سرویس معماری هنرآنلاین، سیاوش تیموری از جمله هنرمندانی است که رزومه بسیار موفقی را در عرصه معماری دارد. طراحی ورزشگاه معروف پارک دوپرنس در فرانسه و طرح‌های درخشانی که او در این پروژه اجرا کرده، تنها بخشی از فعالیت‌های این چهره ممتاز معماری است. تیموری با مهربانی خاصی ما را در خانه خود پذیرایی کرد. خانه‌ای که نگاهی صادقانه به معماری را تصویر می‌کند و درعین حال دنیایی از اندیشه و عرفان را در دل خود دارد. وطن دوستی قابل ستایش سیاوش تیموری به ایران و عقاید قلبی و عرفانی که در دل کارهایش نیز نمود دارد، تنها بخشی از نگاه او به فضای کنونی معماری ایران است. آنچه می‌خوانید بخشی از دانش و اندیشه این استاد برجسته معماری است که در فضایی بسیار جذاب و گپ و گفتی کنشگرانه شکل گرفته است.

 

جناب تیموری اگر اجازه بدهید بحث را از طراحی فضاهای ورزشی شروع کنیم. زمانی در ایران بحث طراحی استادیوم‌ها را داشتیم که چندان اجرایی نشد یا اگر شد، آن‌ گونه نبود که پاسخگوی نیازها باشد. این در حالی است که شما در رزومه کاری خودتان استادیوم‌های مطرحی را در سطح بین‌المللی دارید. آیا کسی از این پتانسیل و دانش شما در داخل کشور استفاده کرد؟

زمانی که استادیوم آزادی را می‌ساختند، من در دانشگاه تدریس می‌کردم. در آن زمان قرار بود یک دهکده المپیک ساخته شود که علاوه ‌بر استادیوم صد هزار نفری، دو استادیوم سرپوشیده ده هزار نفری، دریاچه مصنوعی به منظور ورزش‌هایی چون قایقرانی، منطقه مسکونی و... را هم شامل می‌شد. 6-7 ماه به تحویل پروژه باقی مانده بود که آقای عبدالعزیز فرمانفرمائیان طراحی بخش مسکونی آن مجموعه را به من سپرد. در آن زمان من فقط 5 یا 6 روز نزد آقای عبدالعزیز فرمانفرمائیان روی این استادیوم کار کردم.

چرا تنها 5 یا 6 روز روی این پروژه کار کردید؟ اساساً ماجرای همکاری شما با این پروژه چطور شکل گرفت؟

یک روز آقای عبدالعزیز فرمانفرمائیان ملاقاتی با بنده داشت و از من خواست که به او در این زمینه کمک کنم و طراحی بخش مسکونی این مجموعه را به عهده بگیرم. در واقع ماجرا این بود که به خاطر آماده سازی بازی‌های آسیایی سال 1348 عجله بسیار زیادی وجود داشت تا مجموعه آماده مسابقات شود. من بعد از اتمام کلاس‌هایم در دانشگاه تهران، نزد آقای عبدالعزیز فرمانفرمائیان می‌رفتم و در مورد محیط مسکونی مجموعه آزادی با هم صحبت می‌کردیم. آقای فرمانفرمائیان نقطه‌ای را در اطراف مجموعه آزادی به من نشان داد و گفت می‌خواهیم این‌ نقطه را جهت اسکان ورزشکاران مدعو، مسکونی کنیم. پس از آن من بررسی کردم و دیدم به دلیل عوارض طبیعی موجود، محال است بشود آن محیط را در عرض 6 ماه برای اسکان مهمانان بازی‌های آسیایی تجهیز کرد. آن زمان تهران به شکل کنونی نبود که استادیوم آزادی به شهر تهران چسبیده باشد.

بنابراین چه تصمیمی برای بخش مسکونی مجموعه ورزشی آزادی گرفته شد؟

به هر حال ما باید فکری به حال اسکان مهمان‌ها می‌کردیم. در یکی از جلسات نقشه‌ای را که تمام توپوگرافی و عوارض بر روی آن مشخص بود، جلوی عبدالعزیز فرمانفرمائیان گذاشتم که من خطوطی روی آن کشیده بودم و گفتم اگر قرار باشد ساختمان مسکونی بسازیم باید این‌جا را که عوارض کمتری دارد را انتخاب کنیم، آن هم نه به تعداد زیاد، بلکه محدودتر از آنچه مورد نظر بود. سپس به خانه بازگشتم. شب بعد چند نفر به سراغم آمدند و به خانه من رجوع کردند و گفتند شما خط‌هایی را روی سایت استادیوم کشیده‌اید که درست روی زمین ماست. پیشنهادهایی به این‌جانب کردند تا این خط‌ها را از محدوده زمین‌هایشان بردارم. گفتم من تا به امروز از این کارها نکرده‌ام و آنچه را که صلاح دیده‌ام بروی سایت مورد نظر آوردم و گفتم من فردا با استادم حرف می‌زنم و جواب‌ شما را می‌دهم زیرا اصلاً نمی‌دانستم فضایی که انتخاب کرده‌ام زمین خان و خان‌زاده‌هاست. غروب فردا وقتی به نزد عبدالعزیز فرمانفرمائیان رفتم، ماجرای شب قبل را نقل کردم. در بین صحبت‌هایمان فهمیدم که پس از اینکه طرحم را به ایشان ارائه کردم، عبدالعزیز فرمانفرمائیان محوطه مورد نظر من را به وزارت مسکن و شهرسازی برده و آن‌ها گفته‌اند که از صاحبان زمین خلع مالکیت می‌کنند تا فضای مسکونی مجموعه آزادی ساخته شود. آقای فرمانفرمائیان به من گفت تو چرا پیشنهادشان را رد کردی؟ پسرم با این اخلاق و روش در این مملکت به جایی نخواهی رسید. دفتر عبدالعزیز فرمانفرمائیان را ترک کردم، اما کار کردن این‌جانب نزد فرمانفرمائیان، خاری در چشم رئیس وقت دانشکده معماری، بود. او از بنده بهانه می‌گرفت که نمی‌توانی فعالیتی بیرون از دانشگاه در زمینه حرفه معماری داشته باشید، که با وی درگیر شدم و چون بخشی از عمرم را در پروژه‌هایی اجرایی و کسب تجربه در این زمینه به توصیه عالی‌جناب لکوربوزیه گذرانده بودم، لذا یکی از دلایل استعفایم از دانشگاه قانون مسخره منع مداخله اساتید دانشگاه در فعالیت امور اجرایی خارج از دانشگاه بود.

 

سیستم استیفنر را از تسبیح الهام گرفتم

سیاوش تیموری

فکر می‌کنید در ساختن استادیوم‌ها چه ویژگی‌هایی باید لحاظ شود؟ آیا واقعاً لازم است فرهنگ و جغرافیای کشور هم در طراحی و معماری محیط‌های ورزشی لحاظ شود یا چنین پروژه‌هایی مستلزم رعایت استانداردهای بین‌المللی است؟

ببینید، دهکده‌ المپیک چیزی نیست که متعلق به ایران باشد. از سالیان دورتر همه ورزشکارها در یونان جمع می‌شده‌اند و مسابقات ورزشی در آن‌جا انجام می‌شده است. بنیاد المپیک در یونان قدیم نهاده شد و متعلق به فرهنگ ایرانی نیست. فوتبال که اصلاً ابداع ما نبوده است. ما در فرهنگ خودمان زورخانه و بازی چوگان را داریم. اما بر حسب ضرورت روز می‌بایست با بقیه دنیا هماهنگ می‌شدیم. اولین استادیومی که در ایران ساخته شد استادیوم امجدیه بود که الان نام آن شیرودی است. این استادیوم، یک میدان فوتبال بود و در بخشی از آن یک استخر هم وجود داشت. ظرفیت آن استادیوم محدود و چیزی نزدیک به 13-14 هزار نفر بود. بنابراین اولین استادیوم بزرگ در ایران همان استادیوم صد هزار نفری آزادی بود که عبدالعزیز فرمانفرمائیان در دوره پهلوی دوم طراحی کرد.

طراحی استادیوم ورزشی پارک دو پرنس در شهر پاریس چگونه صورت گرفت؟

آن پروژه به عهده دفتر معماری روژه تایبر گذاشته شده بود که طراحی‌اش را من انجام دادم. یکی از مشکلات ما برای طراحی آن استادیوم، ورود و خروج جمعیت بود چون استادیوم در بافت شهری قرار داشت و از زیر آن هم اتوبان رد می‌شد این در حالی بود که در آن بخش از پاریس به سادگی نمی‌شد فونداسیون زد. بدبختی‌های ما برای آن استادیوم یکی دو تا نبود. من در بافت شهری نه می‌توانستم دستگاه بتن‌ریزی بگذارم و نه می‌توانستم جرثقیل نصب کرده و آرماتور بیاورم. در نتیجه سیستم استیفنر را انتخاب کردم که برای طراحی آن از تسبیح الهام گرفتم. برای نصب چراغ‌های استادیوم هم مشکل داشتم چون در قواره پاریس تیرهای روشن‌کننده ارتفاع خط آسمان را به هم می‌زد و من نمی‌توانستم تیرک‌هایی بگذارم که از ارتفاع آن به چشم بزند، بنابراین برای اولین بار آمدم چراغ‌ها را روی پیشانی استادیوم نصب کردم.

الهام از چادر عشایر ایرانی یکی از پروژه‌های مهم شما در شهر پاریس است. دو استخر سر پوشیده بلوار کارنو، و در خیابان داوید آنژه چگونه پیش رفت؟

ایده‌ای که من برای استخرها داشتم، ایده بازشو - بسته ‌شو بود. این ایده از آنجا شکل گرفت که من دیدم بعضی از فضاهای معماری تابستانی یا زمستانی است. یعنی طوری طراحی شده‌اند که در فصل دیگر سخت می‌توان از آن استفاده کرد. یکی از این فضاها استخر است. بنابراین به ذهنم رسید، استخری بسازیم که سقف آن را بر حسب فصول، یعنی هر موقع که دل‌مان خواست ببندیم و هر موقع که دل‌مان خواست باز کنیم. بر همین مبنا نیز طرح‌ سقف‌های بازشو- بسته شو را روی استخر دادم. "فرای اتو" در این پروژه محاسب من بود که یک سری چالش‌ها با هم داشتیم. اتو با دکل‌ها و کابل‌هایی که من استفاده کرده بودم و طرح‌ها و ماکت من، که در AA چاپ گردید، مخالفت می‌کرد و می‌گفت استخر را با یک دکل بساز. من 8-9 ماه برای این‌که بتوانم این کار را انجام بدهم، فکر کردم و ماکت ساختم. با دکل‌ها و کابل‌های بیشتر خیلی راحت‌تر می‌شد چادری که روی سقف قرار داده بودیم، را جمع کنیم. این را به فرای اتو گفتم ولی او می‌گفت سعی کن سالن را با یک دکل بسازی و بپوشانی. زمانی که روی استخرها کار می‌کردم یک چیزی که ذهنم را درگیر کرده بود این بود که چرا قهرمانان کشورهایی مانند انگلیس و آمریکا را روی باندهای وسط مستقر می‌کنند و بقیه ورزشکاران، از جمله جهان سومی‌ها و... را روی باندهای اول و آخر؟ روی این موضوع آزمایش‌هایی نمودم و به این نتیجه رسیدم که استحکاک آب در خط‌های اول و آخر با بدنه استخر انرژی بیشتری می‌برد، در نتیجه‌ انرژی‌ای که ورزشکار در این باندها هدر می‌دهد بیشتر است. به همین خاطر بود که ورزشکاران جهان اولی را روی باندهای 4، 5 و 6 می‌گذاشتند تا انرژی کمتری بگذارند. به کمیته المپیک پیشنهاد دادم، به عرض باند اول و آخر، نیم متر بیفزاید که مورد موافقت قرار گرفت و ابعاد استخر المپیک به 50×21 تأیید و تثبیت شد. فرای اتو در سال 1968 بعد از طرحی که من دادم، استادیوم مونیخ را ساخت که البته طاق آن چادری ثابت بود. من از طاق متحرک استفاده کرده بودم. و استرو مایر، پیمانکار اتریشی، سازنده این چادر از جنس pvc بود.

از این مدل استخرها در کشورهای دیگر هم ساختید؟

بله. وزارت فرهنگ فرانسه بر اساس همین ایده 300 استخر برای دانشکده‌ها و دبیرستان‌های فرانسه سفارش داد. یکی هم همراه با گروه معماری روژه تایبر برای ملکه انگلیس در کاخ باکینگهام پیاده کردیم. من سال 1368 میلادی یا 1346 شمسی آن‌جا بودم و بیشتر از 48 ساعت نتوانستم در لندن بمانم. آن موقع لندن در مقابل پاریس روستایی بیش نبود اما بروید ببینید چه شهری شده است و از آن چه ساخته‌اند. من سال 2012 هم‌زمان با برگزاری المپیک به لندن رفتم و دیدم آن قسمت از کاخ ملکه را که من استخر ساخته بودم، تبدیل به پارک عمومی کرده‌اند و از استخر دیگر خبری نیست. البته از این نوع استخر یکی هم در الجزایر برای هواری بومدین، رئیس‌جمهور وقت این کشور ساختیم. طراح این دو پروژه نیز خودم بودم و به اسم خودم هم ثبت شده است. محاسب این پروژه همواره فرای اتو و پیمانکار و سازنده‌ این چادر‌ها هم استرو مایر از کشور اتریش بود که قبلاً به او اشاره کردم.

جای خالی نگاه انسان محور در معماری امروز ایران

سیاوش تیموری

آیا پس از انقلاب از شما برای طراحی استادیوم‌های ورزشی در داخل کشور دعوت به همکاری کرده‌اند؟

ابداً تا به حال چنین اتفاقی رخ نداده است. فقط دکتر درویش چون این سیستم‌ها را می‌شناخت با من در این باره صحبت کرد. ایشان به من ‌گفت می‌دانم شما هم این کار را انجام دادید. ایشان گفت که کار مرا در یک مجله دیده و بعد فهمیده ایرانی‌ای که ایده سقف متحرک را اجرا کرده است، من بوده‌ام البته ایشان سقف ثابت این پروژه را در استادیوم تختی در سال 1967 اجرا کردند که برای اولین بار در ایران اجرا شد.

اگر قرار باشد شما در ایران یک استادیوم بزرگ طراحی کنید، باز هم از همین ایده استفاده می‌کنید؟

خیر. من ایده‌های دیگری دارم. اگر قرار بود امروز یک استادیوم ورزشی بسازم خیلی چیزهای دیگر را در نظر می‌گرفتم. یکی از بدفرجامی‌های استادیومی که سقف دارد ولی بازشو- بسته شو نیست، این است که وقتی لبه استادیوم روی چمن سایه می‌اندازد، ورزشکاران یک‌دفعه از نور شدید آفتاب به سمت سایه می‌آیند. این مسئله باعث می‌شود چشم‌ ورزشکاران به شدت اذیت شود و تمرکز آن‌ها به هم بریزد. بنابراین من اگر می‌خواستم امروز یک استادیوم طراحی کنم، آن را طوری طراحی می‌کردم که اگر ورزشکاران از نور شدید به زیر سایه می‌آیند، تغییرات نور را متوجه نشوند و این روی کار آن‌ها تأثیر نگذارد. البته به جز این مسائل خیلی کارها می‌شود، انجام داد. در دانشگاه پارس به دانشجویان ارشد برنامۀ یک استادیوم صدهزار نفری در تهران به عنوان پروژه دادم که این استادیوم را کجای تهران می‌شود ساخت؟ غرب تهران که دیگر ظرفیت چنین مجموعه‌ای را ندارد. ورزشگاه آزادی به حد کافی این محدوده از تهران را شلوغ کرده است. مردم آن منطقه بعدازظهرها از ترس رفتارهای ناشایست یک مشت طرفدار افراطی می‌ترسند، بیرون بیایند. بعضی از تماشاگرانی که به آن‌جا می‌روند اصلاً رعایت حال آدم‌های آن اطراف را نمی‌کنند و فکر می‌کنند وارد یک محیطی شده‌اند که در آن مجاز به انجام هر کاری هستند. بنابراین غرب تهران دیگر ظرفیت ساختن استادیوم ندارد. به نظر من امروز بهترین جا برای ساختن استادیوم، جنوب غرب تهران است.

نگاه شما بسیار روی معماری انسان‌محور تأکید دارد. شما در جایی گفته‌اید که معماری الزاماً باید انسان‌محور باشد. اساساً تعریف‌ شما از انسان‌محور بودن معماری چیست؟

معماری انسان‌محور یعنی این‌که مقیاس‌ها و معیارها و ارزش‌ها برای انسان طراحی شود. غوغای بیرون و خلوت درون، فضایی است که من برای مثال در خانه خودم طراحی کردم زیرا سکوت و فضای خصوصی خانه برای یک انسان را الزام می‌دانستم. انسان‌محور یعنی توجه به نیازهای انسان و شخصیت دادن به حریم خصوصی وی. یعنی خانه‌ای نسازیم که در آن آرامش و آسایش وجود نداشته باشد. از آنجایی که فرهنگ ما با جامعه غرب متفاوت است، ما باید یک سری معیارهای دیگر را هم در نظر بگیریم تا فردی که در فضای خانه نشسته، در آن احساس امنیت و آسایش روحی و جسمی کند. من در تمام طول عمرم به انسان‌‌محور بودن معماری فکر کرده‌ام. برای شما از نور استادیوم گفتم. گفتم نمی‌خواهم چشم ورزشکاران اذیت شود و این یعنی انسان‌محور بودن و به نیازهای وی احترام گذاشتن.

به نظر شما آیا ویژگی انسان‌محور بودن معماری در دانشگاه‌ها آموزش داده نمی‌شود که ما این‌قدر در این زمینه با معضل مواجه هستیم؟

بله این‌چنین است. به خاطر این‌که اغلب اساتید، از اندیشه و دانش کافی برای آموزش دادن برخوردار نیستند. متأسفانه آموزش معماری را دست آدم‌هایی داده‌اند که معلوم نیست چقدر توانایی درک از فضای انسانی و اجرای آن دارند. این در حالی است که ما آمار بالایی از دکترای معماری داریم و مدام می‌شنویم که فلانی دکتر است. اما من معتقدم که معماری دکترا ندارد زیرا معماری حرفه و فن است. بعضی از معمارانی که دوره‌های مثلاً تخصصی را در بعضی از کشورهای خارج دیده‌اند از حرفه و فن، ویژگی‌های فن را از یاد برده، حرفه را نیز به حرف مبدل ساخته و در تعلیم معماری به حرف زدن اکتفا می‌نمایند که جای تأسف است.

در صحبت‌هایتان گفتید بعضی از ایده‌هایتان را از عشایر و ایران گرفته‌اید. با توجه به این‌که بخش زیادی از فعالیت‌هایتان را در خارج از کشور انجام داده‌اید، این علاقه به المان‌های ایرانی از کجا می‌آید؟

باید اضافه کنم ایده چادرهای بازشو و بسته شو را از عشایری مانند قشقایی‌ها و... الهام گرفتم که در مواقع ییلاق و قشلاق چادرشان را جمع کرده و در مکان مورد نظر آن را دوباره بر پا می‌سازند. من هر چه که ساخته‌ام بوی ایران می‌دهد. زمانی که جایزه سندیکای معماران را بردم، وزیر فرهنگ فرانسه، آقای آندره مالرو به من گفت چون جایزه‌ای که بردی ملی بوده است، تنها با تغییر ملیت، جایزه به شما تعلق می‌گیرد. من در جواب گفتم یک وجب از خاک ایران را با قاره اروپا عوض نمی‌کنم. و اضافه کردم، بی‌هویت نیستم و من نمی‌خواهم از شناسنامه فرانسوی استفاده کنم. اگر دوست دارید من این‌جا می‌مانم و اگر دوست ندارید خداحافظ؛ زیرا من ایرانی هستم و به وطنم باز می‌گردم.

امروز خانه‌هایی را می‌بینیم که ادعای سنتی بودن دارند ولی انگار المان‌های سنتی را به زور به در و دیوار چسبانده‌اند.

یکی از خصوصیات معماری ایرانی این است که وقتی شما به آن نگاه می‌کنید، عناصر متشکله بنا را می‌بینید. این را کمتر کسی درک کرده و می‌داند. ستون را می‌برند زیر گچ. ستون‌های من آهنی است. کانال‌هایم ریتم دارد. روی آجر که نمی‌توانم سیم‌کشی کنم. سیم‌کشی‌هایم در کانال است. هیچ ابایی هم ندارم از این نوع تعبیرات. گوته می‌گوید ابداع فرم اگر تعبیری درست نداشته باشد، مد است. مثلاً پورشه مدل 1992 یک شکل است، مدل 1993یک شکل و 1994 هم یک شکل دیگر. همین‌طوری مد عوض می‌شود. مد زمان تولد و مرگ دارد ولی معماری این‌طوری نیست. مرگ برای معماری‌ای تعریف می‌شود که هویت ندارد. شما خانه بروجردی‌ها و طباطبایی‌ها را ببینید که هنوز دل‌ می‌برد. از معماری پایدار نام برده می‌شود، این گونه معماری‌ها پایدارند. البته این نوع از هنر معماری را ما امروز نمی‌توانیم تکرار کنیم زیرا در گذشته زندگی نمی‌کنیم. این نوع ساختمان‌ها، نحوه تفکر به فضا را بیان می‌کند نه اینکه صرفاً تکرار شوند. زیرا نحوه زندگی ما و تکنولوژی ساخت، یک‌صد و اندی سال پیشروتر از آن است. من خودم هرگز گذشته‌ام را تقلید نمی‌کنم. خانه من، خانه بروجردی‌ها نیست اما هر کس آن را می‌بینید، می‌گوید عجب خانه ساکت، خوب و عجیب و غریبی است و آرامش و آسایش و حریم خصوصی را در آن درمی‌یابیم.

معماری خطاپذیر نیست

سیاوش تیموری

شما خوشنویسی هم کار کرده‌اید و سال‌ها در این زمینه فعالیت کرده‌اید.

بله. استاد من آقای جهانگیر نظام‌العلما بوده است.

خوشنویسی هم توانست در کار معماری‌تان تأثیر بگذارد؟

بدون تردید؛ چون در انواع خوش‌نویسی سیاق تناسباتی و ترکیب حروف، به عین قابل بررسی است. یکی از خصوصیات مهم هنرها، ریتم و تناسبات است. ما این ریتم و تناسبات را در موسیقی، هنرهای نمایشی، گرافیک، مجسمه‌سازی و نقاشی می‌بینیم و همین ریتم و تناسبات در معماری هم وجود دارد. چرا می‌گویند معماری مادر همه هنرها است؟ بگذارید راحت‌تان کنم؛ معماری برای من حجاری فضای بیش بعدی است بر حسب نیاز به فضای کاربردی آدم‌ها، که با مصالح تحدید می‌شود. این تعریف من است. معماری حجاری فضا است. از کار میکل آنژ سخت‌تر است چون میکل آنژ سنگ را می‌تراشید و محدودیت بعد نداشت. فضای معماری بیش بعدی است و تا خارج از کهکشان هم می‌رود. این فضای بیش بعدی را با پیوستن مصالح می‌شود محدود کرد. تابلویی را اگر نقاش خراب کند، با یک بوم دیگر، دوباره آن را می‌سازد. حجار اگر یک سنگی را خراب کند، جبران مافات آن، یک سنگ دیگر است. یک اشتباه در سینما، مثلاً صد متر فیلم ضرر محسوب می‌شود و در هنرهای نمایشی و موسیقی هم اگر نقصانی رخ بدهد، با تمرین و تکرار می‌شود اشتباه را جبران کرد اما وقتی معمار طرحی را خراب کند، دیگر هیچ کاری‌ نمی‌شود کرد. چون هزینه‌های هنگفت برای آن می‌شود و این خسارت‌ها جبران ناپذیر است. اگر یک استادیوم را خراب کردیم دیگر نمی‌شود بگوییم که ان‌شاءالله در استادیوم صدهزار نفری بعدی جبران مافات خواهیم کرد! بنابراین اجازه هیچ اشتباهی برای معمار وجود ندارد و معماری حساسیت می‌خواهد.

مثل عدم تناسب نیاز ایرانی با فرهنگ آپارتمان نشینی، نظرتان در مورد آپارتمان‌های امروزی چیست؟

از نظر من مجتمع‌های مسکونی امروز، هیچ تفسیر منطقی ندارند. زیرا برخلاف نیاز خانواده‌های ایرانی که معتقد به چاردیواری اختیاری و فضای دل‌نشین خانوادگی هستند، طراحی نمی‌شوند.

معماری یک هنر و علم مدرن است اما به نظر می‌رسد که چندان در فضاهای شهری ما نگاه اصولی به آن نشده است. در این شرایط آیا راهکاری وجود دارد که بتوانیم آپارتمان‌های بی‌قواره شهری مثل تهران را پوشش بدهیم و یک مقدار قابل تحمل‌تر کنیم؟ 

قطعاً برای تغییر سیستم شهری، باید پشت طرح‌های اجرایی عقل باشد اما متأسفانه به نظر می‌رسد که این نوع نگاه‌ها تعطیل است! به نظر می‌رسد که بسیاری از معماران سعی دارند، آن‌چه را که آن طرف و ماورای مرز ها اتفاق می‌افتد، صرفاً به شکل کپی، این‌جا پیاده کنند. بدیهی است که این نوع نگاه کاملاً اشتباه است چون فرهنگ‌ها با یکدیگر متفاوت هستند. همان‌طور که گفتم ما به چاردیواری اختیاری احتیاج داریم. فرهنگ ما فرهنگ آپارتمان‌نشینی نیست. اما اگر ضرورت ایجاب می‌کند تا مجتمع‌های مسکونی بسازیم، باید در تأمین حریم خصوصی کوشا باشیم و آپارتمان‌های مسکن مهری بنا و احداث نکنیم.

سرفصل‌ها و کتب دانشگاهی مربوط به معماری چقدر در ساخت و سازهای اشتباه و نامتناسب با فرهنگ ایرانی تأثیرگذار است؟

صد درصد تأثیرگذار است. متأسفانه دروسی که وجود داشته را از بین برده‌اند. دانشجوی امروزی، هیچ از تاریخ معماری گذشته نمی‌داند و سبک‌ها را نمی‌شناسد. شما یک ستون دوریک جلوی دانشجوی معماری بگذارید و بگویید این چه سبکی است؟ متأسفانه تعداد اندکی می‌توانند پاسخ درست بدهند. ما خیلی چیزها را می‌بینیم اما ساده از آن‌ گذر می‌کنیم. در این مورد همیشه نیوتن را مثال می‌زنم. نیوتن با افتادن سیب از درخت به چرا و علت افتادنش فکر کرد نه اینکه مانند بسیاری از ما، خدا را شکر کند و سیب را بخورد! این‌گونه و به خاطر نگاه نیوتن بود که قانون جاذبه کشف شد زیرا در نگاه مکث، کشف و شهود رخ می‌دهد! از آنجایی که عرفان کار کرده‌ام به این مسائل می‌اندیشم اما بعید می‌دانم اغلب دانشکده‌های معماری ما به جوانان بیاموزند که با این موضوعات درگیر شوند و بیاندیشند. از یاد نبریم که در کشورمان ایران، نهصد و اندی دانشکده معماری دایر شده است در حالی‌که، سراسر قاره اروپا تعداد دانشکده‌های معماری به یک‌صد و بیست و چند می‌رسد. لذا معلوم است چه کسانی به تدریس و تعلیم در این نهصد و اندی دانشکده معماری مشغول‌اند!!

سیاوش تیموری

و صحبت‌های پایانی؟

حرف که برای گفتن بسیار است، آن‌قدری که نمی‌توانید، آن را چاپ کنید. شما از استادیوم‌های ورزشی پرسیدید و من هم در این مورد صحبت کردم وگرنه حتماً می‌دانید که من پروژه‌های متعدد و متفاوتی را در کشورهای مختلف دنیا کار کرده‌ام. در پایان می‌خواهم بگویم بهترین اتفاق این است که از قدرت‌هایی که خدا به ما داده استفاده کنیم. ذهن، پندار، تفکر، خیال و هزار نعمت دیگر باید مورد توجه قرار گیرد. ما نباید خودمان را دست کم بگیریم. فی المثل بیمارستان از کشف و شهود اروپایی‌ها به وجود نیامده است. نیاز به آن و تعقل، موجب پیدایش این‌گونه طرح‌ها و نهایتاً فضاها می‌شود. ما در دوره اسماعیلیه بیمارستان داشتیم اما قطعاً شکل امروزی بیمارستان با گذشته‌ها بسیار متفاوت است. امروز دنیا پیشرفت کرده است. باورنکردنی است که قلب مصنوعی می‌سازند و آن را به بدن انسان پیوند می‌زنند و انسان خیلی عادی به زندگی‌اش ادامه می‌دهد. نمی‌دانم دنیا دارد به کجا می‌رود و ما به کجا؟ امروز دانشمندان به این فکر می‌کنند که یک روزی بتوانند تعطیلات آخر هفته را در کره ماه بگذرانند. انسان امروزی اتفاقات بسیاری را رقم می‌زند. این وجه تمایز انسان و حیوان است، پس کافیست خودمان را باور کنیم و به درستی بیاندیشیم و همگام با آنچه در دنیا و با علم و تکنولوژی روز پیش می‌رود گام برداریم و نه توهمات.