید و یک عده میگویند باید از متدهای جدید استفاده کنید.
من ترجیحی درس میدهم. اینطور نیستم که یا از اینور بودم بیفتم یا آن ور بوم. یک هنرمند در وهله اول گوشش اهمیت دارد که بشنود. من نمیگذارم که هنرجویانم فقط نت بزنند. نت را جداگانه درس میدهم. پس از مدتی هنرجویانم هم گوش خوبی پیدا میکنند و هم نتخوانی خوبی دارند. این مسئله باعث میشود که آنها نقص نداشته باشند. هرچند شاگردانی وجود دارند که مقاومت میکنند و مثلاً میگویند ما فقط میخواهیم از نت یاد بگیریم ولی اگر به خودم باشد هر دوی آنها را آموزش میدهم. روشی که من درس میدهم تلفیقی از روشهای قدیمی و جدید است.