سرویس معماری هنرآنلاین: شهاب‌الدین ارفعی، از جمله معمارانی است که عضویت در انجمن مفاخر معماری ایران، موسسه فرهنگی ایکوموس ایران، شورای گروه معماری جامعه مهندسان مشاور ایران و ... را در کارنامه کاری خود دارد. او که تاکنون سرپرستی پروژه‌های مختلفی را بر عهده داشته است، بیشتر بر حوزه ساخت مساجد تمرکز دارد. ارفعی معتقد است، معماری ایرانی صرفاً با عناصر ظاهری تعریف نمی‌شود و نیازمند نگاهی درونی و یک جوهره در اندیشه و تفکر است. آنچه در ادامه می‌خوانید، گفت‌وگوی هنرآنلاین با این معمار و استاد دانشگاه است.

 

اجازه دهید بحث را از نحوه ورود شما به عرصه معماری آغاز کنیم. اساساً چطور شد که شما معماری را انتخاب کردید و وارد این رشته شدید؟

حقیقت این است که اگر این موضوع را، شخصی به خودم توضیح می‌داد، برایم جذاب بود زیرا واقعاً نمی‌دانم چه اتفاقی رخ داد و مرا به این مسیر کشاند. البته من در رشته‌های دیگر نیز تحصیل کرده‌ام اما عاقبت به معماری رسیدم. البته ناگفته نماند که من در دوره دبیرستان به معماری علاقه‌ داشتم به همین خاطر در ایام فراغت به پروژه‌های مختلف سر می‌زدم و کنجکاوی می‌کردم تا چیزی یاد بگیرم. خوب که فکر می‌کنم، می‌بینم، این علاقه در من وجود داشت تا این‌که در سال 1358 وارد دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران شدم. خوشبختانه دوره‌ای که من در دانشکده هنرهای زیبا تحصیل می‌کردم، دانشجوها و استادهای خوبی نیز در آنجا حضور داشتند.

چه شد که پس از فارغ‌التحصیل شدن به شکل تخصصی وارد حوزه ساخت مسجد شدید و بیشتر به این موضوع توجه کردید؟ آیا این از علاقه شخصی شما نشأت گرفته است؟

ببینید، برای یک معمار که بخواهد تألیف کند، مسجد می‌تواند زمینه بسیار جذابی باشد؛ زیرا مسجد این اجازه را به معمار می‌دهد که فراتر از یک ساختمان با یک کاربری تعیین‌شده انعطاف‌ناپذیر، پیش برود و آزادی عمل بیشتری داشته باشد. ضمناً مخاطب مسجد نیز طیف گسترده‌تری را شامل می‌شود. در واقع ما یک واحد مسکونی را برای یک تعداد مشخصی طراحی می‌کنیم تا در آن زندگی کنند؛ اما یک مسجد را برای مخاطب بسیار گسترده طراحی می‌کنیم؛ مخاطبانی که هم شامل افرادی می‌شوند که به مسجد می‌روند و آنجا نماز می‌خوانند و هم کسانی که به‌عنوان رهگذر از کنار آن عبور می‌کنند و مسجد را به‌عنوان یک بنای متفاوت می‌بینند و امیدواریم از حجم و نمای آن لذت ببرند. ما ساختمان‌های اداری و مسکونی را در کنار هم داریم و بعد به یک مسجد می‌رسیم که به یک‌باره این ریتم را می‌شکند و شاخص می‌شود و حرف دیگری می‌‌زند. همه این‌ مباحث در کنارهم، مسجد را به یک موضوع جذاب تبدیل می‌کند.

شهاب الدین ارفعی

اشاره فرمودید که مسجد اجازه تألیف را به شما می‌دهد و دست‌های شما را برای طراحی باز می‌گذارد، در حالی‌که من فکر می‌کردم مسجد فرمت مشخصی دارد که همیشه به همان شکل است و انگار دست معمار بسته است و او باید سنت‌های گذشته را دنبال کند. تا جایی که من می‌دانم، مساجدی که بدون گنبد و مناره بوده‌اند، در فرم مورد پذیرش قرار نگرفتند و ما مدام همان شکل اجرا را تکرار می‌کنیم. با این وجود آیا می‌شود گفت دست معمار در طراحی باز است و به او امکان یک تألیف متفاوت را می‌دهد؟

من در این مورد مانند شما فکر نمی‌کنم. شما اگر با مسجد دیالوگ پیدا کنید و وارد آن شده و با آن یکی شوید، زمینه بسیار گسترده‌ای را دریافت می‌کنید. عبدالواحد الوکیل، یکی از معمارانی است که مساجد بسیار خوبی ساخته است. او می‌گوید المان‌هایی که یک مسجد را می‌سازند آن‌قدر تعریف شده و تکراری هستند که همه آن‌ها را درک می‌کنند؛ اما معمار می‌تواند با این المان‌ها، ترکیب‌بندی متفاوتی را ایجاد کند. یعنی می‌تواند بی‌نهایت فرم جدید را برای ما خلق کند. این مبحث با احجامی که بیشتر از مکعب و مستطیل یا احجام راست‌گوشه ناشی می‌شوند و کنار هم مرتب و منظم شکل می‌گیرند، متفاوت است. مسجد به ما وسعت اقدام بزرگ می‌دهد و برای طراحی که آن را درک کند و به آن بپردازد، می‌تواند یک موهبت باشد.

آیا منظورتان این است که الزاماً در خود فرم نباید به تفاوت‌ها توجه کرد و در جزئیات و زبان درونی بنا باید به تفاوت‌های مساجد در دوره‌های مختلف نگاه کرد؟ به هر حال در نگاه مخاطبی که تخصص زیادی در معماری ندارد، مساجد تقریباً شبیه یکدیگر هستند. تفاوتی که شما به آن اشاره می‌کنید از کدام بُعد قابل درک است؟

شاید شما همه مسجدها را ندیده‌اید! همه آدم‌های چینی و ژاپنی یک جور به چشم‌ ما می‌آیند اما آن‌ها با یکدیگر فرق می‌کنند. می‌خواهم بگویم در مورد مسجد هم این‌طور نیست و یک تنوع بی‌نظیر و در کنار آن یک قانون‌مندی بی‌نظیر در مسجدها وجود دارد. تفاوت‌هایی که می‌گویم زیاد به جزئیات هم ربطی ندارد و اتفاقاً به نظرم به کلیات، پلاستیک فرمی و حجم بیرونی که خودش را معرفی می‌کند مرتبط است.

شما به برقراری دیالوگ بین معمار و بنا اشاره کردید. این دیالوگ نتیجه چیست؟ چطور می‌شود که شما به یک دیالوگ مشخص در مسجد دست پیدا می‌کنید؟ آیا این نوع برخورد، نگاه روان‌شناختی یا جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی در دل خود دارد؟

ما اگر بخواهیم یک طراحی مناسب داشته باشیم باید یک درک عمیق نسبت به کاری که می‌خواهیم انجام دهیم به دست بیاوریم و آن را به نحو دیگری ببینیم. البته این نگاهی که به آن اشاره کردم، خاص مسجد نیست و در مورد هر موضوعی در طراحی مطرح است. معتقدم شما وقتی مشغول یک پروژه‌ هستید آن را باید مانند فرزند خودتان ببینید. طبیعتاً این توجه و دقت در هر موضوعی که بیش از فاکتورهای عملکردی، به ورای خود می‌پردازد، بیشتر و مهم‌تر می‌شود و نگاه شما هم بیشتر در آن دخیل می‌شود. ضمن این‌که مسجد یک بنای خاص است که صرفاً برای راحتی فیزیکی ما نیست و فاکتورهای دیگری هم در آن دخیل است که می‌تواند معمار را راهنمایی کند.

شهاب الدین ارفعی

مسجد سایه خوش- روستای سایه خوش- استان هرمزگان

اغلب دیده‌ایم که مسجد برای کسانی که مسلمان نیستند و شاید هیچ درکی از قوانین اسلامی ندارند، هم نظیر مسلمانان و حتی بیشتر لذت‌بخش و حاوی پیام آرامش است. نمونه این نوع نگاه را بسیار در مسجد شیخ لطف‌الله اصفهان دیده‌ایم که توریست‌ها در آن احساسی ماورایی دارند. به نظر شما چطور می‌شود که یک مسجد یا یک بنا در یک دورانی مربوط به قرن‌های گذشته است و می‌تواند تا این حد زبان گسترده‌ای را به دست آورد که حتی در قرن حاضر نیز با عموم مخاطبین به لحاظ احساسی ارتباط برقرار کند. نکته دیگر اینکه چه چیزی در معماری امروز ما نیست که این زبان را در بناها شاهد نیستیم؟

من می‌خواهم فرمولی که شما بیان کردید را یک مقدار عوض کنم. ببینید، اگر یک مسجد نتواند آن حالت و احساس راحتی را برای مخاطب فراهم کند، به نظرم اصلاً مسجد نیست، بلکه ساختمانی است که به اشتباه ساخته شده است.

خوب این احساس خوب، حاصل چیست؟

من این را نمی‌توانم تعریف کنم. این را از من نپرسید.

آیا می‌شود گفت این احساس ناشی از نگاه سمبلیکی است که عموماً در مساجد وجود دارد؟

اگر بحث احساس نوستالژیک باشد، این اتفاق نباید برای یک آدم روس بیفتد اما او هم در مسجدهای خوش‌ساخت احساس خوبی پیدا می‌کند. ضمن این‌که وقتی من و بسیاری از مسلمانان هم، وقتی به یک کلیسای باشکوه می‌رویم که متعلق به دوران گوتیک است، همین احساس را تجربه می‌کنیم. یعنی یک وجه و نماد مشترک در این نوع بنا‌ها وجود دارد که شاید دانش من اجازه تعریف آن را نمی‌دهد اما حتماً یک موضوعی در این بناها وجود دارد.

فکر می‌کنید آیا لازم است و می‌توانیم مساجد را بر مبنای دنیای امروز تغییر دهیم؟

حتماً. ما هر چیزی را می‌توانیم بر مبنای دنیای امروز تغییر دهیم. خود من در بسیاری از پروژه‌ها سعی کرده‌ام، این کار را انجام دهم و فکر می‌کنم در یک بخش‌هایی نیز موفقیت‌هایی داشته‌ام. البته این حرف باید در طول زمان توسط افراد مختلف قضاوت شود؛ اما به هر حال من خودم از کارهایی که انجام داده‌ام، راضی و خوشنود هستم.

شهاب الدین ارفعی

یکی از عناصر بسیار مهم که در مساجد می‌بینیم، تزئینات آن‌ها مانند کاشی‌ها، گچ‌بری‌ها و... است. به نظر می‌رسد که این هنرها پا به پای معماری حرکت نکرده‌اند به همین خاطر شاهدیم که هنوز در دنیای مدرن امروز نیز از همان تزئینات و رنگ‌بندی‌ها استفاده می‌شود. اگر قرار باشد که به سمت مدرنیزه حرکت کنیم، آیا لازم است به این گزینه فکر کنیم که این هنرها هم نیاز به تغییر دارند؟

مسلماً. هر چیزی که با زمان حرکت نکند می‌میرد، اما من با شما هم عقیده نیستم که المان‌ها و تزئینات مساجد حرکت نکرده‌اند و مانده‌اند. به اعتقاد من این‌ها حرکت کرده‌اند و عوض شده‌اند و شاید ما خصوصیات یا تغییرات‌شان را نمی‌شناسیم. هنری که در دوره سلجوقی وجود دارد و بعد یک جایی تبدیل به هنر تیموری می‌شود، بسیار با یکدیگر متفاوت هستند. هنر صفویه و قاجار نیز متفاوت است. فکر می‌کنم منشأ سؤال شما آنجاست که ما در بسیاری از مواقع ندانسته هر چیزی که خوش‌مان می‌‌آید را بدون اندیشه و دقیقاً مانند عکس به در و دیوار می‌چسبانیم، بدون این‌که به شأن نزول‌ آن فکر کرده باشیم و بدانیم فلسفه وجودی آن چیست. اگر این اتفاق بیفتد من صد درصد با شما هم‌عقیده می‌شوم؛ اما من بسیاری از معماران را می‌شناسم که تلاش می‌کنند، نگاهی متفاوت را دنبال کنند و چنین کار سطحی و بی‌معنایی را انجام ندهند.

تا به حال اتفاق افتاده است که ارتباط خاصی بین هنرمندانی که در حوزه هنرهای سنتی مانند کاشی‌کاری و گچ‌بری کار می‌کنند با معماران، در راستای تغییر نگرش‌ها و مدرن شدن مباحث شکل گرفته است؟ منظورم این است که به نظر شما چه اتفاقی باید بیفتد که این دو هنر بتوانند با یکدیگر حرکت کنند و ما بتوانیم هنرهای اصیل و گذشته کشورمان را با نگاه مدرن پیوند دهیم؟

من نمی‌توانم جواب این سؤال بدهم اما نکاتی را می‌گویم که امیدوارم کسی از این نکات نرنجد. نخست این‌که من افراد زیادی را در حرفه معماری نمی‌شناسم که سنجیده عمل کنند. متأسفانه کیفیت آموختن یا دانشی که ما در هر حوزه‌ای داریم زیاد عمیق نیست و عمل کپی کردن که در همه حوزه‌ها انجام می‌شود، در زمینه‌های هنری هم اتفاق می‌افتد و این طبیعتاً می‌تواند لطمه زیادی به معماری ما بزند زیرا در چنین حالتی درک موضوع، شکل نمی‌گیرد و صرفاً فرم منتقل می‌شود. متأسفانه گرته‌برداری‌های نامناسب که با اندیشه توأم نبوده است یکی از مهم‌ترین مسائلی است که به معماری و آرایه‌های معماری امروز ما، آسیب می‌زند.

آیا این مسئله فقط در میان معماران نسل جدید وجود دارد یا معمارانی که اولین نسل‌های آکادمیک معماری بودند هم دچار این مسئله هستند؟

من در دانشکده هنرهای زیبا درس خواندم که آن را خیلی دوست دارم و نسبت به آن تعصب دارم اما واقعیت این است که دانشکده هنرهای زیبا هیچ‌وقت نتوانست معماری ایرانی را، آن طوری که شایسته است به همه عرضه کند. شاید کسانی که معماری ایرانی را آموخته‌اند، خودشان رفته‌اند و آن را پیدا کرده‌اند. معماری ملی ما در حقیقت در دست دانشگاهی‌ها نبود، بلکه دست استادکارهایی بود که آدم‌های ارزشمند و دانایی بودند و خیلی از آن‌ها هنوز هم هستند و کار می‌کنند اما هیچ‌وقت بین آن‌ها و دانشگاهی‌ها پیوندی برقرار نشد. شاید گرفتاری ما این است که هیچ‌کدام از این‌ها یکدیگر را قبول نکردند. بنابراین حتی وقتی این دو را تلفیق کردند، نتیجه، آنی نشد که باید می‌شد زیرا تلفیق با همدلی متفاوت است. در واقع آن‌ها به جای اینکه خودشان با هم همدل شوند و یک اتفاقی را ایجاد کنند، آن‌ها را کنار هم گذاشتند و به زور به هم نزدیک کردند که این اتفاق نامناسبی بود. من فکر می‌کنم نظام آموزشی ما با تعمق بیشتری می‌توانست زمینه را برای درک متقابل این دو گروه فراهم کند. 

به نظر شما در دنیای مدرن امروز که حرکت به سمت جهانی شدن است، آیا اساساً امکان دارد که ما معماری محلی و با هویت ایرانی داشته باشیم؟ اساساً به نظر شما معماری ایرانی باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد؟

ما قبل از هر چیزی باید ببینیم معماری ایرانی چیست که اگر این را مستقیماً از من بپرسید حتماً جواب من این است که نمی‌دانم! من هنوز یک مفهوم و تعریف دقیق از این قضیه را دریافت نکرده‌ام و طبیعتاً پاسخی برای شما ندارم.

شهاب الدین ارفعی

آیا دلیل این امر کمرنگ بودن فعالیت نظریه‌پردازان یا نگاه فلسفی است که تألیفاتی در این زمینه انجام نگرفته است؟

به طور حتم ما چهره‌های اندیشمندی در این عرصه داریم اما مشکل اینجاست که هرشخص تعریف خود را از معماری ایرانی دارد و ارائه می‌کند. ما کتاب‌های زیادی در این حوزه داریم اما مسئله اصلی تفاوت نگاه مردم کوچه و بازار با کسانی است که فعالیت آکادمیک انجام می‌دهند. هر شخصی با ذهنیت خود فکر می‌کند که می‌تواند با یک سری المان یک پروژه را تبدیل به اثری با تم معماری ایرانی کند، در حالی‌که این‌طور نیست و برای ارائه چنین دیدگاهی یک جوهره لازم است. این جوهره باید در کل ذرات یک مجموعه قابل ملاحظه و قابل دیدن باشد زیرا در غیر این صورت چنین اتفاقی رخ نمی‌دهد. من اخیراً با دوستانی برخورد کردم که مثلاً می‌گفتند پنجره‌های یک ساختمان را قوس بگذاریم تا اسلامی ایرانی ‌شود. این بدترین روشی است که می‌توان به معماری پرداخت! یک پنجره چطور می‌تواند با یک قوس، کانسپت و همه چیز یک ساختمان را عوض کند؟ می‌خواهم بگویم با کیفیتی که لازم بوده به این قضیه پرداخته نشده است. یک معماری ایرانی می‌تواند به مسائل مختلفی عطف نظر داشته باشد. مباحثی نظیر اقلیمی که بنا در آن پدید آمده، فرهنگی که پیرامون آن بوده، سابقه‌ تاریخی و مسائل دیگر در این عرصه بسیار مهم هستند. من شخصاً نسبت به کسانی که تنها حرف می‌زنند و تئوری مطرح می‌کنند اما هیچ کاری نمی‌کنند، احساس مثبتی ندارم. معتقدم کسی که یک نظریه دارد باید برای تحقق آن تلاش کند و نمود کالبدی و ملموس آن را ارائه کند.

با توجه به این صحبت‌ها آیا می‌توانیم بگوییم مساجد در طول تاریخ بر مبنای فرهنگ و نگاه مردم ما ساخته شده‌اند؟

مسلماً. مسجدی که در شمال چین وجود دارد با مسجدی که ما در ایران داریم بسیار متفاوت است. طبیعتاً حوزه عملکردی مسجدها مشابه است اما سایر چیزهای موجود در یک مسجد، می‌تواند نماد فرهنگ همان منطقه و مردم آن نقطه باشد.

بسیاری از بناهایی که در کشورهای مختلف ساخته می‌شوند، روایتی در دل خود دارند و بر مبنای یک سناریو ساخته می‌شوند آیا این دیدگاه در مورد مساجد ما نیز وجود دارد؟ منظورم این است که آیا در بطن مساجد ما نیز روایت وجود دارد یا همان سمبل‌ها و نشانه‌هایی که سال‌ها نسل به نسل چرخیده است، این امکان انتقال مفهوم را می‌دهد؟

من فکر می‌کنم مجموعه خاطراتی که ما از اجزای مختلف داریم، کنار یکدیگر می‌آیند و روایت را می‌سازند بنابراین مسلماً هر کدام از بناها یک روایت و مطلبی در دل خود دارند که به مخاطب خود ارائه دهند زیرا اگر بنایی معنا نداشته باشد، پوچ و بی‌محتواست.

نظرتان راجع به مساجد مدرن و مساجدی که می‌توانند فرمت قدیمی را از هر لحاظ تغییر دهند و حتی مناره را حذف کنند، چیست؟

ما مساجد زیادی داریم که در دوره خودشان یک کار متفاوت انجام داده‌اند. مساجدی که اتفاقاً بسیار هم زیبا هستند. یکی از مسجدهایی که من می‌توانم از آن یاد کنم، مسجد "امیر" است که زنده‌یاد دکتر تهرانی در سر خیابان شیراز در امیرآباد تهران کار کرده است. این اثر یک کار بسیار زیبا و از نظر فرمال متفاوت است که البته به لطف برخی از افراد فرم آن تغییر کرد و پس از سال‌ها برای آن دو مناره تعبیه کردند که عملاً کار را خراب کرد و از بین برد. متأسفانه این اتفاق تکرارشدنی است زیرا اساساً ما در این کشور، هر چیزی را که نفهمیم، از بین می‌بریم. همان‌طور که عطار در مورد حلاج می‌گوید "چون زبان او همی نشناختند / چار دست و پای او انداختند".

شهاب الدین ارفعی

 مسجد توحید- شهرستان بستک- استان هرمزگان

یعنی شما معتقدید که برای مدرن شدن و تغییر، هنوز درک کافی وجود ندارد؟

به اعتقاد من این درک وجود دارد اما باید گام به گام پیش برویم.

از نگاه شما بین معماری با ادبیات و هنرهایی از جمله هنرهای تجسمی و موسیقی چقدر ارتباط برقرار است؟ آیا تا به حال پیش آمده که هنر و ادبیات در کارهای خود شما بروز و ظهور کند؟

به نظر من نزدیک‌ترین پیوند معماری با ادبیات و موسیقی است و معمارانی که به غنای کافی می‌رسند حتماً از این دو موضوع هم بهره کافی دارند، زیرا غنی‌ترین رگه‌های فرهنگی که امروز به ‌ما رسیده است را در حوزه ادبیات می‌توان کشف کرد و البته موسیقی هم با خصوصیات خودش اهمیت زیادی دارد. به نظر من چند مطلب در پروژه‌های ساخت مسجد مهم است که یکی از این موارد همان مطلبی است که شما به آن اشاره کردید، یعنی امروزی شدن فرم‌هاست. من نمی‌خواهم فرم‌ها از ریشه خود جدا شوند اما می‌توانم با تغییر تناسبات، تغییر مصالح و با انتخاب موقعیت مناسب‌تر، آن‌ها را در مقام یک معرفی جدید قرار دهم و این بسیار مهم است. مثلاً مناره‌ای که ما داریم می‌تواند فرم و مکان آن عوض شود یا جلو و عقب برود اما همچنان همان کاربرد را داشته باشد. مسئله بعدی استفاده از مصالح است. من همیشه سعی می‌کنم از ساده‌ترین مصالح ممکن و چیزی که همان دور و بر بوده و راحت‌تر از همه است استفاده کنم. یعنی مصالحی که پایدار باشد و بتوان از آن استفاده کرد.

مبحث مصالح که به آن اشاره کردید، قطعاً به سادگی بنا و ارتباط برقرار کردن با مخاطب هم کمک می‌کند؟

بله حتماً. وقتی مخاطب یک اثر معماری را راحت‌تر درک می‌کند، ارتباط مناسب‌تر و بهتری می‌تواند با آن داشته باشد. ضمن اینکه من همیشه فکر می‌کنم مسجد زیاد به در، دیوار، پنجره و نرده نیاز ندارد بنابراین اگر در، حتی در اوقاتی که نماز جماعت برپا نمی‌شود، باز باشد تا مردم بتواند راحت وارد آن شوند و از امکانات مسجد استفاده کنند، حس بهتری را ایجاد می‌کند و تأثیرگذاری مسجد بیشتر خواهد بود. موضوع دیگری که به نظرم می‌رسد درباره بازسازی مساجد است. ما باید ببینیم اگر مسجد قابلیت مرمت را دارد، باید آن را مرمت کنیم و اگر قابلیت اول را ندارد، باید یادگار اول را در یک گوشه نگه داریم و به همه نشان بدهیم که این اثر در بدو امر چگونه و توسط چه کسی طراحی شده است. یعنی می‌توانیم یک لوح یا تابلوی ماندگار را در کنار مسجد نصب کنیم که خود من در چندین پروژه این کار را انجام داده‌ام.

شهاب الدین ارفعی

    مسجد صاحب‌الزمان -روستای احشام قائدها – استان هرمزگان

خود شما از کپی کارهای‌تان ناراحت نمی‌شوید؟

خیر. اگر کسی کار من را کپی کند اتفاقاً از او تشکر می‌کنم زیرا حتماً آن فرد کار من را پسندیده است که آن را شایسته دانسته تا کپی کند، پس چه بهتر! البته بدیهی است که من هم از بسیاری خواسته یا ناخواسته کپی کرده‌ام. بالاخره من هم از وقتی به دنیا آمده‌ام این آثار را دیده‌ام و آن‌ها را در ذهنم کم و زیاد کرده‌ام و یک وقت‌هایی هم آن‌‌قدر شیفته یک چیزی شده‌ام که عین خودش را کشیده‌ام و یا سعی کرده‌ام بکشم و استنباطی که از آن بناها داشته‌ام را به دیگران منتقل کنم. این کار را هم کرده‌ام و امیدوارم بقیه هم بپسندند.

شما در شارجه، عمان و نیجریه هم مسجد ساخته‌اید. مسجدسازی در آن کشورها با فضایی که در ایران داریم متفاوت است و لزوم تغییر در دیدگاه‌های معمار را ایجاد می‌کند؟

معماری و مسجدسازی در هر کدام از این کشورها با هم فرق می‌کند. عمان یک استثنا است. به نظرم عمان در این حوزه بسیار متمدن و با بقیه کشورها متفاوت است. یک نکته‌ای در عمان رعایت می‌شود که من همیشه فکر می‌کنم چرا ما به آن اندیشه نمی‌کنیم؟ بسیاری از مساجدی که به دستور و با هزینه سلطان قابوس تحت عنوان مساجد سلطانی در عمان ساخته شده است، دارای تم هستند. یعنی فرمانی که سلطان قابوس برای ساختمان و مساجد صادر کرده است، الگوی ساخت را هم دیکته کرده است. مثلاً مسجدی که ما دو سال پیش ساخت آن را تمام کردیم، مسجدی به نام "مسجد جامع سلطان قابوس" در شهر صحار است که تم این مسجد، معماری تیموری در حوزه خراسان بزرگ است. یعنی قبل از این‌که این مسجد به‌عنوان یک نیایشگاه برنامه‌ریزی شود، برنامه‌ فیزیکی‌اش جدا از طراحی جریان داشت. یک گروه پژوهشی تشکیل و در آثاری که از دوران تیموری مانده است، تفحص کردند. توسط این گروه نمونه‌های بسیار متنوع آثار جمع‌آوری شد و آن مجموعه با کمک یک گروه یا یک کار تیمی وسیع تکرار شد. بر همین مبنا امروز ما در کشور عمان یک مسجد داریم که نود درصد آرایه معماری تیموری در خراسان بزرگ در آن شکل گرفته است. خراسان بزرگ یک منطقه وسیع، اعم از ازبکستان، خراسان ایران، بخش‌هایی از افغانستان و... را شامل می‌شود و تمام آن حوزه تمدنی را در برمی‌گیرد. خراسان بزرگ با سرزمین هندوستان مرز مشترک داشته است. یا ما در عمان مساجدی داریم که با الگوی هنر گورکانیان ساخته شده‌اند. جالب است که در آن حوزه مسجد جامع سلطان قابوس در مسقط که شاید مسجد اصلی‌تری هم هست، دارای 12 رواق است و تزئینات و آرایه‌های معماری هر یک از رواق‌ها یک بخش از تمدن در جهان اسلام است که به قول خودشان گفت‌وگوی تمدن‌هاست؛ اما این گفت‌وگو در حقیقت بین المان‌های معماری شکل می‌گیرد. مثلاً از هنر عثمانی و بین‌النهرین تا هنر شرق جهان اسلام و آن‌چه در هند و نزدیکی مرزهای چین جریان داشته است، در آن وجود دارد. یکی دیگر از چیزهای مهمی که در آن وجود  دارد هنر معاصر جهان اسلام است. بالاخره ما یک هنر معاصر داریم که چندان هم تعریف سرزمینی ندارد اما برای همه ما خاطره‌انگیز است. در معماری مساجد عمان به این حوزه هم فکر شده است.

چه فکر جالبی است زیرا ما هیچ‌وقت در ایران چنین دیدگاهی را نداریم و دنبال نمی‌کنیم...

من امیدوارم این اتفاق بیفتد. من نمی‌دانم چرا ما در ایران یادمان می‌رود وقتی چیزی را بلد نیستیم بگوییم بلد نیستیم و یادمان می‌رود وقتی چیزی را از جایی برداشتیم، بگوییم از آنجا برداشته‌ایم. به هر حال ما هم یک گوشه‌ای از این دنیا هستیم و در تعامل با یکدیگر کاری را پیش می‌بریم.

                                شهاب الدین ارفعی

                                                                      مسجد دلگشا (اهل سنت)- بندرعباس- استان هرمزگان

ایده اجرایی سر در دانشگاه شریف از کجا آمد؟

دانشگاه شریف دانشگاه مهمی است که اهمیتش را همه می‌دانند. قرار شد در پنجاهمین سال تأسیس این دانشگاه یک سر برای آن ایجاد شود. البته قرار شد این سر در با دعوت از یک سری معماران که با آن دوره معماری آشنایی داشتند، طراحی شود و توسط یک گروه داوری انتخاب شود و نتیجه ساخته شود. دانشگاه شریف در دوره خودش یک سایت عمدتاً ناشی از خرید اراضی کشاورزی و باغات بوده است. یعنی یک سایتی بوده است که اصل مالکیتش هم در ابتدا متعلق به آموزش و پرورش یا هنرستان بوده است و یک ساختمان داشته است که بعدها دکتر مجتهدی آن را تبدیل به دانشگاه می‌کند. برای معماری دانشگاه از مهندس حسین امانت دعوت می‌شود و ایشان بنایی را که شاید بیشتر در دهه 40 شاهد آن هستیم، برای معماری دانشگاه شریف پیاده می‌کند که یک معماری مدرن ایرانی است و جوهره معماری در آن به کفایت وجود دارد. مصالحی که برای ساخت دانشگاه شریف انتخاب می‌شود، آجری است که از خاک رس قرمز رنگ تهران شناخته است و آجر شناخته شده‌ای است و یک دوره تاریخی را برای ما تداعی می‌کند. من این شانس را داشتم که به مسابقه طراحی سر در دانشگاه شریف دعوت شدم. البته این یک کار مشترک است و هر فعالیت معماری یک اندیشه تیمی است. ممکن است بنده مثلاً مدیر آن مجموعه باشم اما تمام همکاران من در موفقیتی که وجود دارد حتماً سهیم هستند. به هر حال طرحی که ما دادیم در کنار طرحی که یک معمار برجسته ایرانی، آقای فواد رفیعی از کانادا داده بود، به‌عنوان کار برگزیده انتخاب شد و بعد این دو کار در معرض قضاوت مجدد قرار گرفت و بنابر انتخاب استادها، هیئت علمی و شاید دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف، قرار شد کاری که ما پیشنهاد کرده بودیم ساخته شود. طرحی که ما پیشنهاد کردیم در حقیقت یک قاب ساده است که  یک ظرافت در آجرکاری دارد. این ظرافت در آجرکاری مربوط به بافت همان مجموعه و مجموعه میراث فرهنگی است که با یک اختلاف مسافت کوتاه در آنجا قرار دارد.

شهاب الدین ارفعی

سردر دانشگاه شریف

در واقع برای طراحی از زمینه استفاده کرده‌اید؟

بله. این قاب یک چرخش و تابی دارد که این چرخش و تاب در زمانه ما مطلوب و با تکنولوژی امروز شدنی است. اگر بخواهم بیشتر در مورد این طرح توضیح بدهم، رنگی که ما داریم از زمینه بناهای دیگر دانشگاه است و سیستم نرده‌اش کاملاً مخفی می‌شود و قوس‌هایی که در آن در نظر گرفته‌ایم مشابه آن چیزی است که شاید در دانشکده برق دانشگاه شریف موجود است. دو سه مطلب وجود دارد که برای من حائز اهمیت است که دلم می‌خواهد از سیستم رسانه، افرادی به فکر بیفتد تا این اتفاقات انجام شود. قضیه از این قرار است که ما در کنار در ورودی دانشگاه شریف یک فضای سبز هم طراحی کردیم. ما شاهد این بودیم که والدین دانشجوها یا افراد دیگر به آنجا می‌آمدند و محلی نداشتند در آن بنشینند و استراحت کنند. اما نمی‌دانم چرا هم اکنون آن را با نرده بسته‌اند و دیگر کسی نمی‌تواند وارد آن شود و از آنجا استفاده کند. ما به اتفاق مسئولینی که آنجا بودند، آن فضا را به عنوان پارک شهدای هسته‌ای نام‌گذاری کردیم و تصمیم بر این شد که سردیس شهدای هسته‌ای در آن فضا نصب شود که سردیس‌ها هم آماده شد اما در جای دیگری نصب شد. وسط آن فضا یک حوض بود و ما روی حوض یک سکوی سنگی طراحی کردیم و حتی قرار بود به کمک یک دوست عزیز ایوب شمسیان و پشتیبانی شرکتش یک ساعت آفتابی هم آنجا نصب شود اما متأسفانه دانشگاه شریف این موضوع را هم آن‌قدر پیگیری نکرد که علیرغم تلاش ما منتفی شد. مسئله دیگر این است که نگهبانی دانشگاه هر شخصی که کارت دارد را می‌شناسند و اگر شما آنجا با فرزندتان کار داشته باشید شما را راه نمی‌دهد و یا اگر استاد مدعو باشد، شما را منتظر نگه می‌دارد تا تماس بگیرند و استعلام کنند. بنابراین شما در سرما و گرما باید آنجا منتظر بمانید تا شرایط ورودتان به دانشگاه فراهم شود. به همین خاطر ما یک فضایی هم برای استقرار موقت آن‌ها پیش‌بینی کرده بودیم که دانشگاه آن را هم انجام نداد. کسانی که در مسابقه طراحی این مجموعه شرکت کرده بودند همه از دوستان و استادان من بودند و متأسفانه دو نفر از آن‌ها تا به امروز فوت شده‌اند. ما یک روز از این پیشکسوتان دعوت کردیم که به آنجا آمدند و قرار بر این شد که به تعداد کسانی که آنجا حضور پیدا می‌کردند، درخت آماده کنیم و در باغچه‌ای که کنار دانشگاه بود درخت بکاریم. اولین درخت را مرحوم دکتر صارمی کاشتند. ایشان روزی که به آنجا آمدند و درخت کاشتند، از روی ویلچر بیل زدند که بسیار زیبا بود. آقایان جهانگیر درویش، آل کمونه، دکتر صالح میری و مهندس مومنی هم هر کدام یک درخت کاشتند. البته بعدها از آن درخت‌ها نگهداری نشد و به حال زاری افتادند. من حتی یک نامه اعتراض‌آمیز به مسئولین وقت نوشتم و چون زیاد آدم شیرین و خوش‌ صحبتی نیستم حتماً از نامه من خوش‌شان نیامد اما به هر حال کانکس‌هایی که روی درخت‌ها قرار داده بودند را برداشتند و دوباره درخت کاشته شد. دلم می‌خواهد، تابلویی نیز نصب شود و نشان دهد که این درخت را مثلاً زنده‌یاد دکتر صارمی کاشته‌اند. اگر این اتفاق شکل بگیرد، من احساس می‌کنم آن پروژه به اتمام نزدیک‌تر شده است.

شهاب الدین ارفعی

مسجد صدیق لطیفی-لارستان- استان فارس

در پایان اگر صحبتی باقی مانده است بفرمایید.

من به دوستان جوانم امید دارم و دلم می‌خواهد کار کنند. یعنی بیشتر از این‌که حرف بزنند کار کنند. من می‌خواهم به دوستانی که جوان‌تر از من هستند و وارد این حوزه می‌شوند، بگویم که طراحی مسجد یک شانس است و آن‌ها این شانس را از دست ندهند. البته پروژه‌های طراحی مساجد بسیار مشکل است زیرا معمولاً کارفرماهای این پروژه‌ها هیئت امنا هستند و بسیاری از آن‌ها هم به زبانی که امروز معماران صحبت می‌کنند، آشنایی ندارند، اما با مسجد می‌شود ایده‌های معمارانه را قوام بخشید و ادامه داد.